5.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نقاشی
نقاشی با کمک دایره 🔴🎨
🔴
🎨🔵
🤹♂️@majaleh_kodakan
🕋🐘سوره ی فیل🐘🕋
کی بود کی بود ابرهه
چیکار می کرد تو مکه
اون آدم خیلی بد
سوی مکه حمله کرد
یک لشگر فیل داشت
یک سپاه عظیم داشت
می رفت به سوی مکه
تا که بکوبه کعبه
چی شد چی شد یکباره
بارون سنگ می باره
یه عالمه ابابیل
اومد رو لشگر فیل
تو پاهاشون سنگ داره
با دشمنا می جنگه
چی شد چی شد نتیجه
دشمنا نابود شدن
خاکستر و دود شدن
سوره ی فیل نازل شد
قصه ی ما کامل شد
#شعر_آموزشی
🕋
🐘🕋
🕋🐘🕋
🤹♂️@majaleh_kodakan
🍀🍀🍀🍀🍀
🍀صاحب الزمان باشد
🍀نعمتی خدادادی
🍀من گرفته ام از او
🍀هم امید و هم شادی
🍀بی وجود او دنیا
🍀سرد و تیره و تار است
🍀صاحب الزمان ما را
🍀حافظ و نگهدار است
🍀🍀🍀🍀🍀
🤹♂️@majaleh_kodakan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه مقاومتی میکنه پلکم نمیزنه 😂😳
🤹♂️@majaleh_kodakan
📣 قابل توجه دانشآموزان و والدین گرامی
✨ شرایط پنجمین دوره مسابقات کشوری #نجوم اعلام شد. 🤩 جهت اطلاعات بیشتر بر روی لینک زیر بزنید. 👇
https://eitaa.com/necessary_trainings/1164
🆔 @support_astro
لالالالا گل ریحون
دو تا فال و دو تا فنجون
توی فنجون من لیلی
تو و خط فال تو مجنون
لالالالا گل خشخاش
چه نازی داره تو چشماش
پر از نقاشی خوابت
تو تنها فکر اونها باش
لالالالا گل پونه
گل خوش رنگ بابونه
دیگه هیچ کس توو این دنیا
سر قولش نمی مونه
لالالالا شب تیره
ببین ماه هم داره می ره
هزار تا قصه ام گفتم
چرا خوابت نمی گیره
لالالالا گل لاله
نبینم رویاهات کاله
فرشته مثل تو پاکه
فقط فرقش دو تا باله
لالالالا گل رعنا
میخواد بارون بیاد اینجا
کی گفته تو ازم دوری
ببین نزدیکتم حالا
لالالالا گل پسته
نشی از این روزا خسته
چقدر خوابی که میشینه
تو چشمای تو خوشبخته
لالالا گل مریم
نشینه رو چشات شبنم
یه عمره من فقط هر شب
واسه تو آرزو کردم
لالالالا گل پونه
کلاغ آخر رسید خونه
یکی پیدا میشه یه شب
سر هر قولی میمونه
لالالالا گل زردم
چراغا رم خاموش کردم
بخواب که مثل پروانه
خودم دور تو میگردم
بخواب مادر بخواب عشقم
بخواب ای کودک نازم شب بخیر
🤹♂️@majaleh_kodakan
صبح زیباست 🌸
اگر با لبخند آغاز شود
بخند تا تابلو زندگی ات
پر از رنگهای شاد شود
سلام صبحتون بخیر و شادی
امروزتون سراسر لبخند و خوشبختی
🤹♂️@majaleh_kodakan
#قصه_متنی
کلاغ خبرچین
🚺🚹🚼
در جنگلي بزرگ و زيبا ، حيوانات مهربان و مختلفي زندگي
مي كردند .
يكي از اين حيوانات كلاغ پر سر و صدا و شلوغي بود كه يك عادت زشت هم داشت و آن عادت زشت اين بود كه هر وقت ،كوچكترين اتفاقي در جنگل مي افتاد و او متوجه مي شد، سريع پر مي كشيد به جنگل و شروع به قارقار مي كرد و همه حيوانات را خبر مي كرد .
