#حضرت_رقیه__س__میلاد
در مکتب ما شاه حسین است وَ لاغیر
بیراهه نـرو راه حسین است وَ لاغیر
جز کرب وبلا منزل و مقصود نداریم
این سِیْر الی الله حسین است ولاغیر
هرکس به حرم وصل شده عرش نشین است
شیرازه ی درگاه حسین است ولاغیر
تو قبله نشین هستی و میعاد تو قبله
دلبسته و دلخواه حسین است وَ لاغیر
عرش است چنانْ فرش به زیر پَرِسلطان
عالـــَم متوسّـل شده بر دخـترِ سلطان
دُردانه ی ارباب کرم جلوه ی راز است
طـــنّازترین ناز به درگاه نیاز است
هرچند سه ساله ملکوتی و خدایی ست
حالا نَه نتیجه که خدیجه به نماز است
این فاطمه ساداتْ که آئینه ی زهراست
مَلموس ترین کوثر دربار حجاز است
در گریه ی او خطبه ی مولاست هویدا
انگار علی آمده و قافیه ساز است
آهی که رسید از سوی قنداق رقیه
لرزانده چنان تیغ عمو پشت اُمیّه
او آه کشید و بدن توطئه لرزید
او آمد وعباس کمی فاطمه را دید
ارباب پس از دیدن این جلوه ی محجوب
یا فاطر و یافاطمه ای خوانده و بارید
باران شد و بوسید گل روی رقیه
این غنچه ی یاس حـرم فاطمه بوئید
انگار شده قصه ای از فاطمه تصویر
با دیدن او روضه تداعی شد و جوشید
این کوثر دردانه ی ارباب شهید است
صد شکر بَر وُ صورت این یاس سفید است
یاس حرم الله کجا؟! طعنه کجا؟!وای
دردانه کجا؟!نیمه شب و حادثه ها وای
آغوش حسین و بغل عمه کــجا و …
زنجیرکجا؟! سرزنش بی سروپا وای
گلواژه ی شیرین شب و روز کجا و…
این تشتْ کجا؟!روضه برای اسرا وای
دق کردنِ در روضه ی ارباب چه زیباست
چشم حرم الله به راه گل زهراست
شاعر:
حسین ایمانی
حضرت رقیه (س)
میلاد
#حضرت_رقیه__س__میلاد
دختری آمد از قبیله ی عشق
نذر راهش سبد سبد احساس
عالمی غرق شور لبخندش
کاشف الکرب حضرت عباس
جبریل آمده که از حالا
بین این خانه نوکرش باشد
پدر او حسین فاطمه و
ام اسحاق مادرش باشد
مادرش از عطا و لطف خدا
دختری ماهپاره آورده
عمه جان هم به یمن امدنش
دو عدد گوشواره آورده
صد ملک آمدند اینجا تا
از کف پاش بوسه بردارند
بین این خانه همهمه افتاد
نام او را رقیه بگذارند
ای برادر بیا نگاهش کن
حالتی بین چهره اش پیداست
به که رفته رقیه ؟ میبینی
چِقَدَر مثل مادرم زهراست
آمدی تا که باز بابایت
بین این خاندان پدر بشود
آمدی تا زشوق آمدنت
دیده ها عاشقانه تر بشود
ای فراتر ز هاجر و مریم
ای گل یاس شاخه طوبا
نازنین دختر عشیره عشق
نور پاک سلاله ی زهرا
از تماشای روی زیبایت
مرغ دلهای ما غزلخوان شد
تا زمینی شدی در این دنیا
آسمان خدا چراغان شد
کیستی ای همیشه دردانه
کیستی ای ستاره،ای مهتاب
ای فدای تو عالم امکان
نازدانه ی حضرت ارباب
هی بهانه نگیر ، عمه ببین
پیش قنداقه ی تو هرشب هست
از همین ساعت تولد تو
پیش تو تا همیشه زینب هست
تا همان لحظه های در کوفه
تا همان لحظه های کرب و بلا
تا اسیری ما و بزم حرام
تا همان جا که میبرند تورا
در کنارت همیشه میبینم
لحظه ها شور و حال عمرت را
و فدای حسین خواهی کرد
همه ی این سه سال عمرت را
شاعر:
امیر فرخنده
حضرت رقیه (س)
میلاد
#حضرت_رقیه__س__میلاد
صاحب عطایخانهی ارباب آمده است
زیباترین ترانهی مهتاب آمده است
