#اقامحمود ♥️•~°
🕊مثل آن شیشه
که در همهمه ی باد شکست
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست...😔
🥀🥀🕊🥀🥀🕊🥀🥀🕊
❇️یک عده بچه بسیجی کم سن و سال بودیم که از مشهد🕌 حرکت کردیم رفتیم تیپ شهدا.🕊 اون زمان آوازه #محمود_کاوه🦋 همه جا رو فرا گرفته بود. یک شب آخر وقت خوابمون نمیبرد تصمیم گرفتیم دسته جمعی بریم دیدار فرماندهمون #محمودکاوه.🦋 با پرسوجو فهمیدیم رفته تو حسینیه🕍 تیپ، وقتی رسیدیم دیدیم یکی از معاونانش دم در حسینیه وایستاده. گفتیم میشه بگی #برادرکاوه🦋 بیاد ببینمش؟❤️ گفت نه ، آقا #محمود مشغول قرائت قرآن هستن و بعد، نماز شب میخونن. در ضمن اینجا زیارتگاه نیست.😒 در همین حین دیدم #آقامحمود🦋 اومد و در آستانه در حسینیه ایستاد. یک نگاهی به اون برادر کرد و بعد با لب خندان و روی خوش و آغوش باز همه مارو پذیراشد.😁 نشست با همه ما خوش و بش کرد و گفت و خندید و چای درست کردیم باهم خوردیم و عکس یادگاری گرفتیم. خداشاهده بعدها فهمیدم دو شب میشد که نخوابیده.😳 خیلی کم میخوابید و کم خوراک بود ولی بسیار پر کار و خوشرو و فعال و موثر بود.🌹
رحمت و رضوان خدا به روح پاک مطهرش.🕊
@mahmodkaveh
🥀✨✨🥀✨✨🥀✨✨🥀
❇️ یک دسته مسلح از اراذل و اوباش کومله و دموکرات🙀 بیهوا و به نامردی به یکی از دهات حوالی مهاباد ریخته و قتل و غارتگری کردند و چند دختر جوان👩 رو هم ربودند. خبر خیلی سریع به #محمود کاوه🦋 در مقر رادیویی لشکر ویژه شهدا🕊 رسید به محض شنیدن این خبر، رگ گردن #محمود🦋 برآمد و سریع رفت توی محوطه و بخشی از نیروهایش رو سازماندهی کرد از اونهایی که مرد راهپیمایی جنگی در شب بودند و راه چند روزه تو کوهستان⛰ با ادوات و تجهیزات تو یک روز طی میکردن. ضد انقلابیون😱 هیچ وقت فکر نمیکردن خروس خوان🐓 صبح که بیدار بشن و صخرههای اطرافشون رو ببینن با پرچمهای یازهرا(س)☘ لشکر ویژه شهدا 🕊مواجه بشن، شنیده بودن که #کاوه🦋 سریع العمله ولی باور نمیکردن تا این حد ،😳 اومدن گرو کشی کنن ماموستای ده رو فرستادن جلو؛ گفتن به #کاوه🦋 بگو اگه حمله کنه به ملت رحم نمیکنیم ولی اگر قول بده کاریمون نداشته باشه ما فقط آذوقه مونو برمی داریم و میریم و دخترها👩رو هم برمی گردونیم به خونوادهاشون، #آقامحمود🦋 شنید و قبول کرد، زنها و دخترها👩👩👧👧 هم رفتن سراغ زندگیشون اما #شهیدکاوه🦋 رفت دنبال ضد انقلاب. گفتن، مگه نگفتی بهشون کاری نداری؟ جواب داد؛ اعتبار حرف آنها توی ده بود.😍اینا میرن جای دیگه و دوباره همین اعمال رو انجام میدن. باید جلوشونو بگیریم. همشونرو توی یک صحرا گیر آورد و بیشترشون کشته و یکسری هم اسیر شدن. #آقامحمود🦋 از روزی که وارد کردستان شد، زن و بچه مردم از برکت وجودش امنیت پیدا کردند.🙏
@mahmodkaveh
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🌹
