eitaa logo
مجلس شهدا
920 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
8.5هزار ویدیو
72 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات👇 @abre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیگه از این واضح تر ؟؟؟ قابل توجه افرادی که فکر میکنن آمریکا به داد ایران خواهد رسید. چرا اجازه نمیدهید جسد شاه ایران در آمریکا دفن شود؟؟ ریچارد نیکسون ( رئیس جمهور سابق امریکا): شاه دوست خوبی برای آمریکا بود ولی همه ی دوستانمان نیز بدانند که اگر به دردسر بیافتاند نمی توانند روی آمریکا حساب باز کنند. 😒 یعنی آمریکایی‌ها اندازه یه 🍆 برای نوکر سینه چاکش ارزش قائل نبودن... 🌷 @majles_e_shohada 🌷
📩 🌹 شهــید مصطفی چمــراݩ: خدایا مرا به خاطر ڪه در طول روز با هزاران قدرت عقل میڪنم ببخـــش! 🌷 @majles_e_shohada 🌷
پسرک فلافل فروش🍃 زندگینامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری🌹 قسمت اول1⃣ آن روزها... راوی:مادر شهيد🌹 در خانوادهاي بزرگ شدم كه توجه به دين و مذهب نهادينه بود. از روز اول به ما ياد داده بودند كه نبايد گرد گناه بچرخيم. زماني هم كه باردار ميشدم، اين مراقبت من بيشتر ميشد. سال 1367 بود كه محمدهادي يا همان هادي به دنيا آمد. پسري بود بسيار دوست داشتني. او در شب جمعه و چند روز بعد از ايام فاطميه به دنيا آمد. يادم هست كه دهه فجر بود. روز 13 بهمن. وقتي ميخواستيم از بيمارستان مرخص شويم، تقويم را ديدم كه نوشته بود: شهادت امام محمد هادي(علیه السلام) براي همين نام او را محمدهادي گذاشتيم. عجيب است كه او عاشق و دلدادهي امام هادي شد و در اين راه و در شهر امام هادي(علیه السلام)يعني سامرا به شهادت رسيد. 💔 هادي اذيتي براي ما نداشت. آنچه را ميخواست خودش به دست ميآورد. از همان كودكي روي پاي خودش بود. مستقل بار آمد و اين، در آينده زندگي او خيلي تأثير داشت. زمينه مذهبي خانواده بسيار در او تأثيرگذار بود. البته من از زماني كه اين پسر را باردار بودم، بسيار در مسائل معنوي مراقبت ميكردم. هر چيزي را نميخوردم. خيلي در حلال و حرام دقت ميكرد. سعي ميكردم كمتر با نامحرم برخورد داشته باشم. آن زمان ما در مسجد فاطميه بوديم و به نوعي مهمان حضرت زهرا(سلام الله علیها) من يقين دارم اين مسائل بسيار در شخصيت او اثرگذار بود. هر زمان مشغول زيارت عاشورا ميشدم، هادي و ديگر بچه ها كنارم مينشستند و با من تكرار ميكردند. وضعيت مالي خانواده ما متوسط بود. هادي اين را ميفهميد و شرايط را درك ميكرد. براي همين از همان كودكي كمتوقع بود. در دورهي دبستان در مدرسه شهيد سعيدي بود. كاري به ما نداشت. خودش درس ميخواند و... از همان ايام پسرها را با خودم به مسجد انصارالعباس ميبردم. بچه ها را در واحد نوجوانان بسيج ثبت نام کردم. آنها هم در کلاس هاي قرآن و اردوها شرکت ميکردند. دوران راهنمايي را در مدرسه شهيد توپچي درس خواند. درسش بد نبود، اما كمي بازيگوش شده بود. همان موقع كلاس ورزشهاي رزمي ميرفت. مثل بقيه هم سن و سالهايش به فوتبال خيلي علاقه داشت. سيكلش را كه گرفت، براي ادامهي تحصيل راهي دبيرستان شهدا گرديد. اما از همان سالهاي اوليهيه دبيرستان، زمزمه ترك تحصيل را كوك كرد! ميگفت ميخواهم بروم سر كار، از درس خسته شده ام، من توان درس خواندن ندارم و... البته همه اينها بهانه هاي دوران جواني بود. در نهايت درس را رها كرد. مدتي بيكار و دنبال بازي و... بود. بعد هم به سراغ كار رفت. ما كه خبر نداشتيم، اما خودش رفته بود دنبال کار. مدتي در يک توليدي و بعد در مغازه يكي از دوستانش مشغول فلافل فروشي شد... ... ══════°✦ ❃ ✦°══════ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
