#دلنوشته
شاید جواب این شبهه باشه که چرا حسین طفل شیر خواره را به میدان برد
حسین علی اصغر رو نبرد که سیرابش کنند
علی اصغر اگر هم آب میخورد زنده نمیموند
حسین طفل 6 ماهه اش رو برد که اگر هنوز هم ذره ای محبت و رحم در دل کسی هست مثل "حر" برگرده 😔
حسین از طفل شیر خواره اش هم گذشت پیش چشمش پر پر شد شاید فقط یک نفر برگرده
حسین تمام هر چه که داشت گذاشت
حسین کاری کرد که اگر کسی با عقل و منطق برنگشت با احساسات شاید برگردد
حسین برای همه سنین الگو ساخت
حسین نشان داد که حتی 6 ماهه هم میتواند هدایت کند ......
دست من و تو نیست اگر عاشقش شدیم
خیلی حسین زحمتمان را کشیده است ...
التماس دعا
#عبدالمهدی
#دلنوشته
یه خورده تفکر
گفتم چند دقیقه به خودمون نگاه کنیم ببینیم شخصیت واقعی مون مثل کدوم یکی از آدم های کربلاست؟
1. یه عده مثل شمر اولش خیر اما عاقبت به شر شدن
شمر جانباز جنگ صفین تو رکاب مولا بود یعنی اگه اون موقع شهید میشد تو تاریخ اسمش کنار علی بود و شهید راه مولا بود
2. یه عده مثل حر اولش شر اما عاقبت به خیر شدن
حر هم اگه دیر برمیگشت الان شهید راه حسین نبود و تو تاریخ اسمش جزء قاتلین حسین بود
حر فقط 72 ساعت همراه حسین شد ...
3. اما یه عده هم مثل "عباس" همیشه کنار مولاشون بودن و لحظه آخر هم تو دامن مولا جون دادن
عباس خواهر زاده ی شمر بود براش امان نامه هم آوردن اما دست از مولاش برنداشت
4. یه عده هم بودند که کلا با هیچ طرف نبودن
اصلا براشون مهم نبود چی داره اتفاق میفته
فقط شنونده بودند
شنیدند جنگ در راهه اما نرفتن
نه یزیدی بودن نه حسینی
شاید بعضیاشون هم بعد از شنیدن اتفاقات کربلا برا حسین و شهدای کربلا و اسیری خانواده حسین اشک ریختند اما هیچ قدمی برای حسین برنداشتند
فقط یه لحظه فکر کنیم
من و تو شبیه کدوم دسته هستیم؟
توی رکاب مهدی جایگاه ما کجاست؟
داشتم فکر میکردم به شهدای مدافع حرم چقد شبیه حر و عباس بودند ....
خیلی ها هم با یه وعده با یه وسوسه با یه لذت قرار بود شهید بشن اما ....
هنوز هم دیر نیست برای انتخاب
میخوای حر باشی یا شمر؟....
"شاید عباس نباشیم اما حر که میتونیم باشیم
حر فقط 72 ساعت وقت داشت
نکنه ما هم وقتمون کم باشه ..."
یه عده پای حق که میرسه فراری اند
یه عده پای حق که میرسه فدایی اند
التماس دعا
#عبدالمهدی
#دلنوشته
یه مادری میگفت پسرم 6 ماهشه
از شب عاشورا خجالت میکشم محکم بغلش کنم
خجالت میکشم بهش زیاد شیر بدم و سیرش کنم
خجالت میکشم باهاش حرف بزنم و بخندونمش
(آخه بچه ها تو 6 ماهگی خیلی قشنگ میخندن ....
گرفتی چی میگم
حتی با لب تشنه هم قشنگ میخندن😔 ...)
میگفت دیگه شبا خجالت میکشم براش لالایی بخونم
"میگفت از رباب خجالت میکشم ..."
