eitaa logo
مجمع پیشکسوتان تخریب چی
391 دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
8.1هزار ویدیو
265 فایل
مجمع پیشکسوتان و رهروان شهدای تخریب چی کشور
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از Aminikhaah
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 دو دقیقه درس عملی! 1⃣ کسی که این چنین بر زبان عربی تسلط دارد ، اصرار دارد با زبان فارسی سخن بگوید تا هویت ایرانی مملکتش را در چشم دنیا بزرگ بدارد. 2⃣ نحوه برخورد با اشتباهات و کاستی های مترجم را ببینید که چه متانت و حوصله ای در این مرد بزرگ نهفته است. 3⃣ روش تصحیح خطاها را ببینید که ذره ای شماتت و تحقیر در آن نیست و نهایت ادب و عیب پوشانی را می رساند. 🔸 و اینهاست که سید علی خامنه‌ای را امام حاج قاسم سلیمانی کرده بود! ✅ @Aminikhaah
هدایت شده از Aminikhaah
📖 📌 تجربه ای نزدیک به یک جانباز مدافع حرم‌ 💰 قیمت پشت جلد: ۹۵۰۰تومن 💰 قیمت با تخفیف : ۸۵۰۰تومن 🌷 تخفیف ویژه بالای به مجموعه های فرهنگی و جهادی به مناسبت ولادت حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف 🌷 🔖 ثبت سفارش از طریق لینک زیر: 👇👇👇 https://eitaa.com/sefareshe_ketabe_khoob/2300
تخریب‌چی یعنی؟ روایت فرمانده تخریب لشکر 7 ولی عصر (عج) حمید رضا آمون تخریب‌چی یعنی؟ قبل از بیان خاطره‌ای از شهید باید نکته‌ای را بیان کنم و آن نقش تخریب در جنگ است. تا این بخش بیان نشود، ارزش کار تخریب و نقش تاثیرگذار نیروهای تخریب شناخته‌نخواهد‌شد. تخریب در سازمان رزم سپاه به لحاظ ویژگی‌ای که در عملیات‌های عمده‌ی سپاه داشت و رسالت مهمش در سه بعد نقش کلیدی و مهمی در جنگ ایفا می‌کرد. از زمان ابلاغ مأموریت تا پایان آن. بعد از اعلام منطقه‌ی عملیاتی، نوبت عملیات شناسایی بود؛ یعنی بررسی سه عامل مهم زمین، جَو و دشمن بود. مرحله‌ی بعدی شناسایی موانع و شناسایی مسیرهای رسیدن به دشمن و بزرگ‌ترین مسئولیت تخریب‌چی عبور سلامت رزمنده‌ها از موانع بود. نيروهاي دشمن براي در امان ماندن از حملات، به استقرار در پشت موانع(ميدان مين و سيم خاردار) اقدام می‌نمودند. هر مين در واقع حكم يك سرباز را براي دشمن داشت. مضاف‌ ‌بر اين كه از مزيت استتار هم برخوردار بود. اولين موانع دشمن در تپه‌هاي الله اكبر در يك ميدان مين با عرض بسيار كم و يك رشته سيم خاردار خلاصه مي‌شد. در همان ايام، نيروهاي اولين سازمان تخريب كه توسط شهيد چمران در قالب نيروهاي چريكي در اهواز تشكيل شده‌بود، به راحتي اين ميادين ساده را خنثي مي‌كردند. در نيمه دوم سال 60 دشمن با بهره‌گيري از تجارب خود و اطلاع از روش رزم سپاه اسلام، عمق ميادين را چند برابر كرد، به حدي كه در عمليات طريق القدس( آذر 60) عرض ميدان به حدود100 متر رسيد. پس از اين عمليات و معبرزني نيروهاي تخريب كه در آن ايام به«گروه مين» معروف بودند، موانع بيشتر و عبور از ميدان‌های، تبديل به يك مسئله‌ی جدي شد. بر اين اساس، گروه‌هاي تخريب براي عمليات بعدي(فتح المبين، فروردين 61) به فرماندهي شهيد خياط