eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
821 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
_سلام. او هم پاسخ گفت! تاصبحم سلام بدهی جواب میدهد تا ثواب کند! أه که دیگر حالم داشت بهم میخورد.شاید هم من الکی حساس شده بودم... نسیم که بغض داشت با ناراحتی گفت: -بخدا نزدیک بود دوبار زیرم بگیرن. کنارم نشست و فوری سرم را در آغوش گرفت و رویش را بوسید حالا چهره ام را واضح دید و بهت زده دست روی پارگی کنج لبم کشید: -این چیه؟ بی حوصله نگاهم را گرفتم و به مبل تکیه زدم احسان سینی چای را مقابل نسیم گرفت و گفت: -آقا فرید خوبن؟ -خوبن ممنون. احسان مقابلمان نشست -آقا احسان تورو خدا حرف بزنید. -گفتم بیاید مراقب بهار باشید البته اگه آقا فرید اجازه میدن. اه اه... اجازه! هه نسیم که چندان از رفتارهای خاص امیراحسان خبری نداشت با راحتی گفت: -نه بابا اونکه مهم نیست...فقط مراقب چی باشم؟ لبش چی شده؟ دوباره به طرف نگاه کرد و اینبار دستم را دید که باند پیچی است. با وحشت گفت: -یا امام زمان ! بهار؟؟؟ از من جواب نگرفت و روبه احسان گفت: -امیرآقا؟! و از حرص این سکوت خنده ى عصبی ای کرد -بحثمون شد.با مشت آینرو خورد کرد. نگاهم به نسیم افتاد گونه های گرد و سفیدش رو به سرخی رفت حتماً فهمید دیوانه شده ام. اما برای آنکه چندان دلش برای امیراحسان کباب نشود؛ بلاخره به حرف آمدم.با صدای لرزان ولحنی تمسخر آمیز روبه احسان گفتم: آره...با "مشت" رفتم تو آینه نه با "لب" نسیم بر گشت و پر بغض دستم را گرفت -الهی فدات بشم لبت چی شده آجی؟ آخ که چقدر به یک خواهر دلسوز نیاز داشتم.چه عجب به مخ خشن و بی رحمش زحمت داد و نسیم را دعوت کرد!. با گریه به آغوش نسیم رفتم و با صدای بدی گفتم: -منو زد نسیم...زد تو دهنم... نسیم کمرم را نوازش کرد و با ناراحتی گفت -باشه عزیزکم..باشه قربونت برم. گریه نکن نفس نسیم. حسابی که آرامم کرد،از او جدا شدم و سرم را گرفتم شنیدم که با دلخوری گفت: -عذر میخوام آقا احسان دخالت میکنم ولی نمیتونم چیزی نگم؛چرا زدینش؟ احسان از شرمندگی صدایش میلرزید: -نسیم خانوم نمیخواستم بخدا...به ولله پشیمونم اما کوتاه نمیاد میگم بیا بزن جاش اصلا جوابمو نمیده! -خب چرا این کارو کردین؟! -بحثمون شد،حرفای درستی نزد کنترلمو از دست دادم.بخدا من دست روی زن بلند نمیکنم دارم قسم میخورم نسیم خانوم..ازحالم ازاین کاربهم میخوره.بجون خودش ، به جون خودم کلافه و درمانده سرش را گرفت نسیم تا تهش رفت. فهمید از آن حرف ناجور ها زده ام! پنجاه پنجاه حق داده بود واین از نگاهش هویدا بود. -خیلی خب...من ناهار درست میکنم شمام برید بخوابید هر دوتون از دیشب بیدارید با این حساب. امیراحسان پر سپاس گفت ایشالاه جبران کنم.ببخشید.. واقعا شرمنده ام. دست روی ران نسیم گذاشتم و آهسته گفتم: -مرسی.. بلند شدم و با سرگیجه به اتاق رفتم نویسنده: 🌼زکیه اکبری🌼
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
انشالله دو پارت هم شب گذاشته میشه مرسی از همراهیتون🙏🏻✨🌹
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
❁﷽❁ ♥️ شش روز مانـده ڪه از این ڪم بشود روزےِ سـالِ منِ خستہ فراهـم بشـود بہ حسـابِ دلِ مشـتـاقُ پُـر از تـابُ تـبـم ۹۵ بشـود❣ @mahruyan123456 🍃
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
قبل از اینکه به جبهه بیایم، میخواست با من با لباسِ نظامی عکس بگیرد؛ اگر شدم، دورش را بگیرید چراکه من او را بسیار دوست دارم 👈پ.ن: "فاطمه دقیق" دختر خردسال شهید «علی شفیق دقیق» رزمنده جاوید الاثر و دانش آموز مدرسه ابتدایی با نوشتن جمله‌ای تأثیرگذار تحسین همگان را برانگیخت👌 وی در وصف رزمنده نوشته است: ✍اگر شما گُلی🌷 را در صحرای دیدید خاک آن را ببوسيد ممکن است آنجا دفن شده باشد😭 🌷 شادی روحش صلوات 🌹 @mahruyan123456 🍃
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ حاج آقا دخترم بدحجابه چیکار کنم؟! ✅ بهترین راه محجبه کردن دختران با دقت گوش بدید👌👌👌 استاد پناهیان @mahruyan123456 🍃
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
💖الوعده وفا💖
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
💖به قرار عاشقی💖
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است @mahruyan123456 🍃
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
♡ دُنیانیازداشت‌بہ‌یڪ‌سَر‌پَناه‌اَمن اینگونہ‌بودڪہ‌کُربـ و بَلا آفریده‌شد به تو از دور سلام ارباب تشنه لب 🥀 السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین علیه السلام .🥀 @mahruyan123456 🍃
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دعای‌روز‌بیست‌وپنجم‌ماه‌مبارک‌رمضان🌙 @mahruyan123456 🍃
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۹