هيچ كدام از حيوانات جنگل دل خوشي از كلاغ نداشتند.
آنها ديگر از دست او خسته شده بودند تا اين كه يك روز كلاغ خبر چين وقتي كنار رودخانه نشسته بود و داشت آب مي خورد صدايي شنيد .... فيش، فيش ....
بعد ، نگاهي به اطرافش انداخت و ناگهان مار بزرگي را ديد كه سرش را از آب بيرون آورده است ... فيش ، فيش ...
كلاغ از ديدن مار خيلي ترسيده بود ، از شدت وحشت ، تمام پرهاي روي سرش ريخت و پا به فرار گذاشت .
كلاغ خبر چين ، همينطور پر زبان حركت كرد بالاخره به لانه اش رسيد وقتي كه داخل آينه نگاهي به خودش انداخت ، تازه فهميد كه پرهاي سرش ريخته است خيلي ناراحت شد و شروع به گريه كرد .
طوطي دانا كه همسايه كلاغ بود صداي گريه اش را شنيد ، به لانه او رفت تا دليل گريه اش را بفهمد . كلاغ با ديدن طوطي دانا سريع يك پارچه به دور سرش پيچيد !
طوطي دانا با ديدن كلاغ كه روي سرش را با پارچه پوشانده شروع كرد به خنديدن .
كلاغ با شنيدن اين حرف سريع پارچه را از روي سرش برداشت طوطي با ديدن سر بدون پر كلاغ ، باز هم شروع به خنديدن كرد و گفت : كلاغ ؟ پرهاي سرت كجا رفته است ؟ پس اين همه گريه بخاطر كله كچلت بود ؟!
كلاغ ماجراي ترسش را براي طوطي باز گو كرد و طوطي با هم با شنيدن حرفهاي كلاغ شروع به خنديدن كرد .
كلاغ گفت : « يعني تو از ناراحتي من اينقدر خوشحالي » .
طوطي جواب داد : آخر همه حيوانات جنگل مي دانند كه مار آبي هيچ خطري ندارد و هيچ كس هم از مار آبي نمي ترسد اما تو آنقدر ترسيده اي كه پرهاي سرت هم ريخته اند .
اگر حيوانات جنگل بفهمند كه چه اتفاقي افتاده است كلي
مي خندند . كلاغ با شنيدن اين جمله ها به التماس افتاد ، گريه مي كرد و مي گفت : طوطي جان خواهش مي كنم اين كار را نكن اگر حيوانات جنگل بفهمد كه چه اتفاقي برايم افتاده آبرويم مي رود .
طوطي گفت : كلاغ جان يادت هست وقتي اتفاقي براي حيوانات جنگل مي افتاد سريع پر مي كشيدي و به همه جار مي زدي و آبروي آنها را مي بردي ، حالا ببين اگر چنين بلايي بر سر خودت بيايد چه حالي پيدا مي كني .
كلاغ كمي فكر كرد و گفت : « حالا ديگر فهميده ام كه چه قدر اشتباه مي كردم و چقدر حيوانات جنگل را آزار مي دادم خواهش مي كنم آبروي مرا پيش حيوانات جنگل نبر من هم قول مي دهم كه هرگز كارهاي گذشته را تكرار نكنم ، اصلاً تصميم مي گيريم كه هر وقت پرهايم در آمد بروم و از تمام حيوانات جنگل
عذر خواهي كنم » .
طوطي دانا با ديدن حال و روز كلاغ و پشيماني از رفتار
گذشته اش به او قول داد كه دارويي برايش درست كند تا هر چه زودتر پرهاي سرش در بيايند .
نتيجه مي گيريم كه هر كس در حق ديگران خطايي مرتكب شود خودش هم به زودي گرفتار خواهد شد
🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
🤹♂️@majaleh_kodakan