🌙مَہ رویـــٰــان
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋🤍🦋 🤍🦋🤍🦋 🦋🤍🦋 🤍🦋 🦋 #آرزویمحال #عاشقانهمذهبی #بهقلمراحله #کپیحتیباذکر
🤍🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋
🦋🤍🦋🤍🦋🤍🦋
🤍🦋🤍🦋🤍🦋
🦋🤍🦋🤍🦋
🤍🦋🤍🦋
🦋🤍🦋
🤍🦋
🦋
#آرزویمحال
#عاشقانهمذهبی
#بهقلمراحله
#کپیحتیباذکرنامنویسندهحرام
#پارت54
خندم شدید شد
_چیه؟امیرعلی بچه میخواد؟
_اره.ولی من گفتم تانکیسازن نگیره هرگز
_اووو پس بگو چرابه فکر منی
خبیث گفت نامردنشو من به فکر توام حالا به فکر بچه هام بیشتر
صدای خندهامون کل خونه روبرداشته بود
بعداز کلی حرف زدن خدافظی کردم ورفتم پایین دیدم مامان خوابش برده رفتم از اتاق یه پتوآوردم وروش کشیدم که بیدارشد
_وای ببخشید بیدارتون کردم.
لبخندی زدوگفت
_اشکال نداره الان بابات میادبایدشام درست کنم.
ومن عاشق این دلنگرانی های مامانم بودم.
مامان رفت توآشپزخونه منم پتوروبرداشتم ورفتم آشپزخونه