eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
821 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
@mahruyan123456 : ( مهتاب ) از وقتی که به کلاس آمده بود نگاه برنداشته بود از من ! سعی در مهار نگاهش داشتم .سیر بودم از این نگاه های هرزه ... --- خب بچه ها مسئله ها رو برای فردا حل کنید . یکی از بچه ها گفت : آقای مکی اینا خیلی سخته در حقیقت مثل معماست ! -- شما باید خودتون رو آماده کنید برای کنکور در ضمن اصلا هم سخت نیست شاگردهای تنبل همیشه بهانه میارن نگاهش را به من دوخت و ادامه داد : میتونین از امیدی هم کمک بگیرین توی حل مسائل . واقعا سخت بود مسئله ها برای منی که مثلا درس خوان بودم چه برسد به بقیه ! یک روزه میخواست فیثاغورث بسازد از ما ! مردک دیوانه ... * زنگ خورد واز مدرسه خارج شدیم .اکثر بچه ها چادری بودند. مانتویی ها مانند من انگشت نما بودند ! دستی به پهلویم زد و با خنده گفت : مهتاب اون طرف خیابون رو نگاه کن ! نگاهم را دوختم به جایی که رعنا میگفت ! شورلت آبی رنگش کنار خیابان پارک بود و خودش هم کنارش ایستاده بود و برایم دست تکان می داد ! این مرد بد جور روی اعصابم بود ! معنی کارهای بی معنی اش را نمی فهمیدم . روبه رعنا گفتم : بزار انقد وایسه تا علف زیر پاش سبز شه ... بیا بریم لب و لوچه اش را آویزان کردو گفت : اما بعید می دونم این آدم بی خیال بشه سمج تر از این حرفاست ! به جهنم بزار هر کار می خواد بکنه برام مهم نیست . مردک انگار کمبود داره بد بخت عقده ای ! خیال کرده یه خورده دستش به دهنش میرسه باید همه واسش دولا راست بشن اما نمی دونه که بابای من صدتا مثل این رو می خره ! هزار برابرش دارایی داره ! ادامه دارد... ✍نویسنده : *ح**ر ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456🍃