ويس سازماندهي شدند كه حدود 40 معبر در اين عمليات زده شد. از آن مقطع به بعد، با توجه به نوع تخصص‌ها و حجم گسترده نياز جبهه‌ها، در هر يك از يگان‌هاي سپاه، گردان تخريب تشكيل شد كه عناصر عمده‌ی آن از نيروهاي بسيج بودند. شناسايي منطقه به لحاظ ميزان نوع موانع كه انجام دقيق آن از تعيين‌كننده‌ترين عناصر مجموعه اطلاعات هر علميات محسوب مي‌شد. گاهي در جريان اين شناسايي‌ها اقدام به باز كردن معبر در شب‌هاي پيش از عمليات مي‌شد؛ بدين صورت كه بدون برهم زدن ظاهر ميدان، صرفاً ماسوره و چاشني مين‌هاي مسير مورد نظر تعويض يا برداشته مي‌شد. ايجاد معبر در شب عمليات، كه دسته‌هاي مختلف گردان‌هاي تخريب در چندين نقطه از ميدان، مسيرهايي را در عرض 1 تا 5/1 متر از ابتدا تا انتهاي ميدان از هرگونه مين پاك‌سازي مي‌كردند. معبرزني در يك ميدان پر از مين بسيار حساس(آن هم در تاريكي شب و در بسياري از اوقات زير ديد سنگرهاي كمين دشمن و آتش تير بار) دقت بسيار و در عين حال شهامت و آرامش خاطر زيادي می‌‌طلبيد و اقتضا مي‌كرد كه يك تخريب‌چي از هوش، آمادگي جسمي، روحي و خلاقيت بالايي برخوردار باشد. به مرور زمان موانع دشمن، بيشتر و پيچيده‌تر شد به حدي كه كميت موانع به سال‌هاي آخر جنگ نسبت به اوايل جنگ، رشد 500 درصدي داشت. علاوه بر مين‌كاري با عمق بيش از 1000 متر، سنگرهاي متعدد كمين با تيربار ضدهوايي، بشكه‌هاي آتش زا و كانال‌هاي متعدد از ديگر موانع دشمن بودند. یکی از مهم‌ترین وظایف تخریب در تثبیت منطقه‌ی عملیاتی شکافتن جاده و انفجار پدها و دژهایی برای جلوگیری از عبور یگان‌های مکانیزه‌ی دشمن و زدن تک به نیروهای خودی بود و نیز دسترسی مجدد به منطقه‌ی آزاد شده. بعد از آن یک‌سری میادین مین احداث می‌شد تا نیروهای پیاده‌ی دشمن در تک مجدد نتوانند به منطقه دسترسی داشته‌باشند. نیروهای تخریب باعث روحیه دادن به سایر نیروها می‌شدند. وقتی که آن‌ها با موفقیت از عملیات‌های تخریب دژ یا پد باز می‌گشتند، روحیه‌ی مضاعفی به نیروها تزریق می‌شد. پس از ايجاد معبر در ساعات اوليه‌ی عمليات، نيروهاي تخريب وظيفه عريض‌كردن معابر براي عبور ادوات زرهي و مهندسي را برعهده داشتند. وظيفه‌ی‌ ديگري كه از عمليات خيبر به بعد در حد وسيع بر عهده‌ی تخريب گذارده‌شد، انهدام راه‌ها و پل‌ها براي جلوگيري از پاتك‌هاي سنگين دشمن در روزهاي بعد از عمليات بود. از ديگر اموري كه تعدادي از نيروهاي تخريب درآن فعال‌تر بودند، حضور در خطوط عملياتي يا مناطق مسكوني براي خنثي‌سازي بمب‌هاي عمل نكرده دشمن بود. ویژگی دیگر نیروهای تخریب آموزش تخصصی نیروها بود. تخریب‌چی نیرویی بود که باید یک دوره‌ی شش ماهه را طی می‌کرد، دوره‌ی خنثی‌سازی، انفجارات و... را می‌گذراند و از دست‌دادنش چه با مجروحیت چه با شهادت باعث از‌بین‌رفتن بخش بزرگی از توان نظامی سپاه می‌شد. به اصطلاح امروز نیروی واکنش سریع هر یگانی نیروی تخریب است. تخریب‌چی هم نیروی اطلاعاتی، شناسایی هم غواص، تیراندازی با انواع سلاح، به کارگیری انواع ماشین‌های زرهی، نقشه‌خوانی، استفاده