❇️بر همه اهل سپاه و بسیج کاملا واضح است که 🕊شهید محمد بروجردی🕊 یک رکن اصلی در دفاع مقدس وکاشف بزرگ مردانی چون 🕊شهیدان همت، ناصر کاظمی، احمد متوسلیان، علی قمی، حسین خرازی، محمود شهبازی و...بوده است، یکی از بزرگانی که تحت حمایت #حاج_محمد قرار گرفت #شهیدکاوه 🦋بود. #شهیدبروجردی خودش فرمانده قرارگاه حضرت حمزه بود و همه رزمندگان نامدار تحت امر این قرارگاه کار میکردند، اما شخص #شهیدبروجردی روی #آقامحمود 🦋یک حساب دیگری باز کرده بود و همیشه میگفت؛ #کاوه زاده شده برای جنگ چریکی در کردستان. 😳جالب اینکه آنقدر روی اخلاق و اعمال #کاوه اعتماد داشت که همیشه منتظر یک فرصت بود که برای نماز به #آقا محمود🦋 اقتدا کنه.صحبت از #حاج_محمدبروجردی است، همان مردی که قبل از انقلاب گروه صف را تشکیل داد و فرمانده استقبال و محافظت از امام💓 بود و از موسسین اصلی سپاه، یک بار که #آقامحمود🦋 به نماز ایستاده بود، #حاج_آقا رفت و پشت سرش قامت بست. #شهیدکاوه🦋 تا فهمید حاج آقا به او اقتدا کرده آنقدر سریع نماز را به جا آورد که حاج آقا نتونست بهش برسه و نماز خودش رو ادامه داد.😊 بعدها #شهیدکاوه🦋 جایی میایستاد که پشتش جا نباشد که حاج آقا به او اقتدا کند.😭 علت این کار فقط همین بود که حاج محمد پاک دامنی و توکل بالا و ایمان سرشار به خدا و آمادگی فوقالعاده برای شهادت🕊 را در #شهیدکاوه🦋 دیده بود.
@mahmodkaveh
🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂
🔸روزهای قبل از عملیات بدر تازه به اهواز رفته و در پنج طبقه اهواز مستقر بودیم. گردانی از تیپ کماندویی نوهد ارتش به تیپ شهدا🕊 مامور شده بود و یک گردان از لشگر ویژه شهدا 🕊به نوهد. در صف غذا🥘 بودیم. یکی از ارتشیها مدام شکایت میکرد😡 که فرماندهان سپاه جای گرم و نرم دارند و برایشان شیشلیک و کباب میبرند،😏 آنوقت ما برای ذرهای غذا🥘 باید در صف بایستیم و همین طور بد و بیراه میگفت.🙈 ما هم تحمل میکردیم. عاقبت زدم روی شانهاش و به آن برادر ارتشی گفتم اخوی اون آقایی که چند نفر عقبتر در صف ایستاده و یقلوی دستشه رو میبینی؟ 😳گفت: «آره میبینم، که چی؟» گفتم او #محمودکاوه فرمانده تیپ است. بغض گلویش را گرفت😢 وگریه امانش نداد و این #آقامحمود 🦋بود که دست بر سر و روی او میکشید و صورتش را میبوسید.😄
@mahmodkaveh
🌷بی پروا🌷
قسمت دوم👇
#کاوه آهسته گفت:"صدای چیه؟بریم بالاتر" رفتیم بالاتر و کنار یک تخته سنگ نشستیم.دقت که کردیم،دیدیم صدای آشناست.ناله یکی از آن اسیرها بود.😔 وقتی به خود آمدم،دیدم #کاوه گریه می کند؛پرسوز و بلند.ا گریه او ما هم گریه مان گرفت😭.از ترس اینکه لو نرویم،صدای مان را بلند نمی کردیم،ولی #محمود 🦋مثل همیشه بی پروا بود.من و دوستم به او گفتیم:"یواش تر
#آقامحمود!الان نگهبان میفهمه" انگار نشنیده باشد گفت:"کاش میشد همین امشب بریم آزادشان کنیم."
یک آن چشمم افتاد به یک نگهبان.داشت راست می آمد طرف ما......🤔
🌸ادامه دارد....
