#پاداش_بیمار_در_بستر
روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به طرف آسمان نگاه می كرد ، تبسمى نمود. شخصى به حضرت عرض کرد يا رسول الله ما ديديم به سوى آسمان نگاه كردید و لبخندى بر لبتان نقش بست ، علت آن چه بود؟
رسول خدا صل الله علیه و آله فرمود آرى! به آسمان #نگاه می كردم ، ديدم که دو فرشته به زمين آمدند تا پاداش عبادت شبانه روز بنده با ايمانى را كه هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول میشد ، بنويسند ، ولى او را در محل نماز خود نيافتند . او در بستر بيمارى افتاده بود
فرشتگان به سوى آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض كردند ما طبق معمول براى نوشتن پاداش #عبادت آن بنده با ايمان به محل نماز او رفتيم ولى او را در محل نمازش نيافتيم ، زيرا در بستر بيمارى آرميده بود
خداوند به آن فرشتگان فرمود تا او در بستر بيمارى است پاداشى را كه هر روز براى او هنگامى كه در محل نماز و عبادتش بود ، می نوشتيد بنويسيد بر من است كه #پاداش اعمال نيک او را تا آن هنگام كه در بستر بيمارى است برايش در نظر بگيرم
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
ツ
🌷آیت الله جـــاودان:
ســـه چیـــــز خیلی سخت است که
سومین آن به #یاد خدا بودن است.
مقـصود از یا خـدا کردن این نیست
که تسبیح بگــیری و سبـحان الله و الحمدالله بگویی البته این ذکر خدا
هست اما آن ذڪری که می گویـــم
سخـت است این است ڪه وقـــت
حــرام خودت را #نـگاه داری.
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
﷽
اشکال نداره ، این یه گل رو مهمون من باش
در حال خرید بودم که صدای پیرمرد دوره گردی به گوشم رسید؛ آقا این بسته نون چند؟ #فروشنده با بی حوصلگی گفت: هزار و پونصد تومن! پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو به فروشنده گفت: نمیشه کمتر حساب کنی؟!! توی اون لحظات توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم!؛ نه، نمیشه!!
دوره گرد پیر، مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد! درونم چیزی فرو ریخت... هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم. از #نگاه غمگینش فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم! یه لحظه به خودم اومدم، باید کاری میکردم. این مبلغ بی نهایت ناچیز بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا بود! به دوستم گفتم تا دور نشده این بسته نون رو بهش برسون! پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم.
پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که انگار همه ی دنیا توی دستاشه! چه حس قشنگی بود...اون روز گذشت...شب پشت چراغ قرمز یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ، با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛ ازم گُل میخری؟ با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند؟ گفت دو هزار تومن داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی! با ناراحتی نگاش کردمو گفتم عزیزم اصلا #پول خرد ندارم! و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم... اشکال نداره، این یه گل رو مهمون من باش!! بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛ این یه گل رو مهمون من باش!!
از این همه تفاوت بین آدم ها به ستوه اومدم! صبح رو به خاطر آوردم، یه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل که صاحب یه مغازه ی لوکس تو بهترین نقطه ی شهر تهران بود، از هزار و پونصد تومن ناقابل نگذشت اما یه #دختر بچه ی هفت ، هشت ساله ی گل فروش دوست داشت یه گل مهمونش باشم و از دو هزار تومنش گذشت.
الهی كه صاحب قلب های بزرگ دستاشون هیچ وقت خالی نباشه تا بتونن با قلب پاک و بخشندشون دنیا رو گلستون کنند
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
🌓
💞الهـــــۍ
پشت و کنارتون هیچ وقت خالے
نشه پشت ســــــــــرتون #دعای
خـــیر والدین..
ڪنارتون #نـــــــگاه و حضــورِ
گــــــــــرم خـــــداوند باشــــــه.
✨ #شــــــبـتونمــهدوۍ✨
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
📩
◄ #ڪـــــلام_شهـــــید
🍁شهیـد عــــــباس بابایی :
به همسرشان می گویند:ملیحہجان
مایه نگاه کردن داریم یه دیدنـ👀
مَــــن توی خیابون شاید ببینــــــم
اما #نـــگاه نمی کنم.
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
ツ
یک #نگاه خداوند کافـےست..
برای گـــشوده شدن یڪ یڪِ
درهای بسـتهی زندگـــےمون...
آن نــگاه و نـــظرِ بلند را برای
شــما آرزو مــےڪنم.
✨ #شـبــتونمـــهدوۍ✨
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰
ツ
یک #نگاه خداوند کافـےست..
برای گـــشوده شدن یڪ یڪِ
درهای بسـتهی زندگـــےمون...
آن نــگاه و نـــظرِ بلند را برای
شــما آرزو مــےڪنم.
✨ #شـبــتونمـــهدوۍ✨
🔴کانال مجمع الذاکرین
🌐 @majma_alzakerin🔰