از قطب‌نما و... همه‌ آموزش‌هایی بود که یک تخریب‌چی باید می‌گذراند. وظیفه مهم دیگر تخریب چی این بود که باید بعد از احداث میدان مین‌کار ثبت میدان و رسم‌ نقشه‌ی میدان مین را انجام می‌داد. بعد از عملیات شکست حصر آبادان و طریق‌القدس سپاه به این نتیجه رسید که واحدهای تخریب را در یگان‌های رزم تشکیل دهد. دشمن با توجه به شکست‌هایی که خورده بود، میدان مین‌های وسیع‌تری را کاشت. یکی از این واحدها در تیپ7 ولی‌عصر‌(عج) تشکیل شد. آقای علیرضا خیاط ویس مسئول تخریب قرارگاه بود و آقای حمید بیگی مسئول تخریب تیپ 7 ولی‌عصر‌(عج) قرار شد ایشان از میان بسیجی‌های داوطلب، 50 نفر نیرو را گل‌چین کند تا در منطقه‌ی پرکان دیلم زیرنظر خیاط ویس آموزش تخریب ببیند. علیرضا بنواری‌نژاد و نجات نجف‌آبادی جزو همین گروه بودند که آمدند و قبل از عملیات فتح‌المبین آموزش دیدند و مشغول به کار شدند. دی ماه سال60 بود که این آموزش‌ها آغاز شد. بعد از پایان آموزش کار شناسایی آغاز شد و یکی از تیم‌ها مسئولش علیرضا بنواری‌نژاد و تیم دیگر نجات نجف‌آبادی که در عملیات فتح المبین تیپ به صورت بسیار موفق و مؤثر در عملیات شرکت کرد. در بحث آموزش و سازماندهی علیرضا نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای داشت. بعدها او هم رئیس ستاد تخریب لشکر شد و هم مسئول آموزش. بعد از آن نیروهایی که جذب می‌شدند آموزش‌های لازم را توسط ایشان می‌دیدند. تا عملیات کربلای چهار که به دلیل نیاز به فرماندهان تخریب باسابقه علیرضا و حمید کرم‌زاده را فرستادم به تیپ‌85 موسی‌بن‌جعفر‌(ع) که تخریب را آن‌جا تشکیل دادند. فرمانده‌ی تیپ آقای شهبازی بودند و مأموریت آن در هورالعظیم بود. از کربلای4 تا 4 تیرماه سال 67 در جزیره‌ی مجنون و با همان عنوان مشغول فعالیت بودند که در همان روز ماشینش توسط هلی‌کوپتر عراقی منهدم شد و به شهادت رسید. ایشان از ابتدا تا انتهای جنگ، یک تخریب‌چی باقی ماند. همه کاری انجام می‌داد؛ از شناسایی تا درگیری مستقیم با دشمن و آموزش نیروهای تخریب که در همه‌ی این مسئولیت‌ها هم به خوبی خودش را نشان داد. او یک معلم نمونه بود. خاطرم هست سیدمقداد حاج باقری مسئول تخریب لشکر19 فجر آمد و گفت: مربی آموزش کم دارم. بهترین نیرویی را که برای آموزش می‌شناختم. علیرضا بود. یک تیم پنج‌نفره تشکیل شد و ایشان بیست و پنج روزه برای لشکر فجر یک دوره برگزار کرد و برگشت. علیرضا تندیس اخلاق و رفتار، شجاعت و بصیرت بود. او در مدت حضورش در پادگان کرخه و در کنار من، رئیس ستاد گردان تخریب و مسئول آموزش بود. در عملیات بدر، عقبه‌ی لشکر ما که در پادگان کرخه تا منطقه عملیاتی(چیزی حدود170-180کیلومتر فاصله داشت. این فاصله برای پشتیبانی نیروها اصلاً مناسب نبود. به علیرضا مأموریت داده‌‌بودم یک سری نقاط استقرار برای لشکر مشخص کند تا پشتیبانی نیروها با مشکل مواجه نشود. اول جاده‌ی صاحب الزمان(عج) به سمت جزایر در روستای سید خلف به سمت جزیره جنوبی که محل استقرار ما بود. علیرضا گفت: در روستای سید خلف [1] یک