eitaa logo
💕سردارشهیدمحمودکاوه💕
1.6هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
125 فایل
✨کاوه:فرزندکردستان ،معجزه انقلاب✨ 🌷امام خامنه ای:"محمود"زمان انقلاب شاگردمابودولی حالااستادماشد🌷 الفتی با خاک پاوه داشتیم🌹 مثل گل محمود کاوه داشتیم🌹 نی نوایی از دم محزون اوست🌹 خاک کردستان رهین خون اوست🌹 ارتباط باادمین کانال👇👇 @fadak335
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴پیام قدرت به دشمن بدهیم، نه پیام ضعف
هر وقت دیدی راه نداری ؛ چند دقیقه پشت در بنشین، خدا در را باز میکند.. _حـاج اسماعیل دولابۍ_
🌹🕊شهید زین الدین: هر گاه شب جمعه شهدا را یاد کردید آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد میکنند... باز آینه و آب و سینی چای و نبات... باز شب جمعه و یاد شهدا با صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یااباصالح‌المهدی‌ (عج) جان دلمـــ چــه شًــود‌ که نازنیـــنارُخ خود به من نمائی بـــه تـبسّمی، نگـــاهی گــِـرهی ز دل گـشائی وقتی بسان خورشید، از گوشه ای برآیی روشن شود جهانی، وقتی که تو بیایی 🆔@mahmodkaveh
♨️راهکاری موثر در ایجاد محبت به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🔸از اموری که در ایجاد محبت و ارتباط با حضرت بقیة الله عج الله تعالی فرجه، بسیار مؤثر است، اهدای اعمال خیر به ساحت مقدس آن بزرگوار و شریک کردن آن حضرت در ثواب اعمال ناچیز ما میباشد. 🔸البته یقیناً آن حضرت را نیازی به اعمال پر نقص و بی ارزش ما نیست؛ ولی اهدای عمل؛ ✅اولاً در ایجاد علقه و ارتباط میان ما و آن حضرت بسیار مؤثر است ✅ و ثانیاً سبب جلب عنایات ویژه حضرت میشود. 🖋حجت‌الاسلام شیخ جعفر ناصری 🆔@mahmodkaveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسابقه (۳)🍃 3⃣ انگار سر و صدایی مثل همهمه،توی سرم پیچیده بود.من فکر می کردم دارم خواب می بینم. با سرعت شگفت آوری روی جاده می دوید.حالا از همه طرف مثل باران به سمتش گلوله می بارید. تیرها به جاده می خوردند و گرد و خاک زیادی به پا می کردند.ولی عجیب بود که یک تیر هم به نمی خورد.🌿 جز لطف و عنایت حق تعالی نمی شد درباره اش تعبیر دیگری کرد.هرآن منتظر بودیم تیری به بخورد و او را نقش بر زمین کند.گویا دشمن تمام سلاح هایش را به کار انداخته بود تا نگذارد او قِسِر در رود.یادم نمی آید که من،بروجردی را بدون آرامش و خونسردی دیده باشم.🍀 یک چهره دوست داشتنی و لبخندی همبشگی بر روی لب،این خصوصیت او بود،اما این بار حال و هوایش کاملاً دگرگون شده بود.آثار نگرانی در چهره اش مشهود بود و این نگرانی تا لحظه ای که به پیچ آخر رسید،ادامه داشت. حتی یک لحظه نگاهش را از او نگرفت.🍃 که از تیررس شان دور شد،نفس راحتی کشیدیم که او حداقل از این مهلکه،جان سالم به در برده است.باید صبر می کردیم تا با دوشیکا از راه برسد.چاره دیگری جز صبر نداشتیم. چند نفر از نیروهای دشمن آن قدر به ما نزدیک شده بودند که حتی صدای نفس شان را هم می شنیدیم.🌱 ادامه دارد... راوی:غلامعلی اسدی 📚 🆔@mahmodkaveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا