eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
821 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹 🌹🍃 🌹 : ادامه 👆🏻👆🏻 تشکر کوتاهی کرده و لب به سخن گشوده و از دل بی تابی که دل در گروش نهاده بود گفتم . می دیدم که با آوردن اسم سعید دست هایش مشت می شود و حالت چهره اش عوض می شود . مادرش هم گوش سپرده بود و حرف های مرا می شنید . تمام تلاشم را کردم تا بتوانم کاری را از پیش ببرم . صحبت هایم را که تمام شد در آخر ازش خواستم که به حرف هام فکر کنه . و یک فرصت دیگه بهش بده تا بتونه خودش رو ثابت کنه . با لحنی تند و عصبی گفت: بخدا دیگه خسته شدم . از دستش طهورا . نمی دونم دیگه با چه زبونی بهش بگم که من هیچ علاقه ای بهش ندارم . هزار بار اومده و رفته و منم جوابم یک کلام هست ! و هیچ تغییری نمی کنه . -اما من می دونم که اگر پای کیارش وسط نبود تو خیلی جدی بهش فکر می کردی به عنوان یک مرد ایده آل . غمگین شد و به نقطه ای نامعلوم خیره شد : مگه آدم چند بار عاشق میشه و فرصت عاشقی پیدا می کنه . می‌دونم که خریت هست اما باید بگم که من باز هم با تمام حماقت کیارش رو دوست دارم و سالها منتظرش می مونم تا از این در بیاد و منو با خودش ببره . بریم دنبال رویاهامون ... همون هایی که با عشق ساخته بودیم و در میان هیاهوی زمانه گم شد . برو و از طرف من بگو که سعید فکرش رو از من خالی کنه . ذره ای نظرم عوض نمیشه . کیارش بهم قول داده که وقتی از ترکیه برگرده میاد و منو می‌بره آلمان تا دکتر های اونجا دوباره منو سر پا کنند . خدای من ! چطور می توانست باز هم با همه ی بلاهایی که خودش و مادرش سرش آورده بودند هنوز هم عاشقش باشد . چقدر ساده و بچگانه فکر می کند و باز هم آن مار خوش خط و خال توانسته در قلبش نفوذ کند . این دیگر یک عشق کور کورانه بود . علاقه ای که تنها ناهید به فنا می داد . -من خیلی از تو بهتر کیارش رو می شناسم . هر چی نباشه پسر عموی منه . و برادر سیاوش ... هر دو از هم بدترن . نمی دونم می‌دونی یا نه ! اما به والله قسم که من اون دوماهی که با سیاوش زندگی می کردم نذاشت آب خوش از گلوم پایین بره . یک آدم عقده ای و شکاک و بدبین ... به همه کس و همه چیز سو ظن داره . مگه یادت رفته که همین ثریا بود که ترمز ماشین ترو خالی کرد و ترو به این روز انداخت . اون دلش نمی خواد کسی مثل من و تو عروسش باشه . خودت که دیگه باید شناخته باشیش! ما هر دو عروسش بودیم . با این تفاوت که من غیابی بودم و تو آشکارا ... و هیچ کدوم رنگ خوشبختی نصیب مون نشد . من دیگه حاضر نیستم حتی برای یک ثانیه هم به گذشته برگردم و با اون زیر یک سقف زندگی کنم . ازت خواهش می کنم عاقلانه فکر کن . زندگی که همش عشق نیست ... من به علاقه و مهری که بعد از ازدواج هست بیشتر اعتقاد دارم . زندگی بهتره دوستانه و عاقلانه باشه تا عاشقانه و خصمانه . بیشتر فکر کن ... عجول نباش . نکنه روزی بیاد که پشیمون بشی . سعید شاید دستش خالی باشه اما قلب بزرگی داره . مردی هست که تحت هر شرایطی کنارت باشه و لحظه تنهات نذاره . چشماش رو بست و حرصی شد : بس کن طهورا گوشم از این حرفا پره . فکر کردم که اومدی احوال منو بگیری . نگو که توام به خاطر اون اومدی . حرفم همونه . یک کلام نه ... دیگه ام چیزی نمی خوام بشنوم . ترجیح دادم که بروم . حرف هایم را زده بودم . دیگر انتخاب با خودش بود . دستم را روی شانه اش گذاشتم سرم را کنار صورتش خم کرده و در گوشش گفتم : خیلی خوشحال شدم که بعد این مدت دیدمت . از حرفام دلگیر نشو . بدون که تنها از سر دلسوزی بود ... خواه پند گیر خواه ملال . مواظب خودت باش . ******* از خانه بیرون زدم و هوای تازه را عمیق نفس کشیدم . و داشتم می رفتم که سعید جلوی راهم سبز شد . ازترس هینی کشیده و دستم را جلوی دهانم گذاشتم :وای شما اینجا چیکار می کنید ! ترسیدم . شرمگین شده و با خجالت گفت : شرمنده ام بخدا قصد ترسوندن شما رو ندارم . دلم آروم نگرفت . اومدم اینجا تا ازتون بپرسم . چی شد طهورا خانم !؟ برم رخت دامادی بپوشم . دلم بی نهایت از حرفش به درد آمد. جوان بیچاره به چه امیدی به رفتن من دلش خوش شده بود . افسوس که من نتوانستم کاری برایش انجام دهم . -اقا سعید نمی خوام ناراحتت کنم اما حرف منو به عنوان خواهر کوچک ترت گوش کن . دور ناهید رو خط بکش . این کار شدنی نیست . حس کردم دست و پایش به لرزه در آمد و نمی تواند روی زانوی هایش باایستد . تکیه اش را به دیوار داد و سرش را چند بار پی در پی به دیوار کاهگلی زد و گفت : یعنی من گردن شکسته لیاقت ندارم تا اونو خوشبخت کنم . انقد بی ارزشم که حتی به چشم اون نمیام . دیگه خواری و ذلت از این بدتر . خدایا منو بکش و راحتم کن . -این چه حرفی هست که شما میزنی 👇🏻👇🏻👇🏻