میگم شاید رباب هم این شب ها با خودش زمزمه میکرد
لالایی گلم لالا
مهتاب اومده بالا
موقع خوابه حالا
اما نه به زیر خاک
التماس دعا
#عبدالمهدی
#دلنوشته
سلام
شاید جواب این سوال باشه که چرا فراز آخر زیارت عاشورا در حال سجده خونده میشه؟
تا حالا به معنی زیارت عاشورا دقت کردید؟
اصلا به معنی سجده زیارت دقت کردید؟
اصلا تا حالا فکر کردید چرا اون ذکر تو سجده خونده میشه در حالیکه مثل آیات سجده دار کلمه سجده نداره؟
زیارت عاشورا حدیث قدسی هست و خود امام حسین هم خوندنش
تو روز عاشورا هم خوندنش اونم دوبار
یه بار بین نماز ظهر و عصر و یه بار هم فراز هایی از زیارت رو خوندن
امافراز آخر رو وقتی خوندن که داخل گودی قتلگاه ملعون حضرت رو چرخوند و پیشونی حضرت به خاک افتاد
وارد شده که وقتی پیشونی به خاک افتاد حضرت فرمود "اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْد ُحَمْدَ الشَّاکِرِینَ"
میدونید که یعنی چی ...
حضرت در حالیکه همه عزیزانش رو قربانی کرده بود و داشت سر از بدنش جدا میشد با پیشانی بر خاک میگفت خدایا شکر ...
از همون لحظه از خوندن آخر حسین تو سجده این ذکر تو سجده خونده میشه
خواستم چیز دیگه ای هم بنویسم اما ....
اونایی که کنایه میفهمن ؛ فهمیدن چی مخوام بگم
بذارید یه خورده دیگه اش هم بگم دلم نمیاد نگم حسین داشت میدید که نامردها دارن میرن سمت خیمه ها اما باز هم میگفت اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُحَمْدَ الشَّاکِرِینَ .....
یاد حال و روز خودمونو ناشکری هامون افتادم
خدایا شرمنده که هر روز و شب میخونیم "اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُحَمْدَ الشَّاکِرِینَ" اما ناشکری میکنیم ....
التماس دعا
#عبدالمهدی
#دلنوشته
سلام
محرم تموم شد
اما
با دقت اگه نگاه کنیم همه چی روضه ست
یه پدر خیلی ذوق میکنه وقتی میبینه
پسر شش ماهه اش اونو میشناسه
براش دست و پا میزنه که بره بغلش
حتی صدا میکنه که توجه پدرشو جلب کنه
یاد امام حسین افتادم ...
یه لحظه تصور کردم
وقتی علی اصغر داشت گریه و بی تابی میکرد
امام اومد کنار خیمه
شاید وقتی باباشو دید یه لحظه خندید
شاید دست و پا زد برا اینکه بره بغل باباش
شاید
وقتی رفت بغل امام آروم شد
شاید خودشو چسبوند به سینه باباش
شاید صدای قلب بابا چند دقیقه آرومش کرد
همون سینه ای که چند دقیقه بعد جای تیر و لگد شد
چقد روضه علی اصغر سنگینه ...
پدرهایی که شش ماهه دارن میفهمن آخرین خنده شیرین یعنی چی ...
آخه توی صحرا صدا میپیچه ....
التماس دعا
#عبدالمهدی
#دلنوشته
یه مادری میگفت پسرم 6 ماهشه
از شب عاشورا خجالت میکشم محکم بغلش کنم
خجالت میکشم بهش زیاد شیر بدم و سیرش کنم
خجالت میکشم باهاش حرف بزنم و بخندونمش
(آخه بچه ها تو 6 ماهگی خیلی قشنگ میخندن ....
گرفتی چی میگم
حتی با لب تشنه هم قشنگ میخندن😔 ...)
میگفت دیگه شبا خجالت میکشم براش لالایی بخونم
"میگفت از رباب خجالت میکشم ..."
میگم شاید رباب هم این شب ها با خودش زمزمه میکرد
لالایی گلم لالا
مهتاب اومده بالا
موقع خوابه حالا
اما نه به زیر خاک
التماس دعا
#عبدالمهدی