امامزاده با یک ساختمان است. او پیشنهاد داد و گفت: این‌جا برای استقرار بهترین جاست. با هم رفتیم و آن‌جا را بازدید کردیم. بعد از تأیید من، دو نفر از نیروها را آن‌جا گذاشت تا امکانات لازم را برای آن منطقه فراهم‌کند. چادر، مهمات، مواد غذایی و مایحتاج را همراه مسئول تدارکات آقای سگوند برای ایجاد پایگاه و مقر و تثبیت آن به همان امامزاده فرستاد. این مکان تا آخر جنگ مقرّ پشتیبانی لشکر ما شد. این مقرّ کمک بسیار بزرگی به لشکر ما بود؛ چون در میانه مسیر قرار داشت. به‌طور مثال در عملیات و الفجر8 وقتی نیروها در این مقر ّمستقر می‌شدند، عراق فکر می‌کرد این نیروها می‌خواهند بروند به جزایر اما فردای آن شب، نیروها با خیال راحت به منطقه‌ی اروند منتقل شدند که این باعث رعایت اصل غافلگیری دشمن هم می‌شد. پس توجه داشته‌باشید که انتخاب مناسب مقرّ توسط ایشان چه کمک بزرگی به نیروها و لشکر کرد. علیرضا در نیروسازی و حفظ نیروها نقش بسیار مؤثری داشت. استعداد ایشان در تدوین روش‌های آموزشی و جزوات آموزشی بود. به علم روز آشنایی داشت و همیشه خودش را به روز می‌کرد. سال65 بعد از عملیات کربلای5 ازدواج کرد و تنها فرزندش را هیچ‌گاه ندید. صاحب یک پسر شدند. راوی: حمیدرضا آمون [1] . روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اهواز.(ویراستار) برگرفته از کتاب " انتهای معبر " به کوشش افتخار فرج و سیده نجات حسینی
روایت نویسنده دفاع مقدس عبدالرضا سالمی نژاد از بنیانگذار واحد تخریب در جنوب سردار شهید علیرضا خیاط ویس (10) به دنبال آموزه‌هاي پدر که انتظار داشت فرزندان پسرش تابستان‌ها وقتي از درس و مشق فارغ مي‌شوند به کار و حرفه‌اي مشغول شوند که هم جواني‌شان را عاطل و باطل نگذرانند و هم فن‌وحرفه‌اي بياموزند، عليرضا هميشه خود را به کار مشغول مي‌کرد؛ گاه در مغازه پدر به خياطي مشغول مي‌شد و گاه به همراه خواهرزاده‌اش در مغازه مکانيکي دامادشان به تعمير خودروهاي سواري مي پرداخت. او در جلسات قرائت قرآن مسجد از روزي که حديثي از معصومين عليهم السلام شنيده بود که «المؤمن مشغول وقته [1]»، مؤمن کسي است که هميشه به کاري مشغول است، انگيزه‌اش براي کار و حرفه بيشتر شده بود، به خصوص اين‌که با پول زحماتش مي‌توانست راحت‌تر خرج کند و براي خواهر و برادرانش هديه بخرد. بعدها وقتي برخي از هم‌سن و سالان خودش را مي‌ديد که ساعت‌ها پاي تلويزيون مي‌نشينند، يا در صف‌هاي طولاني سينما وقت مي‌گذرانند و يا از صبح تا ظهر توي خيابان‌ها بيهوده مي‌چرخند، تعجب مي‌کرد و مي‌گفت: اين‌ها دارند چه بر سر جواني‌شان مي آورند!؟ دکتر محمدرضا درخشان نيا: عليرضا هرچند خاکي و صميمي بود اما از همان کودکي شخصيتي بزرگ‌منشانه داشت. يادم مي‌آيد در کنار کار شاگردي نزد پدر، گاه‌گاهي تابستان‌ها به دست‌فروشي مشغول مي‌شديم، اما عليرضا هرگز حاضر نمي‌شد خودش دست‌فروشي کند. هر روز مي‌رفت اهواز و کارتن‌هاي باميه را خريداري مي‌کرد و مي‌آورد ويس. آن‌ها را توي سيني مي‌ريخت و دست من مي‌داد تا بفروشم. اما خودش کنار مي‌ايستاد و مي‌گفت: خريد از اهواز سهم من، فروش آن‌ها در ويس وظيفة تو. البته دوست داشت مرا به ‌نوعي در سود فروش دخيل کند وگرنه مي‌توانست به شکل‌هاي ديگري آن‌ها را خودش بفروشد. پدرم براي اينکه از نزديک مراقب اعمال و رفتار فرزندانش باشد و يا از خطرات کوچه و بازار ما را بر حذر دارد، عموماً ما را مي‌برد مغازه‌ خياطي‌اش و کارهاي ابتدايي مثل زيگزاگ زدن و پس‌دوزي را به ما محول مي‌کرد. اين‌جوري سه ماه تابستان ما را پابند مغازه مي‌کرد، اما هرگز از پس عليرضا برنيامد او آدم يکجانشيني نبود که مثلاً سه ماه توي مغازه بماند، همه‌اش در حال رفت‌وآمد و تجربه کردن کارهاي جديد بود براي همين دو روز که به مغازه مي‌آمد روز سوم معلوم نبود کجا رفته ... عليرضا شناگر خوبي بود. ما عموماً توي کارون شنا مي‌کرديم و در ساحل آن گرم فوتبال مي‌شديم. شنا را او به من ياد داد. مرا مي‌برد جاهاي عميقي که پايم به کف رودخانه نرسد و هل مي‌داد توي آب، سروصدا و گريه و زاري هم فايده نداشت. نزديک نمي‌آمد، از دور مراقبت مي‌کرد و آموزش مي‌داد اما دستم را نمي‌گرفت تا خودم جرأت پيدا کنم. منصور تهراني، خواهر زاده شهيد: پدرم کارمند دانشگاه بود اما تعميرگاه مکانيکي خودرو پيکان هم داشت که من و عليرضا تابستان ها در آن کار مي کرديم. عليرضا در مکانيکي سررشته خوبي يافت که بعدها در سپاه به کارش آمد. او اگرچه دايي ام بود و سه سال از من بزرگتر بود اما چون پدرم صاحب کار بود، شوخي هميشگي آن روزهايم با عليرضا اين بود که اينجا من استادکارم و تو شاگرد. البته گاه قضيه برعکس هم مي شد و اين بار هر دو شاگرد مغازه خياطي پدرش مي شديم. علي مردم داريش را از پدرش آموخته بود. من بارها شاهد بودم که گاه مشتري هايش قدرت پرداخت يکجاي هزينه خياطي کت و شلوارهاي شان را نداشتند و او يا قسط براي شان مي بريد و يا به آنها مي بخشيد. ما جاي دکمه زني و کمي دوخت و دوز را آنجا آموختيم. [1]- نهج البلاغه، حکمت 325 برگرفته از کتاب " سردار آتش " نوشته عبدالرضا سالمی نژاد
يادنامه‌ي شهدای تخریب‌چی ارتش ، کتاب کد 121 به روایت گری جانباز و تخریبچی دلاور دفاع مقدس جناب سرهنگ شاپور شیردل (18) بلدوزر از فرماندهی تیپ یک سرهنگ کریمی به گروهان ما دستور داده شد تا به خط مقدم سرکشی کرده و یک دستگاه بلدوزر [1]که در گل و لای گیر کرده بود را آزاد کنیم تا مأموریت محوله‌اش را انجام دهد. دستگاه برای ایجاد خاک‌ریز به منطقه [2]رفته بود. هدایت و راه‌اندازی دستگاه‌های راه‌سازی در خط و پشت خط با گروهان مهندسی بود و به همین دلیل این مأموریت را به ما ابلاغ کردند. فرمانده گروهان سروان گودرزی نیز به من، شیردل و شهید طهماسبی مأموریت داد که به خط رفته و مشکل پیش آمده را برطرف کنیم. چون فصل زمستان بود و بارندگی وجود داشت جاده خط مقدم گِلی و ناهموار بود. من نیز به اتفاق طهماسبی و شیردل با یک دستگاه خودروی زیل روسی به سمت خط مقدم کوشک حرکت کردیم. قبل از حرکت ما با تلفن بی‌سیم به یگان نزدیک محل مأموریت خبر دادیم تا بلدوزری که آن‌جا بود به