eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
811 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
• ° مݩبع‌ استوࢪی و فیلم هاے قشنگ🎥 بیو هاے مذهبی💫 ثواب های یہویے📿 ࢪمان های مذهبے طوࢪی🔮 پࢪوفایل مذهبے🖼 اࢪساݪ قسمت هایۍ از سریال شوق پࢪواز(درخواستی)📺 و.... همش تو این کاناݪ👇🏻🙃 https://eitaa.com/joinchat/2156199985C37540215ef
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
• ° مݩبع‌ استوࢪی و فیلم هاے قشنگ🎥 بیو هاے مذهبی💫 ثواب های یہویے📿 ࢪمان های مذهبے طوࢪی🔮 پࢪوفایل مذهبے🖼
۝♥️↯ ‌• ° +وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون🍃 هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزی داده می شوند🦋 _براےشہدانمیخواےکارۍاݩجام‌بدے؟ _الان‌وقتشه‍‌ به دنیا ثابت کنے شہدا زندن🙃 ↻♡↯ 『کاناݪ‌محفل‌شہدآ‌براےثابٺ‌کࢪدن‌همین‌حقایقھ』 jõiň↯ ➣∫ @shohada139
اگر كسى‌ چیزی از شما خواست، خودش را خرد کرده است‌، تو ديگر با رد كردن‌ او، او را بیش از این خرد نکن. @mahruyan123456 🍃
1_510008394.ogg
1.77M
‍ ‍ ... 🎼° اگه همه رهام کنن غمی ندارم همه ردم کنن امام رضا رو دارم...♥️ 🌸🍃• . • . • @mahruyan123456 🍃
『🧡❝❥』 توبہ‌دادم‌برس‌اۍعشق ! ڪہ‌بآاین‌همہ‌شوق چاره‌جز‌آنڪہ ؛ بہ‌آغوشِ‌توبِگُریزم‌نیست(:" 💔 @mahruyan123456
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
✨#بـانـوے_پـاک_مـن 🌹#قسمت_92 مسلمون شدن کارن خیلی خوب و خوشحال کننده بود برام. خیلی خوشحال بودم که
🌹 تلفن رو که قطع کردم دیدم کارن اومده بیرون و محدثه هم گیج تو بغلشه. خنده ام گرفت هر دوتاشون خنده دار و بامزه شده بودن. _چرا گیج میزنین جفتتون؟ کارن سرشو خاروند و گفت:هـــوم؟ بازم خندیدم که گفت:از دست شما خانم پر سر و صدا. کله صبحی ما رو بیدار کردی. دخملمم بیدار شد. _برین دست و صورتتون رو بشورین بیاین صبحانه. _چشم خانوم گلم کارن که رفت منم رفتم نشستم سره میز _خب خانوم خودم چطوره؟؟ _من عالیم تاوقتی همسره عزیزم خوب باشه سریع صبحانمو خوردم تا محدثه رو از کارن بگیرم که راحت صبحونه بخوره داشتم با دخترم بازی میکردم که کارن گفت: _زهرا جان _جانه دلم _امروز میای بریم ثبت احوال‌؟ _برای چی؟ _میخوام اسممو به اباالفصل تغییر بدم _واقعا اره چرا که نیام حتما میام _خب پس برو اماده شو منم محدثه رو اماده میکنم رفتیم ثبت احوال و اسمه کارن رو تغییر دادیم ازش پرسیدم دلیل اینکه اباالفضل گذاشته چیه اونم اتفاقاتی که براش افتاده بودو برام تعریف کرد لحظه به لحظه ای که با اباالفضل برام میگذره لذت بخشه دوست نداشتم این لحظات هیچ وقت تموم شه تو این پنج روزی که مشهد بودیم هروز با اباالفضل میرفتیم حرم خیلی خوشحال بودم که همسرم دقیقا همون همسر ایده ال منه پیش امام رضا یه عالمه دعا کردم این زندگی خوبمون همیشگی باشه روز اخری بود که مشهد بودیم با محدثه تو صحن رضوی نشسته بودیم من داشتم زیارت عاشورا میخوندم محدثه ام با خودش بازی میکرد هر کلمه از زیارت عاشورا رو که میخوندم اشکام سرازیر میشد اصلا دوست نداشتم اینجا رو ترک کنم دل کندن از امام رضا برام خیلی سخت بود زیارت عاشورام تموم شد که از دور دیدم اباالفضل داره میاد پیش ما از چشم های اباالفضل معلوم بود کلی گریه کرده _قبول باشه اقا _قبول حق خانمی _بریم زهراجان؟‌ _باشه بریم قبل از بیرون رفتن برگشتم و به حرم نگاه کردم تمام دعاهامو دوباره مرور کردم و از اقا امام رضا خداحافظی کردم اباالفضل دستمو گرفت و با هم از حرم خارج شدیم‌. @mahruyan123456
هدایت شده از 🌙⁦مَہ رویـــٰــان
