چند لحظه مکث کردم...
–لطف کنید از طرف من به ریاست دانشگاه بگید ... برعکس اینکه توی دنیا، انگلیسی ها به زیرک بودن شهرت دارن ...
اصلا دزدهای زرنگی نیستن...
و از جا بلند شدم...
#قسمت_پنجاه_هفتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: تقصیر پدرم بود
این رو گفتم و از جا بلند شدم ... با صدای بلند خندید...
–دزد؟ ... از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟...
–کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه ... چه اسمی میشه روش گذاشت؟ ... هر چند توی نگهداشتن
چندان مهارت ندارن ... بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی کنم...
از جاش بلند شد...
–تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن ... هر چند ... فکر نمی کنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا
محبور کرده باشه...
نفس عمیقی کشیدم...
–چرا، من به اجبار اومدم ... به اجبار پدرم...
و از اتاق خارج شدم...
برگشتم خونه ... خسته تر از همیشه ... دل تنگ مادر و خانواده ... دل شکسته از شرایط و فشارها...
از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته ... هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد می کردم ... سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه ... اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم ... به خاطر بهانه آوردن ها از خدا حجالت می کشیدم
... از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه...
حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم ... رفتم بالا توی اتاق ... و روی تخت ولا شدم...
–بابا ... می دونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم ... اما ... من، یه نفره و تنها ... بی یار و یاور ...
وسط این همه مکر و حیله و فشار ... می ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام ... کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم
... توی مسیر حق باشم ... بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم...
همون طور که دراز کشیده بودم ... با پدرم حرف می زدم ... و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد...
#قسمت_پنجاه_هشتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: حس دوم
🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ برخورد نائب رییس مجلس با یک منتقد!
منتقد: شما بجای صحبت درباره غدير بگوچرا پراید ۴۵میلیون تومن شده
مطهری: تو یک احمق نادانی
روحانی همراه مطهری: عکس اینو به من بدید.میکنمت توی گونی
@majles_e_shohada
پیرجماران، امام(ره)مافرمود:
خدمتـ به شهید، خدمتـ به رسول خداستـ...
.
.
⁉️اگردوستـ داریدبه جمع خادمین مجازیشهداملحق شوید...
↩️اگر علاقه دارید اطلاعاتیاز شهدا، زندگینامه،وصیتـ نامه، عملیاتهاویادمانهایعملیاتیبه دستـ بیاورید...
‼️اگر میخواهید در مورد شهدایخادم ونحوه شهادتـ و زندگینامه و ... بدانید...
.
.
🌸|به جمع خادمان شهدا بپیوندید.|🌸
#کپےبنر🚫
http://eitaa.com/khademalshohada72
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ "عاشقانه ای برای خادمین شهدا" - التماس دعا از همه بزرگواران ،دل خوشی مان باشهدا- خیلی زیباست
🌷 @majles_e_shohada 🌷
مجلس شهدا
بخش #جنجالی سخنرانی استاد ازغدی که موجب واکنش علما شد!👆 🔴 هنر نیست، در درس خارج فقها بحثهای طهارت
✨ میانبر بر مطالب ناب کانال..✨👆👆
مجلس شهدا
🎥 #رهبر_انقلاب: این که یک آقایی در یک گوشهای عبای خودش رو به کولش بکشد و بگوید من به کارهای کشور کا
✨ میانبر بر مطالب ناب کانال..✨👆👆
مجلس شهدا
#همسران_شهدا #حمید روحیهای لطیف و دوستداشتنی داشت. همیشه وقتی در کارهای منزل کمکم میکرد از او ت
✨ میانبر بر مطالب ناب کانال..✨👆👆
مجلس شهدا
خوشبختی یعنی: شهید بشی و آقا روی تابوتت بوسه بزنه. 🌷 @majles_e_shohada 🌷
✨ میانبر بر مطالب ناب کانال..✨👆👆
مجلس شهدا
بسم رب الشهید اول کار یک روایت بگویم از شخصی قالَ رزمنده ای که جامانده : #هرکسی_لایق_شهادت_نیست به
✨ میانبر بر مطالب ناب کانال..✨👆👆
مجلس شهدا
#سردار_سلیمانی: 🔸باشهدا بودن سخت نیست باشهدا ماندن سخته مثل شهدا بودن سخت نیست مثل شهدا ماندن سخته
✨ میانبر بر مطالب ناب کانال..✨👆👆
مجلس شهدا
🍃دو قسمت از رمان #بدون_تو_هرگز امیدوارم که راضی باشید🌺 🌷 @majles_e_shohada 🌷
درخواست تحویل مدارکم رو به دانشگاه دادم ... باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران...