راوی:حسین علی دروکی
منبع:📚حماسه کاوه ص۶٠
🌺✨✨🌺✨✨🌺✨✨🌺
❇️سالهای اول درگیری کردستان، ضد انقلاب🙀 در سقز بیانیهای منتشرکرد که قصد حمله به شهرو داریم، وای به حال کسی که مغازهاش باز باشه!😳 خبر به #کاوه رسید. گفت: «بی خود کردن! ما در شهر مستقریم. از کی تا به حال از این جراتها پیدا کردن؟ به مردم بگید نترسن و به کار و زندگیشون برسن.😍 کسی جرات حمله نداره، اگر حمله کنن زنده بر نمیگردن.» اما مردم ترسیده بودن. تمام شهر تعطیل بود.🙈 هر چی گفتیم #کاوه چه گفته، گوش ندادن. به
#آقامحمود🕊 گفتیم مردم حسابی ترسیدن و مغازهها همه بسته است.😳 گفت: «عیبی نداره، الان کاری میکنم تا همه بیان سر کار و زندگیشون.» بعد گفت: «یکی بلند شه و با یک قوطی🖌 رنگ و قلمو با من بیاد.» در هر مغازهای🏭 که بسته بود علامت میزد.😳 مردم که دیدن #کاوه چنین کاری میکنه از ترس اینکه فردا اعدامشون نکنه به کسب و کار خود بازگشتن.😍 چیزی نگذشت که شهر به تکاپو افتاد و بازار رونق گرفت و زندگی عادی جریان پیدا کرد. #کاوه هم گفت: ترس، ترس رو برد. 😁ضد انقلاب🙀 هم جرات نکرد یک سنگ به سمت شهر پرتاب کنه. #محمود به مردم گفت: «من از شما به جان و مال و ناموستون حساس ترم. وقتی میگم نترسید و در شهر باشید و فرار نکنید، گوش کنید و اعتماد داشته باشید.🙏ما مسئول امنیت و سلامت شما هستیم و کار ضد انقلاب🙀 را تمام میکنیم.»🙏
💞شادی روح #شهیدکاوه
بلندصلوات💞
@mahmodkaveh
🥀🍃🍃🥀🍃🍃🥀🍃🍃🥀
🌷عدم سوءاستفاده از جایگاه🌷
از ویژگیهای دیگر #شهید کاوه در کسوت مقام مسؤل جمهوری اسلامی عدم سوء استفاده از جایگاه خود بود. حسن عمادالاسلامی برادر همسر شهید کاوه با اشاره به این روحیه میگوید: «یک روز تصادفی #محمود را در گوشه دنجی از پادگان دیدم. سلام و احوالپرسی کردم و به من گفت: حسن! تا میتوانی اطراف من نیا و خیلی چیزها را از من نخواه!😳 سپس ادامه داد: وقتی تو مدام بیایی پیش من، میترسم نتوانم از عهده فرماندهی و مسئولیتی که خدا و اهلبیت(ع) از من خواستند،🌸 بربیایم و در نهایت، بین تو و بقیه تبعیض قائل بشوم و خدایی ناکرده حق کسی را ضایع کنم.»🤔
علی صالحی از همرزمان شهید کاوه هم درباره عدم سوء استفاده شهید کاوه از موقعیتش میگوید: «روزی برادر خانم #شهیدکاوه نزد او آمد و گفت: از مشهد🕌 زنگ زدند كه خودم را سریع برسانم آنجا، اگر اجازه بدهید میخواستم دو سه روزی بروم مرخصی. #محمود با تعجب خیره شد و گفت: تو كه میدانی عملیات داریم و دیگر مرخصی نباید بروی. من اجازه نمیدهم بروی و بهتر است سر مأموریتت بروی.»🤔
صالحی ادامه میدهد: « مدتی بعد درباره همین ماجرا با #شهیدکاوه حرف زدم و به او گفتم: #آقامحمود! كارش واقعاً مهم بود،اجازه میدادید میرفت، زود برمیگشت. #محمود گفت: در پادگان خیلیها میدانند كه این برادر خانم من است، چند روز دیگر هم که عملیات داریم. اگر كارش طول كشید و به عملیات نرسید، ممكن است در ذهن بعضیها این شبهه پیش بیاید كه #كاوه موقع عملیات برادرخانمش را فرستاد مرخصی تا سالم بماند. گفتم: خودم ضمانتش را میكنم كه به عملیات برسد. ناگهان #محمود ناراحت شد و گفت: من با كسی عقد اخوت نبستم، دوست هم ندارم كه اعتقاداتم به خاطر همین كارها دچار لغزش شود.»
