eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
820 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
@mahruyan123456 نفس عمیقی کشید و ادامه داد :اون اتفاق شوم و غیر منتظره زندگی همه ی ما رو به هم ریخت . از همه بدترش یتیم شدن دو تا طفل معصوم برادرم بود .فاجعه از این بزرگ تر پسر بچه ای که تازه داشت معنی زندگی با پدر و مادرش رو می فهمید. دخترکی یک ساله که هنوز برای راه رفتنش محتاج دست های مادرش بود . نمیدونم مهتاب جان اما درد هایی که کشیدیم فراموش شدنی نیست ... بعد از اون تصادف بابام دق کرد و مرد . مادرم موندبا دو تا نوه هایی که از جونش بیشتر دوستشون داشت . فرهاد و روژین هم نامزد بودند .همون سال میخواستن دوباره برن کردستان و پدرش پافشاری می کرد برای عروسی . اما تازه داغ دیده بودیم شرایطی نبود که عروسی بگیریم. فرهاد وقتی به بچه های برادرش نگاه می کرد دیوونه میشد .آتیش می گرفت از تلخی روزگار... مادرم غصه میخورد و اما درد هاش رو با کسی تقسیم نمی کرد.یه شب تو خواب قلبش گرفت و بردنش بیمارستان . خدایی بود که زود رسوندش . حال و احوال هیچ کدوممون تعریفی نبود . زمزمه هایی به گوش می رسید . فرهاد تصمیم هایی گرفته بود . بارها از اون و مادرم خواستم تا من، تو و مهدی رو ببرم و بزرگ کنم درست مثل بچه های خودم. نگاهش کردم، نگاهش درد داشت لب هایش می لرزید حال خودم هم خوب نبود اما شنیدن گذشته زندگی ام مرهمی بود برایم ... از عمه خواستم ادامه بدهد و بگوید امروز باید تمام زیر و بم راز های پشت پرده را می فهمیدم . --- فرهاد زیر بار نرفت گفت : تا وقتی خودم هستم نمیزارم بچه ها بیان زیر دست منوچهر بزرگ بشن . غیرتی و متعصب بود دلش رضا نمی شد بچه ها رو از خودش جدا کنه . قضیه رو به روژین گفت ، گفت که میخواد بچه های برادرش رو بزاره روی چشمش و بزرگشون کنه . اوایل روژین خیلی مخالفتی نداشت اما رفته رفته غر غر هاش شروع شد . مشکل جدیدی به مشکلات ما اضافه شد . فرهاد رو لای منگنه گذاشت براش شرط گذاشت که یا من یا دو تا برادر زاده ات ... فرهاد چیکار باید می کرد بد مخمصه ای گیر افتاد. شب و روز نداشت دلش گیر بود از دو طرف از طرفی گیر عشق چندین و چند ساله اش که به سختی بدستش آورد. از طرفی دو تا یادگار عزیزش ... ادامه دارد .... ✍نویسنده: ح*ر ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456 🍃