eitaa logo
|•ܩߊ‌ܣܢܚ݅ࡅ࡙ܥ‌‌•|🇮🇷
481 دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
6 فایل
ܩߊ‌ܣܢܚ݅ࡅ࡙ܥ‌‌←ترکیبےاز|•ܩߊ‌ܘوܟܿࡐ‌ܝ‌ܢܚ݅ࡅ࡙ܥ‌‌•| مارا به جز امیر ِنجف سر پناهی نیست.. "! «گاهی اوقات فقط نجف دوای ِدرد است» کپی؟ ما کی باشیم که حلال حروم مشخص کنیم. ــــــــــــــــــــــــــــــ ما اینجا هستیم↓ @gomna_m_hhf| @gomna_m_fhh| @gomna_m_hfh
مشاهده در ایتا
دانلود
|•ܩߊ‌ܣܢܚ݅ࡅ࡙ܥ‌‌•|🇮🇷
🌱🌱🌱 #قسمت_بیست_و_هشتم داستان جذاب و واقعی : ترمز بریده دو ساعت نشده بود که حاجی بهم زنگ زد ... با
🌱🌱🌱 داستان جذاب و واقعی : جهاد من کشور من پر بود از مبلغ های وهابی و جوان هایی که با جون و دل، عقل و ایمان شون رو دست اونها می دادن ... . حق با حاجی بود ... باید مانع از پیوستن جوانان کشورم به داعش می شدم ... باید کاری می کردم که توی سپاه اسلام بجنگن، نه سپاه کفر ... . از اون روز، کلاس، جبهه نبرد من شد و قلم و کتاب ها، سلاحم ... باید پا به پای مجاهدان می جنگیدم ... زمان زیادی نبود ... یک لحظه غفلت و کوتاهی من و عقب موندنم، ممکن بود به قیمت گمراهی یک هموطنم و جان یک مسلمان دیگه تموم بشه ... . خستگی ناپذیر و بی وقفه کارم رو شروع کردم ... غذا و خوابم رو کمتر کردم و تلاشم رو چند برابر ... به خودم می گفتم: یه مجاهد ممکنه مجبور بشه چهل و هشت ساعت یا بیشتر، بدون خواب و استراحت یا با وجود مجروحیت، بی وقفه مبارزه کنه ... تو هم باید پا به پای اونها بجنگی ... . در مورد دفاع مقدس و شهدای ایران خیلی مطالعه کرده بودم ... خیلی ها رو می شناختم و توی خاطرات خونده بودم که چطور و در چه شرایط وحشتناکی ایستادگی کرده بودند ... اونها رو الگو قرار دادم و شروع کردم ... . . اما فکرش رو هم نمی کردم که با آغاز این حرکت، نبرد سخت دیگه ای هم در انتظار من باشه ... هر لحظه، هجوم شیاطین رو حس می کردم ... هجمه و فشاری که روز به روز بیشتر می شد ... شبهه، تردید، خستگی، یأس، رخوت، تنبلی و ... از طرف دیگه ... ←ادامه دارد... 🌱🌱🌱 ━━═━━⊰❀🕊❀⊱━━═━ ▣⃢🦋[ @mahshidfhh