1_70145192.mp3
7.09M
🍃📝| وصیت نامه از زبان خواهر شهید🌹 🔹نشر دهید. •┄❁🌹❁┄• 🌷 @majles_e_shohada 🌷
1_69217405.mp3
5.58M
🍃هوامو داشته وقتی خورده گره به کارم دلم خوشه کنارم امام رضا رو دارم 🎵دلم که میگیره فقط... 🎙امیر ❤️پیشنهاددانلود 👌 🌷 @majles_e_shohada 🌷
مجلس شهدا
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم پسرک فلافل فروش🍃 زندگینامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری🌹 قسمت اول1⃣ آن روزه
پسرک فلافل فروش🍃 زندگینامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری🌹 قسمت دوم2⃣ پسرك فلافل فروش راوی:يكي از جوانان مسجد🌹 كار فرهنگي مسجد موسي ابن جعفر 7 بسيار گسترده شده بود. سيد علي مصطفوي برنامه هاي ورزشي و اردويي زيادي را ترتيب ميداد. هميشه براي جلسات هيئت يا برنامه هاي اردويي فلافل ميخريد. ميگفت هم سالم است هم ارزان. يك فلافلفروشي به نام جوادين در خيابان پشت مسجد بود كه از آنجا خريد ميكرد. شاگرد اين فلافلفروشي يك پسر با ادب بود. با يك نگاه ميشد فهميد اين پسر زمينه معنوي خوبي دارد. بارها با خود سيد علي مصطفوي رفته بوديم سراغ اين فلافلفروشي و با اين جوان حرف ميزديم. سيد علي ميگفت: اين پسر باطن پاكي دارد، بايد او را جذب مسجد كنيم. براي همين چند بار با او صحبت كرد و گفت كه ما در مسجد چندين برنامه فرهنگي و ورزشي داريم. اگر دوست داشتي بيا و توي اين برنامه ها شركت كن. حتي پيشنهاد كرد كه اگر فرصت نداري، در برنامهي فوتبال بچه هاي مسجد شركت كن. آن پسرك هم لبخندي ميزد و ميگفت: چشم. اگر فرصت شد، مييام.رفاقت ما با اين پسر در حد سلام و عليك بود. تا اينكه يك شب مراسم يادوارهي شهدا در مسجد برگزار شد. اين اولين يادوارهي شهدا بعد از پايان دوران دفاع مقدس بود. در پايان مراسم ديدم همان پسرك فلافل فروش انتهاي مسجد نشسته! به سيد علي اشاره كردم و گفتم: رفيقت اومده مسجد. سيد علي تا او را ديد بلند شد و با گرمي از او استقبال كرد. بعد او را در جمع بچه هاي بسيج وارد كرد و گفت: ايشان دوست صميمي بنده است كه حاصل زحماتش را بارها نوش جان كردهايد! خالصه كلي گفتيم و خنديديم. بعد سيد علي گفت: چي شد اينطرفا اومدي؟! او هم با صداقتي كه داشت گفت: داشتم از جلوي مسجد رد ميشدم كه ديدم مراسم داريد. گفتم بيام ببينم چه خبره كه شما رو ديدم. سيد علي خنديد و گفت: پس شهدا تو رو دعوت كردن.بعد با هم شروع كرديم به جمع آوری وسايل مراسم. يك كلاه آهني مربوط به دوران جنگ بود كه اين دوست جديد ما با تعجب به آن نگاه ميكرد. سيد علي گفت: اگه دوست داري، بگذار روي سرت.او هم كلاه رو گذاشت روي سرش و گفت: به من مياد؟ سيد علي هم لبخندي زد و به شوخي گفت: ديگه تموم شد، شهدا براي هميشه سرت كلاه گذاشتند! همه خنديديم. اما واقعيت هماني بود كه سيد گفت. اين پسر را گويي شهدا در همان مراسم انتخاب كردند. پسرك فلافل فروش همان هادي ذوالفقاري بود كه سيد علي مصطفوي او را جذب مسجد كرد و بعدها و بچه هاي مسجدي شد... ... ══════°✦ ❃ ✦°══════ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
