✨﷽✨
#حکایت
💟⇦•روزی شیـخی می گفت من هر وقت ڪه نماز می خواندم ، از خـداوند حاجتی میخواستـم .
یک روز گفتـم : بگذار یک بار برای خود خدا نماز بـخوانم و حاجتی نخواهم .
✳️⇦•همان شب شیـخ در عالم خواب دید که به او گفتنـد : چرا دیـر آمدی ؟!
گفتـم منظورتان چیـست ؟
✴️⇦• گفتنـد : یعنی تو باید سی سال پیش به فڪر این کار می افتـادی ، حالا سر پیـری باید بـفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نـکنی !
⚡️ ما هر وقت با خـدا کار داریم خدا را صـدا می زنیم .
✳️⇦• چه قـدر خـوب است که وقتی هم که کاری نـداریم ، بگوییـم : خُـــ♥️ـــدا
👈 در عبـادات خـود تفڪر کنیـم .
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
#حکایت
✍( اندر فواید خاموشی )
بازرگانى در يكى از تجارتهاى خود هزار دينار خسارت ديد. به پسرش گفت : مگذار کسی از این موضوع مطلع شود. پسر گفت: اى پدر! از فرمانت اطاعت مى كنم، اما مى خواهم بدانم راز اين پنهانكارى چيست؟ پدر گفت : تا مصيبتی که بر ما وارد شده دو برابر نشود
۱ - خسارت مال
۲ - شماتت همسايه و ديگران
🔸مگوى اندوه خويش با دشمنان
🔹كه لا حول گويند شادى كنان*
* يعنى: غم خود را با دشمن در ميان مگذار كه او در زبان به ظاهر از روى دلسوزى، (لاحول و لا قوه الا بالله) به زبان آورد (و عجبا گويد) ولى در دل شادى كند.
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
هدایت شده از تبادلات لیستی بنری سنتری ۱۱۰ تبادل
ناب ترین ڪاناݪ هاے ایتا را دنبال کنید✅
➖➖➖🔷🔶🔹🔸🔷🔶➖➖➖
💢 #حکایت شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری و خواب آیت الله مرعشی نجفی😱
eitaa.com/joinchat/2471428100C37c31cf7b3
💣گناه گناه گناه نکن خدا میبینه قیامت درپیش داریم
eitaa.com/joinchat/227999768C8717e4fd20
💣آرامش حس حضور خداست
eitaa.com/joinchat/3435397138Ca49cae656a
💣استیکـر و پـروفایل متنـوع میخـای بیا اینجـا
eitaa.com/joinchat/3037593617Cad38dad673
💣آموزش زناشویی عاشقانه
eitaa.com/joinchat/766377995Cae42414a21
💣شیـڪ پــذیـرایـــے ڪن(مخصوص بانوان)
eitaa.com/joinchat/2413559834C1d5b7593e1
💣تسنیم۱تخصصیترین تفسیر نورقرآن
eitaa.com/joinchat/577961985Cfc688db301
💣جامانده ام ازشهدا ولی اینجا باشهدا زندگی میکنم
eitaa.com/joinchat/3665952790C6b805ee54f
💣طنزهای سیاسی ناب و کوبنده و بدون سانسور
eitaa.com/joinchat/2868838413Cdb59e7c931
💣رمان های عاشقانه شهدایی
eitaa.com/joinchat/855769121C14e21ef4bc
💣مفاتیح همراه واسرار نماز وذکر روزانه وتقویم نجومی
eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4
💣ایده های آشپزی وخانه داری
eitaa.com/joinchat/1461846038Cd71c379eda
💣*درمانگاه معنوی* درمان آسان و معجزه آسای بیماریها با طب سنتی و اذکار ائمه
eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
💣تسنیم۲تخصصیترین تفسیر قرآنازاول
eitaa.com/joinchat/313589760C3ebce84f57
💣کانال مجمع الذاکرین
eitaa.com/joinchat/2771255314C0f5943798f
💣آشپزی * شله زرد نذری اربعین *
eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
💣چگونہ غیبـت نکنیــم!؟
eitaa.com/joinchat/4178706454Ca0d3f56e59
💣جملات طلایی علما وشهدا
eitaa.com/joinchat/446824470Ca298ec5e6c
💣ڪـــانال حـــال خــــوب
eitaa.com/joinchat/3421896714C2047c3338a
🔰 تلاوت 30جزء #قـرآن از قاریان برتر+ تفسیرکوتاه آیات/ #پیشنهادویژه👇
✨ eitaa.com/joinchat/2994601997C52c0bdbc8a
#برکات_حفظ_قرآن_کریم 🌸👆
➖➖➖ 🔷🔶🔹🔸🔷🔶 ➖➖➖
لیست ویژه16مهر؛ @Listi_Baneri_110
#حکایت
📚پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد :
ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخش نمود...
نتیجه گیری مولانا از بیان این حکایت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
#حکایت
بهتر است باور کنیم قبلاز خلقت آدم،
دشمـن او یعنی ابلیــس به دنیــا آمده
است، و ما در طــول زندگـــے در حال
نبرد با دشمــن خود هستیـم. بیخبری
از وجود دشمــن، دشمنــان ما را با ما
مهربان نمیڪند. و فرار از دشمن، ما
را نجــات نمیدهــد. باید بایستیــم و
مبارزه ڪنیم تا پیــروز شویــم.
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
#حکایت
روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و امد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعدازساعتى ميروند.عارف گفت کيسه اى بردار براى هرنفريک سنگ درکيسه اندازچند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . .مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد.بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايىد عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين گناه نزد خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن ..چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند .اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت شيطان ...
🔺بیایید ديگران را قضاوت نكنيم
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
#حکایت ✏️
در روزگار قدیم یک روستایی ظرف عسلی را برای فروش به شهر می برد در هنگام ورود به شهر ماموران دروازه ی شهر به منظور بازرسی سر ظرف عسل را باز کرده و او را معطل کرده و باعث می شوند، چند مگس داخل ظرف عسل بیفتد. روستایی عسل را به نزد مشتری همیشگی اش می برد اما به علت وجود مگس در داخل عسل مشتری از خرید عسل سرباز می زند.
روستایی با دیدن این وضع ظرف عسل خود را به محکمه ی شهر می برد و در آنجا شکایت خود از ماموران دروازه را به قاضی شهر می کند، قاضی که می خواهد روستایی را از سرش باز کند می گوید : ای برادر، ماموران دروازه وظیفه ی خویش را انجام داده اند تقصیر از مگس ها است که داخل عسل تو افتاده اند. تو می توانی هر کجا مگسی دیدی آنها را به این جرم بکشی!
روستایی بیچاره کمی از این حکم عجیب جا خورده و می گوید : جناب قاضی حکم شما را می پذیرم به شرط آنکه شما این حکم را روی کاغذی برای من بنویسید تا اگر زمانی دیگران مانع اجرای حکم شدند از جانب شما سند معتبری داشته باشم.
قاضي پیش خودش می گوید عجب ساده لوحی هست پس حکمی برای روستایی می نویسد و آنرا به دستش می دهد در همین حال که روستایی با حکمش درحال خروج از محکمه است مگسی روی صورت قاضی می نشیند و روستایی درنگ نکرده و ضربه ی محکمی به صورت قاضی می زند ماموران دادگاه با دیدن این رفتار سراسیمه شده و بهسوی مرد هجوم می برند اما روستایی با خونسردی حکم قاضی را نشان می دهد و می گوید :" خود قاضی در این حکم فرمان داده اند که من هر جایی مگس مزاحمی دیدم آنرا به سزایش برسانم !"
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