💠 خاطرات شهید
🔹️ قبل از انجام عمليات مقدماتی والفجر، قرار بود عده ای از مسئولان نظامی با امام ملاقاتی داشته باشند. مجيد با اينكه دلش برای ديدار محبوب خود پر ميزد، گفت:
ما بايد تا اتمام شناسايی اين عمليات در منطقه بمانيم.
🔹️ او حتی يكبار برای خداحافظی از پدر و مادرش تصميم گرفت به بهبهان برود. شبانه حركت كرد؛ ولی پس از طی حدود چهل كيلومتر از ادامه سفر منصرف شد و برگشت.
علت را از او جويا شديم.
گفت:《 در بين راه به خاطرم رسيد كه در اين عمليات بايد بيشتر كار كنيم؛ احساس كردم به جای رفتن به بهبهان اگر پيش بسيجی ها باشم، بهتر است.》
🔹️ همان شب با سردار شهيد حسن باقری جهت شناسايی به فكه رفتند و در همان روز هر دو باهم به شاخسار جنان پركشيدند.
🔹️ مجيد كه دانشجوی رشته پزشكی بود تا مدتها به ما نمی گفت كه مسئوليتش درسپاه و جبهه چيست. ما حتی نمی دانستيم كه او به جبهه می رود. هر وقت از او می پرسيديم چه
كاره ای؟ پاسخ می داد : در اهواز می گرديم!
🔹️ با اينكه چند بار مجروح شد، اما چيزی از خود بروز نمی داد و پس از مداوا با حالت عادی به خانه برميگشت. ما بعدها متوجه می شديم كه او مجروح شده است.
🍃#شهید_مجید_بقایی
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🛣میدان صراط مستقیم🛣
⚫️@maidan_sarat_mostageem
✨✨✨✨✨✨✨✨