سمت ما حرکت کند. وقتی که به خط سوم رسیدیم، بلدوزر زمین گیر شده بدطوری در گل و لای مانده بود و هیچ قدرت مانور نداشت. فاصله از خط سوم تا نیروی دشمن حدود2800 متر بود. دشمن هنگامی که بلدوزر روشن بود و راننده سعی می‌کرد که بلدوزر را از گِل در بیاورد متوجه شده و مرتب به فاصله‌ی هشت دقیقه با گلوله‌های خمپاره 60 و 80 میلی‌متری آن‌جا را می‌زد گرای دستگاه را گرفته بودند. ساعت حدود 8 شب بود که بلدوزر کمکی رسید. ولی ما ناچار بودیم هر دو دستگاه را خاموش کنیم و مدت زمانی صبر کنیم تا دشمن باور کند هیچ خبری نیست و از زدن آن‌جا دست بردارند. تقریباً 3 الی 4 ساعت بدون حرکت در همان محل مانده بودیم. از یک طرف سرما و از طرفی تاریکی مانع از استراحت ما شد. حوالی ساعت یک شب با کمک سربازان پیاده چند عدد چوب تراورس[3]آوردیم و زیر و جلوی بلدوزر جاسازی کردیم و با سیم بکسل به بلدوزر کمکی وصل کرده و با مشقت فراوان بلدوزر را به عقب کشیدیم. حدود ساعت 2 شب مأموریت ما تمام شد و به مقر برگشتیم. وقتی دستگاه به یگان بازگشت فرماندهی از همه بخصوص شهید طهماسبی تشکر کرد. راوی: جانباز محمد رضا دریس جرفی [1]جفیر نرسیده به پاسگاه زید [2] بلدوزر برای گردان 100 در حال زدن خاک‌ریز بود. [3]چوبی که زیر ریل قطار می‌گذارند. برگرفته از کتاب " کد 121 " به کوشش مهرنوش گرجی ، افتخار فرج و سیده نجات حسینی
2. پتوی عراقی 2. پتوی عراقی وقتی عملیات شروع شد و بچه ­ها پیشروی کردند و در منطقه سورمر به نقطه مورد نظر رسیدند، من که معاون سوم گردان "امیر" بودم، از برادران خواستم که به عقب بازگردند تا من و چند تن دیگر از برادران مجروح­مان را به عقب منتقل کنیم. هنگام انتقال مجروحان، برادر مجروحی را روی یکی از تپه­ ها یافتیم که آن تپه کاملاً در دید دشمن قرار داشت. هر کارکردیم که آن برادر را بیاوریم، موفق نشدیم؛ زیرا عراقی­ها به محض مشاهده کوچکترین حرکت، منطقه را زیر آتش می‌گرفتند. در نتیجه از سنگر عراقی­ها یک پتو برداشته، آن را به سوی آن برادر مجروح پرتاب کردیم و از او خواستیم یک سر پتو را بگیرد تا ما بتوانیم او را به طرف خودمان بکشانیم. آن برادر مجروح همین کار را کرد و ما توانستیم بدین وسیله جان او را نجات بدهیم. (2) 1. حماسه شاخ شمیران – ص79. 2. راوی: بهرام ربیعی. کتاب " فصل فکرت های نو " تخریبچی دلاور دفاع مقدس آقای دکتر احمد مومنی راد
تخریبچی دلاور دفاع مقدس آقای دکتر توحید محرمی فوت مادر گرامیتان را به شما و خانواده محترم تسلیت می گوییم. مجمع پیشکسوتان و رهروان شهدای تخریب چی کشور
تخریبچی دلاور دفاع مقدس آقای داود مظاهری فوت پدر بزرگوارتان را به شما و خانواده محترم تسلیت می گوییم. مجمع پیشکسوتان و رهروان شهدای تخریب چی کشور
دلنوشته دختر شهید امیر اسدی : عجب سالی شده از جلسات شهدا هم محرومیم. إن شاءالله که به حق خود شهدا شر این بلا زودتر کنده بشه و به حق شهدا همه یادگاران جنگ بعد از سالها عمر با عزت نهایتا مزد سالها جهادشون رو با شهادت بگیرند یا به قول شهید کاظمی اجر شهادت.