از بحر معرفت گوهر ناب آمده است
گویا مسبّب همه اسباب آمده است
چون او به مثل فاطمه چشمی ندیده است
زهراترین ستارهی صبح سپیده است
در سایه سار او همه عالم مقیم شد
نوزاده خانوادهی ذبح عظیم شد
با دست کوچکش به دو عالم کریم شد
گویا که فاطمه به شباهت دو نیم شد
زهرا در این میانه ظهوری دوباره کرد
زینب به روی ثانی مادر نظاره کرد
عاشقترین شقایق باغ ولا رسید
هنگامهی ولادت مهر وفا رسید
گویاترین لسان به قالوا بلی رسید
زهراترین نشانهی کرببلا رسید
لحن نوای گریهی او لحن دیگر است
وقتی جدا ز دست علمدار و اکبر است
ای شانه بلند ابوالفضل جای تو
ای عرش کبریا به تمنای پای تو
شاهان عالمند همه چون گدای تو
مرغ دلم نشسته به صحن و سرای تو
آب و گلم به عشق شما تا سرشته شد
در لوحهی نگاه تو نامم نوشته شد
من کمترین کجا و تو بالاترین کجا
لیلا کجا و جلوهی لیلاترین کجا
بی تن کجا و یک تن نازکترین کجا
ناقه کجا و محمل حوراترین کجا
ای آسمان حسن، ز نور امامتی
درپیش خصم، کوه وقار و شهامتی
با زانوان خسته چرا راه میروی
از پشت نیزهها ز پی ماه میروی
درددانه حسینی، دل آگاه میروی
ای لالهی سه ساله چه دلخواه میروی
با رفتنت چنان دل ما آب میشود
عمه کنار جسم تو بیتاب میشود
دلبستهی نگاه غریبانهی توام
من جرعه نوش ساغر و پیمانهی توام
من سائل و گدایِ درِ خانهی توام
من روضه خوان خلوت ویرانهی توام
یاسی، شقایقی، به مَثَل باغ لالهایی
باب الحوائج همهایی گر سه ساله ایی
بال و پرت شکسته، سرت درد میکند
از کعب نی هنوز کمرت درد میکند
گفتی به عمه چشم ترت درد میکند
از دوری پدر جگرت درد میکند
چشمان نیمه باز ترا باز بسته اند
در مجلس یزید حرمتتان را شکستهاند
مرتضی محمودپور
حضرت رقیه (س)
میلاد
#حضرت_رقیه__س__میلاد
آخر جواب داد سحر ربنای ما
دیدی گرفت این دم آخر دعای ما
دختر چراغ خانه ی باباست، باز هم
روشن شد از فروغ چراغی سرای ما
نامش رقیه است، رقیه؛ ولی بدان
آمد سه سال فاطمه باشد برای ما
زینب بیا و صورت او را نگاه کن
مثل گل است صورت خیرالنسای ما
دستان کوچکش گره های بزرگ را
وا می کنند از همه ی خلق، جای ما
در پرده حرف می زنم ای همسفر بدان
این دختر است همسفر کربلای ما
همواره فکر می کنم این پای کوچکش
دارد توان آمدن پا به پای ما
دق می کند اگر که ببیند به راه شام
پا می خورند روی زمین نیزه های ما
شاعر:
امیر عظیمی
حضرت رقیه (س)
میلاد
#حضرت_رقیه__س__میلاد
امشبی آیاتِ قرآن آیه آیه می رسد
لطفِ حق از برکتِ بی بی رقیه می رسد
اخترِ برجِ حیا و مَه رخِ زیبا جبین
یمنِ نامش نورِ رحمت نازل آید بر زمین
نامِ او باشد رقیه دخترِ نیکو خصال
در کمال و معرفت مانندِ خورشیدِ جلال
بَه چه دختر این چنین فرخنده و زیبا بوَد
در وقار و هیبتش چون مادرش زهرا بوَد
میوه ی باغ حسین است و چراغِ هر دو عین
افتخارش بس، که باشد او همان بنتِ الحسین(ع)
ناز می ریزد به بابا آن لبِ خندانِ او
صورتِ بابا تبرٌک از کفِ دستانِ او
چونکه بابا با خبر از سینه ی سوزانِ او
یک شبی را شامِ ویران می شود مهمانِ او
مَه رخِ زیبا وشِ عالی نسَب شیرین کلام