@mahmodkaveh
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔸یک عده بچه بسیجی کم سن و سال بودیم که از مشهد 🕌حرکت کردیم رفتیم تیپ شهدا. اون زمان آوازه #محمودکاوه همه جا رو گرفته بود. یک شب آخر وقت تصمیم گرفتیم بریم دیدار فرمانده. با پرس و جو فهمیدیم رفته تو حسینیه🕍 تیپ. وقتی رسیدیم دیدیم یکی از معاونانش دم در حسینیه ایستاده.
🔹گفتیم میشه بگی برادر #کاوه بیاد ببینمش؟ گفت نه، #آقامحمود مشغول قرائت قرآن هستن و بعد، نماز شب میخونن. در همین حین دیدم #آقامحمود اومد و در آستانه در حسینیه ایستاد.😄
🔸یک نگاهی به اون برادر کرد و بعد با لب خندان و روی خوش و آغوش باز همه مارو پذیرا شد.🙏 نشست با همه ما خوش و بش کرد و گفت و خندید و چای درست کردیم باهم خوردیم و عکس یادگاری گرفتیم.💕
🔹خدا شاهده بعدها فهمیدم دو شب میشد که نخوابیده.😔 خیلی کم میخوابید و کم خوراک بود، ولی بسیار پر کار و خوشرو و فعال و موثر بود.😊
#شهید_محمود_کاوه
#درس_اخلاق
@mahmodkaveh
🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷
🔸یک عده بچه بسیجی کم سن و سال بودیم که از مشهد🕌 حرکت کردیم رفتیم تیپ شهدا. اون زمان آوازه #محمودکاوه همه جا رو گرفته بود. یک شب آخر وقت تصمیم گرفتیم بریم دیدار فرمانده. با پرس و جو فهمیدیم رفته تو حسینیه تیپ. وقتی رسیدیم دیدیم یکی از معاونانش دم در حسینیه ایستاده.
🔹گفتیم میشه بگی برادر #کاوه بیاد ببینمش؟ گفت نه، آقا #محمود مشغول قرائت قرآن هستن و بعد، نماز شب میخونن. در همین حین دیدم #آقامحمود اومد و در آستانه در حسینیه ایستاد.😃
🔸یک نگاهی به اون برادر کرد و بعد با لب خندان و روی خوش و آغوش باز همه مارو پذیرا شد. نشست با همه ما خوش و بش کرد و گفت و خندید و چای درست کردیم باهم خوردیم و عکس یادگاری گرفتیم.🌸☺️
🔹خدا شاهده بعدها فهمیدم دو شب میشد که نخوابیده.😔 خیلی کم میخوابید و کم خوراک بود، ولی بسیار پر کار و خوشرو و فعال و موثر بود.🌹
#شهید_محمود_کاوه
#درس_اخلاق
@mahmodkaveh
#دلنوشته....😢
💞💞💞💞💞💞💞💞
#اقامحمود
#سردارم
قصه توبهانه ای بودبرای دقایقی بیرون امدن ازپیله تنهایی.🦋
ورهاشدن ازدغدغه های زندگی خاکی.
وقتی خودم رامی نگرم
دلم ازترس می لرزد.😭
💞💞💞💞💞💞💞💞
#سردار
یادبی قرارهای تووهم رزمانت درپشت خاکریزهای ایثار،شرم رادرسرتاپای ماماندگان برقرارمی کند.
اه کجاییدشما
ای مردان بی ادعا.😭
زمین ازاین همه آشفتگی وبی سامانی به تنگ آمده است.
زمین تشنه حضورسرداران افتاب است...
زمین شماراکم دارد...😢