نذر دیدارش ؛ فراوان روزه‌ها دارم به دل ربنّــا سر داده شد خرمای افطارم ڪجاست؟ #شهید_مهدی_باکری #لحظات_سبز_افطار #التماس_دعا 🍃🌸🍃 🌷شادی روح شهدا #صلوات 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
✍ #همسر_شهید: ✨ برای خواندن #نماز شب کاری به من نداشت، اصرار نمی‌کرد با هم بخوانیم. ✨ خیلی #مقید نبود که بخواهم بگویم هرشب بلند میشد برای تهجد، نه، هروقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمی‌داد. ✨ گاهی فقط به همان نماز شفع و وتر اکتفا می‌کرد، گاهی فقط به یک سجده. کم پیش می آمد مفصل و با اعمال بخواند. ✨ می‌گفت: «آقای بهجت می فرمودند: اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتن و فقط یه #سجدهٔ_شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه!» #شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مدافع_حرم #همت_حاج_قاسم 🍃🌸🍃 🌷شادی روح شهدا #صلوات 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
⚫️ ۱۴خرداد، سالروز رحلت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) تسلیت باد 🌷 @majles_e_shohada 🌷
🌸 حاج آقا قرائتی زیبا گفتند فرمودند : تیر سه شعبه یعنی چه ؟ تیر سه شعبه همین کارهایی ست که ما در کوچه و خیابان انجام می دهیم همین بد حجابی ها و رعایت نکردن هاست همین ارتباط و شوخی با نامحرم است سه شعبه دارد : 1. یک شعبه اش این است که خودمان گناه کردیم 2. یک شعبه اش این است که دیگران را به گناه انداختیم 3. یک شعبه اش هم قلب امام زمان (عج) است که نشانه گرفتیم وای بر ما .... صلی الله علیک یا اباعبدالله 🌷 @majles_e_shohada🌷
#عشق یعنی سر به زیر انداختن در #حریم دلبری جان باختن  عشق یعنی بر سر دار آمدن  بی محابا دیدن #یار آمدن ... برای شادی روح شهدا #صلوات 🌸کپی فقط با #ذکر_صلوات😊 مجاز است: http://sapp.ir/hojaji 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
🌺 شهید مدافع حرم مرتضی عطایی 🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 شهید مدافع حرم سعید انصاری 🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 درد دلی با پدر شهیدم...😔🍃 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
🌺 پروفایل دخترونه...🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
🌺 پروفایل پسرونه...🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
🌺 پروفایل رهبری...🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
مجلس شهدا
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم پسرک فلافل فروش🍃 زندگینامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری🌹 قسمت دوم2⃣ پسرك فل
پسرک فلافل فروش🍃 زندگی نامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری 🌹 قسمت سوم3⃣ جوادین ۸ راوی:پیمان عزیز (صاحب مغازه فلافل فروشی)✅ توي خيابان شهيد عجب گل پشت مسجد مغازه ی فلافل فروشي داشتم. ما اصالتاً ايراني هستيم اما پدر و مادرم متولد شهركاظمين ميباشند. براي همين نام مقدس جوادين 8 را كه به دو امام شهر كاظمين گفته ميشود، براي مغازه انتخاب كردم. هميشه در زندگي سعي ميكنم با مشتريانم خوب برخورد كنم. با آنها صحبت كرده و حال و احوال ميكنم. سال 1383 بود كه يك بچه مدرسه اي، مرتب به مغازه ي من مي آمد و فلافل ميخورد. ُ اين پسر نامش هادي و عاشق سس فرانسوي بود. نوجوان خنده رو و شاد و پرانرژي نشان ميداد. من هم هر روز با او مثل ديگران