نورِ لبهای پدر او را رقیه کرده نام
از بطانِ عرش می آید دمادم این نوید
مقدمش بر اهلِ عالم افتخار است و سعید
آفتاب و ماه و انجُم می شود پابندِ او
دختری با این وجاهت کس ندید مانندِ او
گوهرِ عرفانِ عالم روی ماهش در صدف
اخترِ برجِ حیا و دُرٌِ دریای نجف
او سه ساله هست و امٌا در وجاهت عقلِ کُل
هست میمون و مبارک بر حسین این تاجِ گل
پاک طینت دختری و آسمانِ عزٌ و جاه
روزِ محشر هر نگاهش شیعیان را دادخواه
هستی محرابی
حضرت رقیه (س)
میلاد
#حضرت_رقیه__س__میلاد
الحق ملیکه ی همه عالم رقیه است
الحق دلیل ریزش اشکم رقیه است
زمزم نشد درست ز پاهای اسمعیل
با من بگو که خالق زمزم رقیه است
قدش خمیده شد که شود استوار دین
آنکه نمود قد یزید، خم رقیه است
در خیمه ی تو از کرم تو شدم اصیل
اصل اصیل نیت اصلم رقیه است
این یک نظر بود نظرم هست محترم
در بین بچه های تو اعلم رقیه است
سروده جعفر ابوالفتحی
حضرت رقیه (س)
میلاد
#حضرت_رقیه__س__میلاد
این کیست که بهشت شده رو نمای او
قصری هزار آینه شد سرسرای او
آمیخته به عصمت و توحید و معرفت
زرّینه خشت محکم اول بنای او
بانوی ماهتاب دمیده است تا فقط
هنگام خواب قصه بگوید برای او
سمت نگاه مشرقی اش صبح دائم است
خورشید سالهاست نشسته به پای او
عطر هزار باغچه گل در ترنّمش
شهر بهار ساکن سبز هوای او
آئینه تداعی لبخند فاطمه است
انگار روبرو شده با خنده های او
وقتیکه از سپر مدینه طلوع کرد
خورشید زندگانی خود را شروع کرد
از شاخه طلایی طوبی که چیده شد
در ساق عرش عطر رهایی وزیده شد
در صُلب سیب مهر تبلور نمود و بعد
در پوشش طهارت محض آفریده شد
شیوا ترین سلام سپیده به آفتاب
در لحظه تلألوء سبزش شنیده شد
تلفیقی از هدایت و نور است این شهاب
خطی که روی صفحه ظلمت کشیده شد
قبل از شروع خلقت عالم کمال یافت
آنروز متصّف به صفات حمیده شد
اشراق مهر سجده به خاک زمین اوست
تکوین عشق ، معجزه کمترین اوست
صبح ولادتش همه جا عطر سیب داشت
گل بانویی که ایل و تباری نجیب داشت
نیلوفر عفاف به قنداقه اش دخیل
گلبوسه نسیم زعطرش نصیب داشت
می آمد از طراوت گلخانه خدا
بیخود نبود رایحه ای دلفریب داشت
شیرین زبان قافله نازدانه ها
تن پوشی از حریر پر عندلیب داشت
از وقت آفرینش نور مطهرش
با نام پاک فاطمه اُنسی عجیب داشت
تنها سه ماه آخر عمر سه ساله اش
اندازه سه قرن فراز و نشیب داشت
مصطفی متولی
حضرت رقیه (س)
میلاد
#حضرت_رقیه__س__میلاد
مثل شکوفه رایحه ای دِلفریب داشت
گُلبرگهای روشنِ او بویِ سیب داشت
چون روز چشمه ی دریای نور بود
گُل بود اگر گُلِ زهرای نور بود
یاسی سپید در شبِ عاشق شکفته بود
یاسی که در حریر شقایق شکفته بود
آرام زیر بارش مهتاب خنده کرد
آری به رویِ حضرتِ ارباب خنده کرد
اما نسیم جرئت بوییدنش نداشت
حتی فرشته رخصت بوسیدنش نداشت
تنها نه خیره چشم سماوات مانده بود
چشم حسین بر رخِ گُل مات مانده بود
جانی دوباره با نَفَسش باغبان گرفت
از شوق از طراوتِ رویش زبان گرفت
زینب بیا و اوجِ عنایات را ببین
در این قمات مادرِ سادات را ببین
روح بلند عشق به محراب کوچک است
