eitaa logo
مجلس شهدا
892 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
9.4هزار ویدیو
81 فایل
🍃کانال مجلس شهدا🍃 ⚘پیام رسان " ایتا "⚘ http://eitaa.com/majles_e_shohada 🌹ما سینه زدیم بی صدا باریدند از هر چه که دم زدیم آنها دیدند ما مدعــیان صف اول بودیم از آخر مجلس شهدارا چیدند🌹 ارتباط باخادمِ شهدا ،تبادل ,پیشنهادات @ghatre_barran
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍂🍂🍂 🍂🍂🍂 ﴾﷽﴿ 🍂🍂 🍂 💠 ـ از چه نظر؟ مهناز گفت: از همه لحاظ اخلاق، شخصیت. خیلی متین و نازِ. آرام زیر لب گفتم: پس خوش به حال سهیل. آن سه روزی که ما در شمال بودیم برایم عذابی دردناک بود که ناچار باید تحمل می کردم. وقتی به تهران رسیدیم و وقتی وارد اتاقم شدم نفس راحتی کشیدم. با خیال راحت روی تختم دراز کشیدم تا خستگی آن سه روز را در بیارم. با این که روحم خسته بود ولی سکوت خانه آرامشی بود برای روح خسته ی من. کاش سهیل را پیدا نکرده بودم یا شاید کاش آن قدر عاشقش نبودم که بتوانم به راحتی فراموشش کنم. برای من که با سهیل بزرگ شده بودم و دوستش داشتم خیلی سخت بود که او را کنار نامزدش ببینم. کنار کسی که به نوعی رقیب من بود. نه چرا رقیب من دیگر هیچ حقی نسبت به سهیل نداشتم. کسی که پیروز این میدان بود نیلوفر بود نه من. خدایا خیلی تنهام کاش تو کمکم کنی. مادرم روی صندلی نشسته بود و غر می زد: تو هنوز پنج ماه نیست که اومدی ایران حالا باز کجا می خوای بری؟! بعد رو به پدرم کرد و گفت: عباس تو یه چیزی بهش بگو! پدرم گفت: بچه که نیست عزیزم جلوشو بگیرم تصمیمشو گرفته می خواد بره... با ملایمت به مادرم گفتم: مامان جان من که هنوز نرفتم این طوری بهم ریختی... مادرم با عصبانیت گفت: تو که می خواستی درستو ادامه بدی دیگه چرا اومدی؟ 🌷 @majles_e_shohada 🌷