#امام_جواد_علیه_السلام
غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود
گره بی کسی تو به خدا وا نشود
نیست یک خواهر غمدیده پرستار شما
هیچ کس همقدم زینب کبری نشود
به لب تشنه ی تو آب گوارا نرسید
مقتلت گر چه به جانسوزی صحرا نشود
پسر ضامن آهو، تو جوانمرگ شدی
مثل تو هیچ کسی وارث زهرا نشود
جگر سوخته از زهر تو را طعنه زدند
جگر سوخته با خنده مداوا نشود
قدرت زهر چه بوده که ز پایت انداخت
گفت با خنده دگر ابن رضا پا نشود
جان فدای پسرت حضرت هادی که سه روز
دید تشییع تن خسته مهیا نشود
#جوادحیدری
#تنورخولی
ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ
دورت بگردد مادرت زهرا بُنَیَّ
من که وصیت کرده بودم با تو باشد
هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ
باور نمی کردم تو را اینجا ببینم
کنج تنور خانه ی اینها بُنَیَّ
هر قدر هم خاکستری باشد دوباره
من می شناسم گیسوانت را بُنَیَّ
با گوشه ی این چادر خاکی بشویم
خون لبت را با نوای یا بُنَیَّ
آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند
ای کشته ی افتاده در صحرا بُنَیَّ
شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم
با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ
آبت ندادند و به حرفت خنده کردند
گفتی که باشد مادرت زهرا بُنَیَّ ؟
گفتی زن خولی برایت گریه کرده
حتی به او هم می کنم اعطا بُنَیَّ
#جوادحیدری
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده
برای آمدنت مادرت دعا کرده
برای اینکه بگیری تو انتقامش را
میان نافله هایش چه ناله ها کرده
اگر که شیعه شدیم اعتقاد ما این است
به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده
تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو
همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده
هزار سال گذشته هنوز عزاداری
تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده
شنیده ام که بدست شماست پیرهنش
نگه به پیرهنش بادلت چها کرده
برای زخم کبودش بیار دارویی
همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده
#جوادحیدری
#امیرالمؤمنین_مدح
وا نشد جبریل اگر سمت نجف بال و پرش
بهتر آنکه بر زمین جاری شود خاکسترش
خوش به حال آن کبوتر بچه ای که تا سحر
میپرد از صحن ایوانش به صحن دیگرش
داستان سنگ و زر يعنى که ما و فضه اش
قصه شاه و گدا يعنى که ما و قنبرش
در مقام آخريت بود ، ديدند اولش
در مقام اوليت بود ، ديدند آخرش
خاک را گل ميکند گل را خلائق ميکند
نيست هرکه خلق مولا خاک عالم برسرش
با على يکتاپرستم, ورنه ميخواهم چکار
آن خدايى را که اين آقا نباشد مظهرش
آرزوى مرگ کردن چاره ى کارش بود
سائلی که دست خالى ميرود از محضرش
چهارده قرن است دارد رزق ما را ميدهد
با همان يک مرتبه بخشيدن انگشترش
آه...ظلمت آه...ظلمت آه..ظلمت ميشود
واى اگر خورشيد را روزى براند از درش
مرتضى يعنى قسيم النار والجنة , ولى
هست معيارش در اين تقسيم حب همسرش
تازه کعبه آبرویی یافت و قیمت گرفت
همچنانی که صدف قیمت گرفت از گوهرش
از در کعبه نرفت و بر در کعبه نرفت
چونکه باید بعد ازین کعبه بیاید بر درش
خاک یا خاکسترش کن مصحفی را که درآن
آیه ی"الیوم اکملت"نباشد محورش
*مبعث ختم رسل ترویج حب حیدر است
تا دهد نشر ولایت حق کند پیغمبرش*
به خودش كه جای خود ، حتي به خاك پاش هم
هر کسی شک میکند شک میکنم به مادرش
کور دلها احمقند ، احمق چه میفهمد علی
جان احمد بود که خوابید بین بسترش
.
.
جز علی و فاطمه دیگر ندیده روزگار
اینقدر شرمنده باشد همسری از همسرش
#علی_اکبر_لطیفیان
*بیت از #جوادحیدری*
#امیرالمؤمنین_علیه_السلام
وا نشد جبریل اگر سمت نجف بال و پرش
بهتر آنکه بر زمین جاری شود خاکسترش
خوش به حال آن کبوتر بچه ای که تا سحر
میپرد از صحن ایوانش به صحن دیگرش
داستان سنگ و زر يعنى که ما و فضه اش
قصه شاه و گدا يعنى که ما و قنبرش
در مقام آخريت بود ، ديدند اولش
در مقام اوليت بود ، ديدند آخرش
خاک را گل ميکند گل را خلائق ميکند
نيست هرکه خلق مولا خاک عالم برسرش
با على يکتاپرستم, ورنه ميخواهم چکار
آن خدايى را که اين آقا نباشد مظهرش
آرزوى مرگ کردن چاره ى کارش بود
سائلی که دست خالى ميرود از محضرش
چهارده قرن است دارد رزق ما را ميدهد
با همان يک مرتبه بخشيدن انگشترش
آه...ظلمت آه...ظلمت آه..ظلمت ميشود
واى اگر خورشيد را روزى براند از درش
مرتضى يعنى قسيم النار والجنة , ولى
هست معيارش در اين تقسيم حب همسرش
تازه کعبه آبرویی یافت و قیمت گرفت
همچنانی که صدف قیمت گرفت از گوهرش
از در کعبه نرفت و بر در کعبه نرفت
چونکه باید بعد ازین کعبه بیاید بر درش
خاک یا خاکسترش کن مصحفی را که درآن
آیه ی"الیوم اکملت"نباشد محورش
*مبعث ختم رسل ترویج حب حیدر است
تا دهد نشر ولایت حق کند پیغمبرش*
به خودش كه جای خود ، حتي به خاك پاش هم
هر کسی شک میکند شک میکنم به مادرش
کور دلها احمقند ، احمق چه میفهمد علی
جان احمد بود که خوابید بین بسترش
.
.
جز علی و فاطمه دیگر ندیده روزگار
اینقدر شرمنده باشد همسری از همسرش
#علی_اکبر_لطیفیان
*بیت از #جوادحیدری*
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
این ناله ی شکسته ی یک خسته مادر است
بی شیر بودنم به خدا مرگ آور است
آن مادری که شیر ندارد دهد به طفل
خجلت زده غریب و پریشان و مضطر است
از دخترم سکینه شنیدم چه ها شده
رویت خضاب گشته ز خونِ کبوتر است
مهلت بده دوباره گلم را بغل کنم
من مادرم که سینه ی من مهد اصغر است
یا که ببند چشم علی یا که صبر کن
چشمش هنوز در پی بیچاره مادر است
با من مگو که تیر به حلق علی زدند
بر حنجرش نشانه ی تیزیِ خنجر است
سنگ لحد نچیده به رویش مریز خاک
تازه بخواب رفته گل من که پرپر است
داغش عظیم اگرچه خودش شیر خواره بود
این داغ سخت با همه غمها برابر است
#جوادحیدری