eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
819 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبح بهاریتون بخیر صبح تون به زیبایی گل های بهاری 🌺 Good morning🌱 @mahruyan123456 🍃
صبور باش آنچه برایت پیش مےآید و آنچه برایت رقم میخورد به دست بزرگترین نویسندهٔ عالم ثبت شده! او ڪه بدون اذنش حتی برگے از درخت نمی افتد!🌱 @mahruyan123456 🍃
🥀🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀🍃 🥀🍃🥀 🥀🍃 🥀 روزتان را با تکه شکسته های دیروز آغاز نکنید ؛ هر روزی که بیدار می شویم اولین روز از باقی عمرمان است .... @mahruyan123456 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیــالِ صبـــحِ نوشیـــنه چه زیباست هوایِ عشـــق در سیـــنه چه زیباست جهان تعطیل و غم تعطیل و دل شاد پگـــــاهِ روزِ آدیــــنه چه زیبـــــــاست @mahruyan123456 🍃
↓ ✨☺️حتما مطالعه شود☺️✨ ↓ [ دعوٺ یڪ دوسٺ.. ‌:) ]
••[💗]•• ✌️🏻🍃 🌱 ‌[ ^° روایتڴراݩ‌مدافعآن‌سݪامت.. °^ ] |•💛•| قدم به قدم، باهم هم قدم شدیم.. با اعجاز قلم، قامت خم ڪردیم.. از مقصد مقدس خواندیم.. به خاطره‌ی قسم، راوۍ قسمت شدیم! حاکے قداست دوست شدیم.. |•💙•| و اینک قسمت زمانمان، در لحظه‌ی قربت‌الےالله، راهے و راوۍ سرزمین عشق شدن است! با سلاح قلم، با سلاح قسم، با سلاح قدم، سرزمین عاشقے را فتح مےکنیم‌.. |•💚•| آنقدر قلم مےزنیم، آنقدر قصه مےخوانیم، آنقدر غصه به تصویر مےکشیم، آنقدر مقصد را به روایت مےکشیم، آنقدر به حکم قسم، حاکے قداست جهاد مےشویم، آنقدر هم‌پا و هم‌قدم، هم‌دل و هم‌قسم، مےایستیم، آنقدر مےمانیم، آنقدر مےایستیم، آنقدر فریاد مےزنیم، ڪہ آخر، مرز عاشقے را میان این مرز و بوم بہ آسمان مےرسانیم.. |•♥️•| در لحظه‌ی قربت‌الےالله، عکس و عکاس و عکاسے، روایت و راوۍ و روایت‌گرۍ، جهاد و جهادگر و جان‌سپرۍ، و قلم و قلم و قلم، مےشود تمام دارایے ما‌! تمام دارایے ما به علاوه‌ی یڪ خدا! :) پ ن: « ڪاش کسانے بتوانند مثل شهید آوینے این جهاد عظیم و عمومے را روایت کنند.. » پ ن: « ـروایتگرانـ ـمدافعانِ‌ـسلامت‌ــ » بانوان گرامے: https://eitaa.com/joinchat/2912288818Ca9ea7ec0d8 آقایون بزرگوار: https://eitaa.com/joinchat/3392733237Cbc4a49542b « و من الله التوفیق.. » روایت قلم، عمق یڪ قدم.. قلم به قلم تا قدمش:))❤️🍃 . ‌| ..🍃 ••[💗]••
دخترای مذهبی شاد ترین دخترا هستن .. درسته که🌸🎈 دخترهاي ساده دلبري بلد نيستند بلد نيستند نگاهشان را عاشقانه كنند ولي به پاي كسي ماندن را خوب بلدند! سوختن و ساختن را بلدند! بديهايت را دور ميريزند و خوبي هايت را فقط ميبينند! اين دخترها زندگي ساختن را خوب بلدند ولي براي مرد زندگي! @mahruyan123456
•|💫💕|• 💓 خوشــ بهـ حالـ دلـ منـ، کهـ چونـ تو را دارد❤ @mahruyan123456
آن روز ها که آماده ی رفتن می شدی جلویت را می گرفتم با دستان کوچک سد راهت می شدم ... در آغوشم می گرفتی و من با آن سن کمم می فهمیدم این آغوش بار آخر است که مرا تنگ در بغل می گیرد بابایی مگه نمیدونی دخترا چقد بابایی اند ... چطور دلت اومد منو تنها بزاری . من که با لالایی های تو به خواب می رفتم حالا دیگه بابایی نیست که بغلم کنه بابا میدونی چی میگم ...بهت قول دادم تا ابد زینبی بمونم حس می کردم که بابایی هم دلش نمیاد دخترش رو تنها بزاره بغض مردونه ات رو قورت دادی و دست کشیدی روی سرم و گفتی: دختر بابا، یه قول بهم میدی ؟ هنوز اونقدر یاد نگرفته بودم که بفهمم قول یعنی چی اما دستم رو تو دستای بزرگ بابا گذاشتم و چشمانم را تند تند به هم زدم و گفتم : قول، قول ، بابا قول میدم هر چی شما بگی ... -- قول بده به بابایی که هوای مادرت رو داشته باشی و نزاری غصه بخوره ، هر وقت خواستی ناراحت بشی و دلتنگی کنی به یاد قصه ی بی بی زینب بیفت آروم می گیری دختر بابا . یادت باشه اگه من نرم ، امثال من نره سوریه بی بی دوباره تنها می مونه بین حرامیان . دوباره خودم رو به آغوشش انداختم و دستان کوچکم را روی صورتش کشیدم روی محاسن بابا را بوسیدم صورت بابا را لمس کردم . دلم گواهی می داد این بار آخر است . --بابایی یه قول بهم میدی ؟! -- چه قولی نفس بابا ؟ -- قول بده زود برگردی دلم واست خیلی تنگ میشه . دوست دارم وقتی میرم مهد کودک شما مثل همه باباها بیای دنبالم . -- قول میدم زود زود برگردم عشق بابا . یادت باشه هر جا که باشم دلم پیش توئه ... بابا به قولش وفا کرد خیلی زود برگشت وقتی با انگشتام روزشماری کرده بودم به هشت نرسیده بابا برگشت . خوش اومدی بابا تو از سفر .... اما بابا دیگه نگام نمی کرد . بابام چشماش بسته بود . بابا خواب بود . تو خواب انگار می خندید مثل همون وقتا ... سرم روی گذاشتم روی سینه ی بابا . بغلش برام همون مزه رو میداد فقط دیگه بابا دست نداشت تا محکم بغلم کنه . پیشونیش زخمی شده بود و یه سوراخ وسطش بود به مامان نگاه کردم و گفتم : مامانی این چیه وسط پیشونی بابا؟ -- بابات گلوله خورده این نشونه ی گلوله است . بابات فدایی حضرت زینب شد دخترم . روز و شبم زل زدن به همون قاب عکسی بود که ازت داشتم بابایی شبا وقتی میخواستم بخوابم عکست رو بغل می کردم و می خوابیدم . حس می کردم بابایی پیشمه ... گوش که می کردم بازم صدایی لالایی هات تو گوشم بود .... بابایی همیشه در قلب منی . همه میدونن که دخترا چقد بابایی اند . دست نوشته ام را تقدیم به فرزندان عزیز و گران قدر شهدا می کنم . از جمله شهدای مدافع حرم و بالاخص فرزندان شهید بزرگ وار جوادالله کرم .... برگ سبزیست از تحفه ی درویش !! شهدا نظری به ما بیندازید .... راهتان پر رهرو باد و یادتان گرامی باد ...🥀 @mahruyan123456 🍃