eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
827 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
@mahruyan123456 با هزار کلنجار و خواهش و التماس روژین، که قبول نکرد؛ فرهاد سر پرستی بچه هارو به عهده گرفت . تمام زندگیش شده بود راز و نیاز با خدا و ائمه اما وقتی دید نتیجه نگرفته زده شد و همه چی رو کنار گذاشت . پا گذاشت روی دل عاشقش و گذشت از لیلی زندگیش . روژین رفت برای همیشه سایه اش اما تا ابد موند روی زندگی فرهاد . هنوز هم که هنوزه میبینم که دل تنگشه . شرمم میشود به عمه نگاه کنم .کاش زمین دهان باز کند و مرا ببلعد .رو ندارم عموی عزیزم را ببینم .چه قلب رئوفی داشتی از عشقت گذشتی و جوانی ات را به پای ما گذاشتی . -- چند ماه بعد مادرم سیمین دختر خاله زرین را برایش در نظر گرفت . دختری نبود که با شرایط فرهاد کنار بیاید . به اصرار مادر با دختر خاله ی بیوه که یه دختر بچه داشت ازدواج کرد . ثمره ی ازدواج قبلیش بود .سوری شد دختر خونده ی فرهاد . فرهاد از نعمت پدر محروم بود هرگز نمی تونست بچه دار بشه . از همه ی ما خواهش کرد التماس کرد که بهت نگیم گفت میخوام مهتاب تا آخر عمرش دخترم باشه و دخترم بمونه . ضجه هاش دل سنگ هم آب می کرد چه برسه به من ... مهتاب بگذر از اشتباه پدرت ببخش کوتاهیش رو عشق به تو ناچارش کرد . میشد نگذرم ازاین پدر .... از حامی و پشتیبانم ... حالا او باید مرا ببخشد به خاطر کوتاهی ها و قدر نشناسی هایم ... زیر پا گذاشتن حرمت پدر ، دختری . اگر سال ها بوسه بزنم بر دست پر مهرت باز هم جبران این سال ها فداکاری و از خود گذشتگی نمیشود . ادامه دارد ... ✍نویسنده : ح*ر ❌کپی رمان حرام است ❌ @mahruyan123456 🍃