@mahruyan123456
#عشقی_از_جنس_نور
#پارت_صد_و_سیزدهم
با هزار کلنجار و خواهش و التماس روژین، که قبول نکرد؛ فرهاد سر پرستی بچه هارو به عهده گرفت .
تمام زندگیش شده بود راز و نیاز با خدا و ائمه اما وقتی دید نتیجه نگرفته زده شد و همه چی رو کنار گذاشت .
پا گذاشت روی دل عاشقش و گذشت از لیلی زندگیش .
روژین رفت برای همیشه سایه اش اما تا ابد موند روی زندگی فرهاد .
هنوز هم که هنوزه میبینم که دل تنگشه .
شرمم میشود به عمه نگاه کنم .کاش زمین دهان باز کند و مرا ببلعد .رو ندارم عموی عزیزم را ببینم .چه قلب رئوفی داشتی از عشقت گذشتی و جوانی ات را به پای ما گذاشتی .
-- چند ماه بعد مادرم سیمین دختر خاله زرین را برایش در نظر گرفت .
دختری نبود که با شرایط فرهاد کنار بیاید .
به اصرار مادر با دختر خاله ی بیوه که یه دختر بچه داشت ازدواج کرد .
ثمره ی ازدواج قبلیش بود .سوری شد دختر خونده ی فرهاد .
فرهاد از نعمت پدر محروم بود هرگز نمی تونست بچه دار بشه .
از همه ی ما خواهش کرد التماس کرد که بهت نگیم گفت میخوام مهتاب تا آخر عمرش دخترم باشه و دخترم بمونه .
ضجه هاش دل سنگ هم آب می کرد چه برسه به من ...
مهتاب بگذر از اشتباه پدرت ببخش کوتاهیش رو عشق به تو ناچارش کرد .
میشد نگذرم ازاین پدر ....
از حامی و پشتیبانم ...
حالا او باید مرا ببخشد به خاطر کوتاهی ها و قدر نشناسی هایم ...
زیر پا گذاشتن حرمت پدر ، دختری .
اگر سال ها بوسه بزنم بر دست پر مهرت باز هم جبران این سال ها فداکاری و از خود گذشتگی نمیشود .
ادامه دارد ...
✍نویسنده :
ح*ر
#دلآرا
❌کپی رمان حرام است ❌
@mahruyan123456 🍃