انگار عکس فاطمه در قاب کوچک است
آئینه ی تمامِ تمنای من رسید
دختر نگو که اُمِ اَبیهایِ من رسید
گرچه دل از تمامیِ آلِ عبا گرفت
آخر به رویِ شانه ی عباس جا گرفت
اما هزار حیف خزان شد بهارِ عشق
بگذشت چون نسیمِ سحر روزگارِ عشق
دُردانه ای که شبنمِ گُل نوش کرده بود
او را عمو به دوش قلم دوش کرده بود
در گوشه ای خرابه نشین گشت ای دریغ
با تازیانه نقشِ زمین گشت ای دریغ
ویرانه پُر زِ بویِ طعام و شراب بود
خیلی گرسنه بود و یتیمانه خواب بود
بابا برای او گُل و پروانه می کشید
بر گیسوان گُل زده اش شانه می کشید
اما زِ خوابِ ناز پرید و پدر نداشت
زلفی برای شانه کشیدن به سر نداشت
شاعر:
حسن لطفی
حضرت رقیه (س)
میلاد
#حضرت_رقیه__س__میلاد
داشت آن روز زمین قصه ی دلبر می خواند
قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند
رخ مولود چنان با رخ مادر می خواند
که پدر زیر لبی سوره ی کوثر می خواند
خانه غوغا شده انگار زمان برگشته
نکند حضرت زهرا به جهان بر گشته
نه فقط دور و بر خانه ی او هم همه هست
عرض تبریک به ارباب برای همه است
زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است
به خدا خون علی در رگ این فاطمه است
دختری که نفسش جلوه ی زهرا دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
فاطمه پر زده اما برکاتش باقیست
را باز است ببینید سراطش باقیست
هم خدا هست هم این قوم حیاتش باقیست
حال اگر نیست پیمبر صلواتش باقیست
کار خورشید به نا خواه درخشندگی است
کار هر لحظه ی این طایفه بخشندگی است
تو که بالای سرت نور امامت داری
جزئی از ، طایفه ای دست کرامت داری
محشری گشته به پا باز قیامت داری
چون که بر دوش ابا الفضل اقامت داری
وقت پرواز تو افلاک به هم می ریزد
تا می یایی به زمین خاک به هم می ریزد
آمدی نازترین یاس معطر باشی
در دل خسته ی ما عاطفه پرور باشی
آمدی چند بهاری گل اکبر باشی
نفسی هم شده هم بازی اصغر باشی
باز لبخند بزن عشق خریدار تو هست
کاشف والکرب ابا الفضل شدن کار تو هست
تو که در دلبری از ما مثل بابایی
اسم بابا که میاری غزل بابایی
دم به دم می وزد از هر نفست بوی بهشت
دختر حضرت اربابی و بانوی بهشت
عاشقم ، عاشق عشقی که تو در آن باشی
عشق من شهر دمشقی که تو در آن باشی
زائری آمده در قلب تو جا می خواهد
صحن زیبا ی تو را دیده صفا می خواهد
یک نفر آمده و اذن دعا می خواهد
او مسیحیست ولی از تو شفا می خواهد
باز با شوق یکی چادر کوچک آورد
دختری نظر نگاه ت عروسک آورد
یاد آن روز می افتم که اثیرت کردند
اول کودکیت بود که پیرت کردند
شاعر : مجید تال
حضرت رقیه (س)
میلاد
#حضرت_رقیه__س__میلاد
حاج رضا یعقوبیان
امشب از لطف خداوند مبین
آمده جان امیرالمومنین
خانه ی مولا تماشایی شده
شور و شادی را تو در یثرب ببین
آمده دخت حسین بن علی
از تبار رحمة اللعالمین
آمده نور دو چشم زینبین
آن که باشد شیعه را یارومعین
شادمان باشید ای اهل ولا
آمدمه حق الیقین حبلالمتین
از قدوم این گل گلزار عشق
در مدینه گشته چون خلد برین
غنچه ی بستان سرای عصمت است
در گلستان ولایت بی قرین