لینک گروه نقد و نظر نظرات و حرفاتون رو راجب رمان می شنوم... https://eitaa.com/joinchat/2451439680C324a658e5c ورود آقایان به گروه ممنوع است ❌❌
عارفی را گفتند : فلانی قادر است پرواز کند ، گفت :اینکه مهم نیست ، مگس هم میپرد گفتند :فلانی را چه میگویی ؟ روی آب راه میرود ! گفت :اهمیتی ندارد ،تکه ای چوب نیز همین کار را میکند . گفتند :پس از نظر تو شاهکار چیست ؟ گفت :اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی ،دروغ نگویی ،کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی این است ...👌🏻 @mahruyan123456
گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید 🍁 @mahruyan123456
•-〖شهادت‌‌‌‌ آمدنی نیست‌رسیدنی است،باید آن قدر بدوی تا به آن‌برسی،اگر بنشینی تا بیایدهمه‌السابقون می‌شوند می‌روندو تو جا می‌مانی.🥀〗 •#حاج‌حسین‌یکتا @mahruyan123456
لینک پارت اول رمان های کانال 👇🏻 1⃣خاطره کاملا واقعی https://eitaa.com/mahruyan123456/2216 2⃣ رمان عشقی از جنس نور https://eitaa.com/mahruyan123456/458 3⃣رمان پلیسی تلاقی https://eitaa.com/mahruyan123456/917 4⃣رمان جانم میرود https://eitaa.com/mahruyan123456/4164 5⃣رمان عاشقانه https://eitaa.com/mahruyan123456/4834 6⃣رمان مذهبی سجاده صبر https://eitaa.com/mahruyan123456/6037 7⃣رمان بانوی پاک من https://eitaa.com/mahruyan123456/6272 8⃣ پی‌ دی اف رمان غزال https://eitaa.com/mahruyan123456/6286 9⃣ پی‌ دی اف رمان پلاک پنهان https://eitaa.com/mahruyan123456/6245 0⃣1⃣پی دی اف رمان طعم سیب https://eitaa.com/mahruyan123456/6481 1⃣1⃣ فصل دوم رمان https://eitaa.com/mahruyan123456/6428 2⃣1⃣ رمان زیبا و عاشقانه مذهبی طهورا https://eitaa.com/mahruyan123456/6760 3⃣1⃣ رمان شهر آشوب https://eitaa.com/mahruyan123456/6807 4⃣1⃣پی دی اف رمان تلنگر شهید👇🏻 https://eitaa.com/mahruyan123456/7585 ❌ کپی از تمام رمان ها حرام است و پیگرد قانونی دارد ❌
میانبر به قسمت اول رمان طهورا❤️👇🏻 نویسنده خوش آمد میگم به اعضای جدید🌹 https://eitaa.com/mahruyan123456/6760
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹 🌹🍃 🌹 : رینگ ساده ی طلایی رو از جعبه ی مخمل قرمز رنگی که روی دسته مبل بود بیرون آورد. حالا دیگه محرم شده بودیم... و استرس تمام وجودم را گرفته بود . دست یخ کرده ام را از روی پایم برداشت و رینگ را به انگشتم انداخت . دستم را فشرد و خیره خیره نگاهم میکرد . لبش را تر کرد و لبخندی زد و گفت : مبارکه خانومم! سلیقه ام چطوره؟ حلقه ات رو پسندیدی؟ چه زود میم مالکیت بهم تعلق گرفت ... چه راحت خانومش‌ شدم ... حال حرف زدن نداشتم ، چشمام رو به نشونه ی تشکر روی هم فشردم و لبخندی تصنعی زدم ... لبخندی که از هزار اشک و آه سخت تر بود . دستش رو بالا آورد و زیر چانه ام گذاشت و سرم را بالا آورد!! غرق نگاهش شده بودم ... برق خوشحالی و هیجان رو از نگاه ملتهب و بی قرارش خوندم ... زیر نگاهش تاب نیاوردم ، حس میکردم درونم آتشی سوزان بر پا شده است . فقط چشم دوخته بودم به حرکاتش ! لرزه به جانم افتاده بود ... به همین راحتی زنش شدم ! سخت بود باورش، اما شده بود . نگاهی به ساعت انداختم ! حدودای هشت بود . باید میرفتم هر چه زودتر از این جهنمی که واسه خودم ساخته بودم خلاص میشدم . از جام بلند شدم و به طرف در ورودی رفتم و بند کیفم رو از روی آویز برداشتم و سرم رو برگردوندم به طرفش و گفتم : من دیگه میرم ! دیرم شده، مامان نگرانم میشه! بلند شد و به طرفم اومد . اخم کمرنگی میان ابروان پر پشتش گره خورده بود . روبروم ایستاد و سرش رو خم کرد... سرش رو جلو تر آورد! فاصله اش میلی متری شده بود ... نه من هنوز آمادگیش رو نداشتم ! نمی تونستم تن بدم به خواسته هاش ... بی اختیار سرم رو عقب بردم. پوزخندی گوشه لبش نقش بست و با لحنی تمسخر آمیز گفت: از شوهرت فرار میکنی ؟ ترسیدی نکنه ببوسمت! تو کجای کاری! من الان هر کاری بخوام میتونم انجام بدم ‌... و تو هیچ جوره نمیتونی جلوم رو بگیری مثل موم تو مشتم هستی ! میتونم اجازه ندم و تو پات رو از این خونه بیرون نزاری ! میتونم خیلی کارها کنم ولی ملاحظه میکنم . با من بازی نکن ! اگه بخوای عشقم رو نسبت به خودت ندید بگیری و احساسم رو لگد مال کنی بد میبینی ... مستأصل بهش نگاه می کردم آه از نهادم برخاست ... چه غلطی کرده بودم ! و حالا باید چوبش هم میخوردم . وقت بحث کردن نبود .اگه باهاش لج می کردم معلوم نبود چه کار میکنه ... بهش گفتم : سیاوش جان ، بخدا من قصدم ناراحت کردن تو نبود ، بهم فرصت بده تا بهت عادت کنم . یه آژانس واسم بگیر تا برم ! یا اصلا شماره آژانس بده خودم میرم ... با جدیت تمام تر و لحنی سرد گفت : دفعه آخرت باشه با آژانس و تاکسی میری ! از این به بعد خودم میبرم و میرسونمت ... دلم نمیخواد زنم با غریبه ها بره و بیاد . امشب باید اینجا می موندی تا یه جشن دو نفره بگیریم ، اما میزارمش واسه فردا شب ... هر طور شده مادرت رو قانع میکنی و میگی تا یک ماه نیستی... فهمیدی چی میگم! --آخه نمیشه ، بخدا نمیشه من چطور مادرم رو قانع کنم من تا حالا تنهایی یه امام زاده صالح، هم نرفتم اونوقت بخوام برم اصفهان اونم تا یک ماه!!!! --همین که شنیدی!برو تا برسونمت ... فردا سر ساعت ۹ صبح میام دنبالت. --نه ترو خدا نه ! --طهورا ! بیشتر از این منو دیوانه نکن همین که گفتم ... ادامه دارد ... به قلم ✍دل آرا ❌کپی رمان حرام است❌ @mahruyan123456 🍃
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
میانبر به قسمت اول رمان طهورا❤️👇🏻 نویسنده #دل‌آرا خوش آمد میگم به اعضای جدید🌹 https://eitaa.com/m
شما برای رمان زیبا و آنلاین 👇🏻 طهورا😍 عشقی از جنس نور (رمان تمام شده خانوم )✨♥️ و عاشقانه از همین نویسنده دعوت شدید 🍃 پارت اول همه این رمان ها سنجاق شده بخونید و لذت ببرید 😉👆🏻 ❌کپی از رمان ها ممنوع و پیگرد قانونی دارد❌ @mahruyan123456
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 🌸هرروزم را باسلام به شما زیبامے ڪنم 🌸ڪاش یڪ روزم، با دیدن روے ماهتان زیباشود @mahruyan123456
🍁لابه لای رنگهای زیبای 🍂پاییز قدم بزنید 🍁تا آرامش و شادی 🍂را از طبیعت بگیرید 🍁دلهاتون بی غم 🍂لبهاتون خندون صبح پاییزیتون بخیر 🍁🍂🍁 @mahruyan123456
همیشه که نباید گله کرد یک بار هم از ته دل بگو خدایا شکرت•🐚☁️• @mahruyan123456
☆•از رمق افتاده ام ... دلدار دستم را بگیر رفتم ازدست وشدم بیمار دستم را بگیر ☆•با گناهانم خودم را هم کلافه کرده ام خسته ام ازاین همه تکراردستم رابگیر @mahruyan123456 🍃
یاد معشوق تفریح است عاشق از معشوق غفلت نمیکند و از ذکرش خسته نمی شود چون یاد معشوق تفریح اوست اگر درباره لذت ارتباط عاشقانه با خدا فکر کنیم راه باز می شود ... 🍂 @mahruyan123456 🍃
"مهر" برای ما مدتهاست که اغاز شده... مهرِ انهایی که دوستشان داریم "مهر " به ماه نیست به "دل" است... مهرتان ماندگار ،عشقتان پایدار,خوشی هایتان مستدام...❤️ @mahruyan123456 🍃
دانه دانه ذکر تسبیحم فقط شد حسین شان ذکرت‌ کمتر از یا نور و یا قدوس نیست ...🌹 @mahruyan123456 🍃
شوقِ دیدار تو سر رفت ز پیمانه‌ٔ ما ڪی قدم می‌نهی اے شاه به ویرانه‌ٔ ما ما هنوز ای نفست گرم، پر از تاب و تبیم سر و سامان بده بر این دلِ دیوانه‌ٔ ما 🍂🍂🍂 @mahruyan123456 🍃