سلام و عليك ميكردم. يك روز به من گفت: آقا پيمان، من ميتونم بيام پيش شما كار كنم و فلافل ساختن را ياد بگيرم. گفتم: مغازه متعلق به شماست، بيا. از فردا هر روز به مغازه مي آمد. خيلي سريع كار را ياد گرفت و استادكار شد. چون داخل مغازه ی من همه جور آدمي رفت و آمد داشتند، من چند بار او را امتحان كردم، دست و دلش خيلي پاك بود. خيالم راحت بود و حتي دخل و پولهاي مغازه را در اختيار او ميگذاشتم. در ميان افراد زيادي كه پيش من كار كردند هادي خيلي متفاوت بود؛ انسان کاري، با ادب، خوش برخورد و از طرفي خيلي شاد و خنده رو بود. كسي از همراهي با او خسته نميشد. با اينكه در سنين بلوغ بود، اما نديدم به دختر و ناموس مردم نگاه كند. باطن پاك او براي همه نمايان بود. من در خانواده اي مذهبي بزرگ شده ام. در مواقع بيکاري از قرآن و نهج البلاغه با او حرف ميزدم. از مراجع تقليد و علما حرف ميزديم. او هم زمينه ي مذهبي خوبي داشت. در اين مسائل با يكديگر همكلام ميشديم. يادم هست به برخي مسائل ديني به خوبي مسلط بود. ايام محرم را در هيئت حاج حسين سازور كار ميكرد. مدتي بعد مدارس باز شد. من فكر كردم كه هادي فقط در تابستان ميخواهد كار كند، اما او كار را ادامه داد! فهميدم كه ترك تحصيل كرده. با او صحبت كردم كه درس را هر طور شده ادامه دهد، اما او تجديد آورده بود و اصرار داشت ترك تحصيل كند. كار را در فلافل فروشي ادامه داد. هر وقت ميخواستم به او حقوق بدهم نميگرفت، ميگفت من آمده ام پيش شما كار ياد بگيرم. اما به زور مبلغي را در جيب او ميگذاشتم. مدتي بعد متوجه شدم كه با سيد علي مصطفوي رفيق شده، گفتم با خوب پسري رفيق شدي. هادي بعد از آن بيشتر مواقع در مسجد بود. بعد هم از پيش ما رفت و در بازار مشغول كار شد. اما مرتب با دوستانش به سراغ ما مي آمد و خودش مشغول درست کردن فلافل ميشد. بعدها توصيه هاي من كارساز شد و درسش را از طريق مدرسه ي دكتر حسابي به صورت غير حضوري ادامه داد. رفاقت ما با هادي ادامه داشت. خوب به ياد دارم که يك روز آمده بود اينجا، بعد از خوردن فلافل در آينه خيره شد ميگفت: نميدانم براي اين جوشهاي صورتم چه كنم؟ گفتم: پسر خوب، صورت مهم نيست، و انسانها مهم است كه الحمدلله باطن تو بسيار عالي است. هر بار كه پيش ما مي آمد متوجه ميشدم كه تغييرات روحي و دروني او بيشتر از قبل شده. تا اينكه يك روز آمد و گفت وارد حوزه ي علميه شده ام، بعد هم به نجف رفت. اما هر بار كه مي آمد حداقل يك فلافل را مهمان ما بود. آخرين بار هم از من حلاليت طلبيد. با اينكه هميشه خداحافظي ميكرد، اما آن روز طور ديگري خداحافظي كرد و رفت ... ... ══════°✦ ❃ ✦°══════ 🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_70622581.mp3
4.25M
دیگر این خانه مرا تنگ بود زندگی بی شهدا ننگ بود تو که از حال دلم آگاهی .... حال تنها و غریبم چه کنم نفس من داده فریبم چه کنم عاشقان شهدا جامانده ها بشنویید😭 🌷 @majles_e_shohada 🌷
◾شهید هوشنگ بهمئی زاده که پس از شنیدن خبر #رحلت_امام ، از شدت ناله و زاری در مصلای شهر مسجدسلیمان و مقابل چشم همگان به آسمان پرکشید. 💭 اسماعیل معنوی 🌷 @majles_e_shohada 🌷 #شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
🍃🌹═══🍃🌹🍃═══🌹🍃 #عید_سعید_فطر_مبارکباد خدایا ، خروج از ماه مبارک را برای ما مقارن با خروج از تمامی گناهان قرار بده. آمین... 🌷 @majles_e_shohada 🌷 🍃🌹═══🍃🌹🍃═══🌹🍃