هر چند، حق داشتن ... نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای که برام ترتیب داده بودن ... گاهی اوقات،
ازم دلبری نمی کرد ... اونقدر قوی که ته دلم می لرزید...
زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم ... اول که فکر کرد برای دیدار میام ... خیلی
خوشحال شد ... اما وقتی فهمید برای همیشه است ... حالت صداش تغییر کرد ... توضیح برام سخت بود...
–چرا مادر؟ ... اتفاقی افتاده؟...
–اتفاق که نمیشه گفت ... اما شرایط برای من مناسب نیست ... منم تصمیم گرفتم برگردم ... خدا برای من، شیرین تر از
خرماست...
–اما علی که گفت...
پریدم وسط حرفش ... بغض گلوم رو گرفت...
–من نمی دونم چرا بابا گفت بیام ... فقط می دونم این مدت امتحان های خیلی سختی رو پس دادم ... بارها نزدیک بود کل
ایمانم رو به باد بدم ... گریه ام گرفت ... مامان نمی دونی چی کشیدم ... من، تک و تنها ... له شدم...
توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود که فراموش کردم ... دارم با دل یه مادر که دور از بچه اش، اون سر دنیاست ...
چه می کنم ... و چه افکار دردآوری رو توی ذهنش وارد می کنم...
چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت کشیدم...
–چطور تونستی بگی تک و تنها ... اگر کمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ ... فکر کردی هنر کردی زینب
خانم؟...
غرق در افکار مختلف ... داشتم وسایلم رو می بستم که تلفن زنگ زد ... دکتر دایسون ... رئیس تیم جراحی عمومی بود
... خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه ... دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده...
برای چند لحظه حس پیروزی عجیبی بهم دست داد ... اما یه چیزی ته دلم می گفت ... اینقدر خوشحال نباش ... همه چیز
به این راحتی تموم نمیشه...
و حق، با حس دوم بود...
.
#قسمت_پنجاه_نهم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: هوای دلپذیر
.
برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها ... شیفت های من، از همه طولانی تر شد ... نه تنها طولانی ... پشت سر هم و
فشرده ... فشار درس و کار به شدت شدید شده بود ...
گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم ... از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم ... به حدی
خسته می شدم که نشسته خوابم می برد...
🌷 @majles_e_shohada 🌷
سخت تر از همه، رمضان از راه رسید ... حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل بودم ... عمل پشت
عمل...
انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره ... اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من
بود...
از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم ... کل شب بیدار ... از شدت خستگی خوابم نمی برد ... بعد از ظهر بود و هوا،
ملایم و خنک ... رفتم توی حیاط ... هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد ... توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از
پشت سر، صدام کرد ... و با لبخند بهم سلام کرد...
–امشب هم شیفت هستید؟
–بله...
–واقعا هوای دلپذیری شده...
با لبخند، بله دیگه ای گفتم ... و ته دلم التماس می کردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره ... بیش از اندازه خسته بودم
و اصلا حس صحبت کردن نداشتم ... اون هم سر چنین موضوعاتی...
به نشانه ادب، سرم رو خم کردم ... اومدم برم که دوباره صدام کرد...
–خانم حسینی ... من به شما علاقه مند شدم ... و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه ... می خواستم بیشتر باهاتون آشنا
بشم...
#قسمت_شصتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خانواده
برای چند لحظه واقعا بریدم...
–خدایا، بهم رحم کن ... حالا جوابش رو چی بدم؟...
توی این دو سال، دکتر دایسون ... جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد ... از طرفی هم،
ارشد من ... و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود ... و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور
قرار بده...
–دکتر حسینی ... مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما... کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت ...
پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده ... نه رئیس تیم جراحی...
🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 مدیحه سرایی شهید مدافع حرم حامد بافنده
در مدح امیرالمومنین علیه السلام
🌷 @majles_e_shohada 🌷
🍃🌹🍃💐🍃🌹🍃💐🍃
رفته بودم سفری سوی دیار شهدا
که طوافی بکنم گرد مزار شهدا
به امیدی که دل خسته هوایی بخورد
متبرک شود از گرد و غبار شهدا
هر چه زد خنجراحساس به سرچشمه ی عشق
شرمگینم که نشد اشک نثار شهدا
خشکی چشم عطش خورده از آن است که دل
آبیاری نشده فصل بهار شهدا
آخرین خط وصایای من این است:
که به خاکم بسپارید کنار شهدا
🌷 @majles_e_shohada 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایشون علامه حسن زاده هستن
یک خانمی بلند صلوات میفرستن، ایشون بهش تذکر جدی میدن که خاانم اینجا نامحرم هست شما حق ندارید صلوات بگیرید نباید، نباید!!
🌷 @majles_e_shohada 🌷