eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
827 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
میخواستم روی گوشیم بالا بیاورم.از حضور نرگس شرم کردم.شاهین انقدر عوضی شده بود که حتی صبر نمیکرد جدا شوم! من را چه فرض کرده بود که درحال حاضر با این وضعیتم توقع دیدار داشت؟! از احسان تا شاهین من را یک کثافت تصور میکردند.. کلافه روی تخت نشستم.کاش تکلیفم را روشن میکرد.دلم که دیگر شکستنش مهم نبود.دلی نداشتم که بشکند؛خیلی راحت گفته بود با من میجنگد...حالا هم نبود...روی تخت دراز کشیدم : -آه ..خدا.. زینب خیالت راحت شد ؟ تموم شد... به پهلوخوابیدم و چشمم به قاب کوچک پای تخت افتاد.انقدر تعصب داشت که نگذاشت تابلوی بزرگ عروسیمان را به اتاق بزنم...فکر روزی را میکرد که نامحرم به اتاقمان بیاید..حتی همین قاب کوچک را همیشه میخواباند و من صافش میکردم دودستی عکس را چسبیدم و خیره اش شدم.بلاخره مجبورش کرده بودم کراوات بزند.مغرور به دوربین زول زده بود وکمر منه خندان و خیره به دوردست را چسبیده بود... لبخند روی لبم نشست و مثل یک بچه خوابیدم *** بین گل های نرگس بودم.زیاد،به اندازه ی یک دشت.عطرشان دیوانه ام کرده بود.پیراهن دوبنده ی حریر و سپیدی به رنگ گل ها تنم بود. بین گل ها دست وپا میزدم و از ته دل نفس میکشیدم.عمیق وبلند.نرگس رؤیاهایم برای اولین بار با من حرف زد: -مامان ؟ درحالی که بین گل ها غوطه ور بودم؛ دمر شدم و دست هایم را زیرچانه ام گذاشتم: -جانم؟! او هم مثل خودم لباس پوشیده بود.با خوشحالی به طرفم دوید و تاج نرگسش را از سرش برداشت و روی سر من گذاشت -مال تو نویسنده: 🌼زکیه اکبری🌼 @mahruyan123456