eitaa logo
🌙⁦مَہ رویـــٰــان
1.9هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
821 ویدیو
87 فایل
انگشت به لب مانده ام از قاعده‌ی عشق... ما یار ندیده تب معشوق کشیدیم...🌹 رمان انلاین (( #طهورا 🌺)) به‌قلم⁩پاک‌وروان ⁦ خانم #محیا (#دل‌آرا) ⁦✍🏻 برای سوالات شما عزیزان من اینجام👇👇 @mahyaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
💔🍃 از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش زده ام فالی و فریاد رسی می آید 🍁 @mahruyan123456
منتظر باشید پارت تو راهه ☺️🚗 صبور باشید تا آماده بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹 🌹🍃 🌹 : پلک روی هم گذاشته بودم و غوطه ور شده بودم در افکار که جز آزار سودی برایم نداشت . معنی این جمله رو حالا درک می کردم که میگفت "پشیمونی دیگه سودی نداره " "نوشدارو بعد مرگ سهراب " نه دیگه هیچ فایده ای نداشت .راهی بود که انتخابش کرده بودم . باید تا تهش میرفتم . هر چند بهای سنگینی داشت . دلم یک کنج خلوت می خواست تا با خودم کنار بیام ! یه چیزی از ته اعماق وجودم فریاد میزد و میگفت خدا رو صدا بزن... خیلی وقت بود با خدا کاری نداشتم . انگار که قهر بودم . از خدا طلب کار بودم بابت این همه بدبختی . از وقتی چشم باز کردم فقط سیه روزی و بیچارگی از این زندگی نصیب ما میشد . خوشی و خنده هاش نصیب پولدارها ... ما فقیر بیچاره ها فقط نظاره گر بودیم . رویای همیشگی ام ، بود ! یک زندگی مرفهه و بی درد سر .مسافرت و خوش گذرانی ... حالا در یک قدمی همه ی امیال و آرزوهای دیرینه ام ایستاده بودم . اما عجیب بود که دل خوش نبودم . انگار که عادی شده بود . هیچ وقت شاهزاده سوار بر اسبم سیاوش نبود . اما خب روزگار طوری رقم میخوره که از هر چیزی که بدت میاد سرت میاد ! غلتی روی تخت زدم و دستم را زیر سرم گذاشتم و چشمانم را باز کردم . بی خوابی به سرم زده بود . نگاهی به ساعت گوشیم انداختم . عادت نداشتم دیر بخوابم ... شب از نیمه شب گذشته بود و من هم چنان در کلنجار با خودم بودم . صدای پیام گوشیم توجهم رو جلب کرد . بازش کردم ، از سارا بود نوشته بود : سلام زیبای خفته خوابی یا بیدار بزنگم ؟! لبخندی بی اختیار روی لبم نشست . دلخور بودم ازش ... اما دلم یه هم صحبت می خواست . یه محرم راز که واسش درد و دل کنم . شماره اش رو گرفتم و بعد دو تا بوق جواب داد : به به ، سلام خانوما خانما ، پارسال دوست امسال آشنا ! نمی گی یه دوست قدیمی هم دارم که ببینم مرده است یا زنده ؟ --سلام ، شبت بخیر ! بابا امون بده انقد حرف نزن . با اون دسته گلی که واسم کاشتی انتظار داشتی قربون صدقه ات برم؟ --خیلی خب ، توام انقد ناز داری حالا اون یه چیزی بود تموم شد رفت . فراموشش کن . انقد به چیزای بی ارزش فکر نکن . به فکر آینده باش . به فکر فرو رفتم و آهسته زیر لب زمزمه کردم : آینده ی من که دیگه تباه شد . صداش رو کمی بالاتر برد و گفت : چیزی گفتی طهورا ؟ من درست نشنیدم . --نه چیزی نبود ، حالا چطور شده نصف شبی یاد من افتادی ! قهقهه ای زد و در جوابم گفت : بخدا چند روزه دلم تنگ شده واست ، ولی ترسیدم زنگ بزنم گفتم پاچه میگیری ... تو وقتی قاطی میکنی دیگه کسی جرات نداره باهات حرف بزنه ! --انقد اون گاله رو باز نکن ! حوصله ندارم . --چیشده ؟ چرا بی حالی ! --ساعت سه نصف شب چی بگم ! توام یه چیزی میگی ها !! --من ترو بزرگ کردم یه چیزیت هست بگو جان سارا ! --تو دهنت لقه ! میری همه جا جار میزنی ... صداش رو برد بالا و با اعتراض گفت : طهورا تو تا حالا از من چی شنیدی ؟ واقعا که مگه همیشه بهم نمی گفتی مثل خواهر نداشته ات هستم . حالا دیگه دهنم چفت و بست نداره ! باشه اصراری ندارم من، کاری نداری ؟ --لوس نکن خودت رو ! واسه من قهر میکنی . ذوق زده شده بود و با هیجان گفت : خب بگو دیگه مُردم از فضولی ! --باشه اجازه بده انقد عجول نباش. دلم می خواست واسش بگم چه غلطی کردم ! شاید از دردی که روی سینه ام سنگینی میکرد کم میشد . شروع به گفتن ! از سیر تا پیاز ماجرا را گفتم . اشک هایم بند نمی آمد . حس می کردم سبک تر شده ام . حالا کسی بود تا هم دردی کند و بفهمد حال و روزم را . سکوت سنگینی کرده بود . قیافه ی متعجبش جلوی چشمانم نقش بسته بود . در بهت و ناباوری فرو رفته بود . صداش زدم : سارا چرا هیچی نمی گی ؟ آهی از سر تاسف کشید و گفت: چی کار کردی با خودت دختر ! چه غلطی کردی آخه ! به جای عقل توی اون کله ی تو گچ ریخته شده ! --چیکار باید میکردم دیگه چاره ای نمونده بود واسم . --فقط ببند دهنت رو خب ! هیچی نگو که پا میشم میام خفه ات میکنم . احمق !! گند زدی به زندگیت ... --مثلا با تو حرف زدم که آروم بشم نه اینکه سرزنشم کنی ! داد زد : بد بخت ، خودت رو ، ابرو و عفتت رو گذاشتی حراج! واسه خاطر چی ! پول دیه ی پدرت ... د ِآخه من چی بگم به تو ! داری خودت رو فدای کی میکنی تو ! حالیت هست . --بابام عمر و جوونیش رو پای ما گذاشت منم باید یه کاری واسش کنم ! --میگم نفهمی بگو نه ! اونی که باید جبران کنه اون داداشته که داره راست راست تو کوچه و خیابون پی الواتی میگرده ! پدرت ، گناه اونو به گردن گرفته اونوقت تو چی ... وای بخدا دارم دیوانه میشم از دست تو ! --کاریه که شده ! آب رفته به جوی برنمی گرده . --خفه بابا ! واسه من مرثیه میخونه . آخه اون صیغه ای هم که خوندید باطله . 👇
👆👆👆 --یعنی چی آخه ما دیروز با هم محرم شدیم ! --ببین طهورا ! هر عقدی باشه ! چه موقت و چه دائم چون تو هنوز دختر هستی و ازدواج نکردی باید با اذن و اجازه پدرت باشه وگرنه قبول نیست . یعنی اون عقدی که خوندید همش کشکه ... و سیاوش خواسته که سیا بازی کنه . صدام در نمی اومد ! بغض داشت خفه ام می کرد ... بازم منو دور زد ... با صدای گرفته ای گفتم : دلم می خواد بمیرم سارا ! حالا چیکار کنم ... --هیچی دیگه حالا توام الان نمیخواد زار بزنی بهتر تو ! ببین فردا بهش بگو که این عقد باطله . اگر خواست باید درست و حسابی با اجازه بابات عقد کنید وگرنه بزن زیر همه چیز و زیر بار نرو . تو بهت حرفی که زد فرو رفتم . باورم نمیشد .چی میگه ! روی تخت نشستم .دیگه نمیدونستم چی بگم . آخه چطور ممکنه! اصلا چی بگم بهش! --من نمیتونم چیزی به بابام بگم . --تنها راهش همینه ... بگو ! اگه بگی بهتره یادت که نرفته کیارش ، با ناهید چیکار کرد ... این عوضی هم داداش هم اونه لنگه ی خودشه . --نمیخوام غرور بابا رو زیر پا له کنم . نباید بفهمه به خاطر اون مجبور شدم این کار رو کنم . --دیگه اون باخودته ولی راهش همینه که میگم برو اگه خواستی عقد کنی اول زندان رضایت بگیر . اینطوری حداقل در جریانه که دختر عزیز در دونه اش چیکار کرده رفته تو دل شیر . --نمیدونم واقعا سرم داره می ترکه ... --دیگه دهقان فداکار شدن همینه ! فعلا بخواب تا فردا بازم باهات تماس میگیرم ادامه دارد ... به قلم ✍ دل آرا ❌کپی رمان حرام است❌ @mahruyan123456🍃
سلام شب همگی بخیر☺️ پارت امشب رو واسه اون دسته از خواننده های عجول و منتقدی نوشتم که گفته بودن چطور طهورا بدون اجازه پدرش عقد کرد! فتوا ها مختلف هست در رابطه با این جریان ! اما لازم هست که اذن پدر باشه برای دختر باکره ... خیلی ها لطف دارن به بنده خیلی ها هم لحنشون‌ تند و گزنده است . اما خب بازم ممنون از اینکه قلم این بنده ی حقیر رو دوست دارید و می خونید‌ باید بگم که این نقد ها باعث نمیشه که من از هدفی که دارم کوتاه بیام و رمان رو نصفه نیمه ول کنم . به هر حال ممنون از همگی و سپاس از صبوری شما ☺️ شب پاییزی خوبی رو در کنار عزیزانتون آرزو مندم ❤️ آرا ( )
💕 ▪️امید وصل تو مرا زنده می‌دارد ▫️ @mahruyan123456
حالم چنان بد است ڪہ تنها علاج مـن درنسخہ هاے پنجره فولاد مشهداست 🌼از ساکنان ایران به ساکنان مشهدوڪربلا دست ما ڪه از ضریح ڪوتاه است اما شُما نایب الزیاره‌ے ماباشید😭 @mahruyan123456
هر روزت رو با گفتن اين شروع كن: باور دارم امروز يه اتفاق فوق العاده برام ميفته! بارها و بارها تكرارش كن. جهان فقط چیزهایی رو به ما میده که باور داریم می‌تونیم داشته باشیم @mahruyan123456🍃
کلامی از شیخ بهایی : ✍🏻آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا : اگر بسيار كار كند، می‌گويند احمق است! اگر كم كار كند، می‌گويند تنبل است! اگر بخشش كند، مي‌گويند افراط مي‌كند! اگر جمعگرا باشد، می‌گويند بخيل است! اگر ساكت و خاموش باشد می‌گويند لال است! اگر زبان‌آوری كند، می‌گويند ورّاج و پرگوست..! اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گويند رياكاراست! و اگر نكند میگويند كافراست و بی‌دين...! لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز ازخداوند نبايد ازكسی ترسيد. پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه قضاوت شود. @mahruyan123456
از امام هشتم من توشه میخام - @Maddahionlin.mp3
9.21M
🔳 (ع) از امام هشتم من توشه میخوام طواف ضریح شش گوشه میخوام 🎤 @mahruyan123456