❥✺﷽ ✺❥
مردی نجاری را برای کمک به تعمیر خانه قدیمیاش استخدام کرد
در همان روز اول برای مرد نجار مشکلاتی پیش آمد، ابتدا شیشه ماشین او شکست و باعث شد تا یک ساعت از وقتش را از دست بدهد
سپس اره برقیاش خراب شد، در آخر نیز ماشین باربری قدیمیاش دیگر روشن نشد
مردی که او را استخدام کرده بود تصمیم گرفت او را به خانهاش برساند در حالی که مرد نجار در سکوتی سنگین فرو رفته بود به خانه رسیدند
نجار از مرد دعوت کرد که به داخل خانه بیاید و با خانوادهاش ملاقات کند
وقتی به طرف در خانه میرفتند مرد نجار در نزدیکی درخت کوچکی کمی مکث کرد انتهای شاخهای را با دو دستش لمس کرد
تا هنگام باز شدن در خانه تغییر شگفت آوری در ظاهر و رفتار نجار ایجاد شد
صورتش با لبخندی شکفته شد پس از آن دو فرزند کوچکش را در آغوش گرفت و بوسید
پس از معرفی مرد به خانوادهاش او را تا نزدیکی ماشینش مشایعت کرد
هنگامی که آنها از کنار درخت گذشتند حس کنجکاوی مرد باعث شد تا در مورد آنچه نجار با درخت انجام داده بود سؤال کند
نجار این گونه پاسخ داد:
آن درخت، درخت مشکلات من است
میدانم نمیتواند به رفع مشکلات در کارهایم کمکی بکند ولی چون به این اطمینان دارم که مشکلات من به داخل خانه و به همسر و فرزندانم تعلق ندارد
بنابراین من هر شب هنگام آمدن به خانه آن مشکلات را به آن درخت میآویزم
سپس هنگام صبح آنها را برمیدارم
جالب این است که وقتی صبح به سراغ درخت میروم تا مشکلاتم را بردارم خیلی از آنها دیگر آنجا نیستند و آنهایی هم که هستند خیلی سبکتر شدهاند
گذشته را به گذشته بسپار حتی گذشته چند لحظه پیش هم گذشته به حساب میآید
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست
🌹🌹🍃🍃🌹🌹🍃🍃🌹🌹🍃🍃🌹🌹
ختم آنلاین قرآن کریم
https://cafebazaar.ir/app/com.porshesoft.oneaye
کفاره قسم.mp3
813.3K
🕌 ڪفارهقسم
ــــ💐 مسئله شرعی💐ــــ
#احڪام
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
دلداری در رعایت تقوا.mp3
2.39M
🔰 دلدارےدررعایتتقوا👆
#مجتهدی
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
#به_یاد_شهدا
#شهید_سید_اصغر_فاطمی_تبار
باور داشته باشید ...
که جواب سیلـی دشمـن سُرب داغ است نه لبخند ذلیلانه باور کنیـد دشمن ما ضعیف است و این وعدهی خـداست که اگر در مقابل کفـر استقامت کنیـد....
شادی روح پاک همه شهدا #صلوات
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
🔸حرم شیفت داشتم . نماز عشا را خوانده بودیم که یکی آمد از کنارم رد شد. دیدم حاج قاسم خودمان است! چه ابهتی داشت! مثل همیشه نجیب بود و سر به زیر و یک لبخند مهربان روی صورتش بود. رفتم دنبالش. ایستاد گوشهای کنار ضریح ، زیارت نامه خواند و بعد هم نماز.رفتم جلو. عرض ارادت کردم. از زوار خواستم بروند کنار تا حاجی راحت ضریح را زیارت کند . با مهربانی گفت: «نیازی نیست خودم میرم.» بعد از زیارت رفت سر قبر علما. مردم انگار تازه متوجه شدهاند کی امده. می امدند سلام و احوالپرسی!بوسه و عرض ارادت.
«حاجی لبخند دلنشینش را هدیه میداد به همه» وقتی خواست برود تا حیاط مسجد اعظم بدرقهاش کردم . داشت کفشش را میپوشید. مردم دوباره جمع شدند دورش ، چه ایرانی و خارجی. طرف اهل پاکستان بود. امده بود جلو. میخواست هر طور شده با حاجی عکس بگیرد . نگذاشتم! عربی چند کلامی با حاجی حرف زد. حاج قاسم خندید و گفت: «بذارید عکس بگیرن» بعد هم خدا خافظی کرد و رفت . شیرینی این دیدار خیلی دوام نیاورد، فقط چند روز . تا صبح جمعه که پیامک شهادتش را دیدم.
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