@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_سی_و_ششم
روی پله ایوان نشستم . هوا سرد بود اما در من تاثیری نداشت .
ای کاش زودتر از این زندگی خلاص می شدم .
هیچ وقت طعم خوشی را نچشیدم.
دلم میخواست اگر پدر هست مادر هم باشد اما هیچ وقت نبود که باهم باشند.
روزهایی که بهانه می گرفتم و کفش های پدر را قایم می کردم .تا از خانه نرود .
آخر هم مجبور می شد مرا هم با خودش ببرد.
دخترک بهانه گیر و نق نقو ، دختری آرام و خجالتی می شد .
از ترس این که پدر دیگر مرا همراه خودش به حجره نیاورد ...
بچگی هم عالم خودش را داشت بهترین دوران زندگی ام .
بچه که بودم آرزو می کردم زودتر بزرگ شوم ...
نفهمیدم چطور دوران خوش کودکی ام گذشت .
دستی روی شانه ام قرار گرفت .
بوی عطر همیشگی اش را حس کردم .
-- مهتاب جان پاشو بریم خونه اینجا سرده سرما می خوری .
دستش را پس زدم ، احتیاجی به دل سوزی اش نداشتم .
-- تو لازم نکرده نگران من باشی ، اصلا دلم می خواد سرما بخورم بلکه بمیرم و از این زندگی راحت بشم .
کنارم نشست .و در آغوشم کشید .
چقدر محتاج این آغوش بودم .
-- قربونت برم ، خدا نکنه این حرفا چیه که می زنی اونوقت من دیگه خواهر شوهر نداشته باشم ؟؟
چشم غره ای رفتم و گفتم: خیلی پررویی ، پس سوری چیه ؟ اون به اندازه ده تا خواهر شوهره .
-- من کاری به اون ندارم ، مهم تویی که خودت می دونی چقدر دوست دارم .
به خدا قصد نداشتم ناراحتت کنم عزیزم.
فقط و فقط نگرانت شدم .
دلم نمی خواد لطمه ای به زندگیت وارد بشه چون میدونم چقدر روحیه حساسی داری .مثل گل می مونی تو .
-- دیگه حرفات رو زدی میترا الان هم اومدی منت کشی .
چرا مگه علی چه عیبی داره ؟ چی کم داره ؟
-- به خدا علی آقا هیچی کم نداره ، نمونه کامل یه مرد تمام عیاره .
اما می گم شما ها به هم نمی خورین .
اون توی یک خونه پنجاه شصت متری بزرگ شده و یک خانواده ای که اصل اون بر پایه ی اعتقاداتی محکم شکل گرفته .
یاد گرفته که نون بازوی خودش رو بخوره و منت کسی روش نباشه .
واقعا آدم خود ساخته و قابل احترامیه .
اما تو مهتاب الان بگم باز می خوای ناراحت بشی ...
-- نه بگو راحت باش
بگو که یه دختر بی قید و بندم، ثروتمندم، خانواده ی بی دین و مذهب دارم کسایی که جز پول چیزی نمیشناسن .
اما همه اینا رو خودم میدونم .
-- من منظوری نداشتم به خدا ، اما خودت که میدونی پس دست بردار از این عشق
-- نمی تونم واقعا نمیشه ...
-- هیچ فکر کردی شاید یک علاقه یک طرفه باشه این طور بدترین
ضربه رو میخوری یکی مثل علی دختری مثل خودش انتخاب می کنه .
عصبی شدم و حتی فکر این که علی به جای من دختر دیگری را انتخاب کند دیوانه ام می کرد.
فریاد کشیده و گفتم : بس کن دیگه میترا هیچی نمی خوام بشنوم هیچی بزار به درد خودم بمیرم...
ادامه دارد...
✍نویسنده :
* ح* * ر* ( دل آرا)
❌کپی رمان حرام است ❌
@mahruyan123456🍃