نام زیبایش رقیه باشد و
همچنان زهرا شفیع المذنبین
در خصال و در کمال و در جلال
تالی زهرا بود روی زمین
همچو زینب عمه ی مظلومه اش
در صبوری در متانت بی قرین
همچنان مولای مظلومان حسین
این گل زهرا بود حامی دین
حور و غلمان در طواف کوی او
سائل درگاه او روح الامین
آمده بر فاطمه نور دو عین
گلبن باغ ولا بنت الحسین
عاشقان درهای رحمت وا شده
از گلستان ولا گل واشده
از کرامات خداوند مبین
هستی عالم حسین بابا شده
شامل مظلوم این عالم حسین
لطف و جود خالق یکتا شده
آمده منظومه ی عشق و وفا
از قدومش این جهان زیبا شده
آمده در این جهان بنت الحسین
در جهان شادان دل طاها شده
این گل بستان آل فاطمه
روشنی دیده ی مولا شده
درجنان از مقدم او شادمان
جده ی او حضرت زهرا شده
آمده دردانه ی آل عبا
همنشین زینب کبری شده
بیت مولانا حسین لبریز نور
از قدومش این جهان زیبا شده
دختر والاتبار فاطمه
زینت دنیا و مافیها شده
بین جمع شیعیان اهل بیت
همچو زهرا کعبه ی دلها شده
عالم هستی شده گلریز حور
جشن شادی در جهان برپا شده
عالم هستی ز نورش منجلی است
دختر پاک حسین بن علی است
هدیه ای از سوی حی داور است
او تمام هستی پیغمبر است
او بود دردانه ی مولا حسین
دختری از نسل پاک حیدر است
هاشمیون را بود نور دو عین
بر حسین بن علی اوکوثر است
صبر و ایثار و وفایش حیدری
زینبی خوی است و زهرا منظر است
نوربخش آسمانها و زمین
در سپهر دین احمد اختر است
او بودگل واژه ی صبر و رضا
حامی دین خدا روشنگر است
در ره یاری دین مصطفی
رهنورد فاطمه این دختر است
با تمام هستی اش دخت حسین
دین حق را اومعین و یاور است
اوبود پیغمبر کرب و بلا
همچو زینب عمه اش یک لشکر است
او سفیر کوفه و شام بلا
ماه رخسارش گل نیلوفر است
ساحل امن محبان حسین
کشتی دین را رقیه لنگر است
باب حاجات تمام شیعیان
کودک اما از همه عالم سر است
نام او بر درد بی درمان دواست
نگل زهرا نسب مشکل گشاست
گوهر دریای عصمت آمده
مه جبینی ماه طلعت آمده
از مدینه بیت مولانا حسین
نوگلی با جاه و عزت آمده
دخت سالارشهیدان خدا
معنی عشق و محبت آمده
فاطمی خو زینبی جاه و جلال
جان تقوا و فضیلت آمده
گلبن بستان سرای فاطمه
پای تا سر جود و رحمت آمده
بر همه عالم زیمن مقدمش
لطف و جود بی نهایت آمده
تالی زینب صبور اهل بیت
کوه صبر و استقامت آمده
نجل حیدر نور چشمان حسین
روح غیرت با جلالت آمده
معنی و تفسیر نور و هل اتی
صاحب جود و کرامت آمده
نام او غم از دل عالم برد
رهگشای خلد و جنت آمده
شیعیان مرتضی شادی کنید
شافع روز قیامت آمده
کودک اما حامی دین خدا
محور قرآن و عترت آمده
او بود نور خدای لم یزل
مهر او در قلب شیعه از ازل
نور رحمت در مه شعبان رسید
هدیه ای از خالق سبحان رسید
در جهان از لطف حق بنت الحسین
دختر مولای مظلومان رسید
از تبار خاتم پیغمبران
دختری با جلوه ی جانان رسید
نور چشمان حسین بن علی
پیکر دین خدا را جان رسید
تالی و ثانی زهرای بتول
رهنورد عترت و قرآن رسید
شهر یثرب روشن از نور رخش
نوربخش عالم امکان رسید
اختران ریزند زیر پای او
در سپهر دین مه تابان رسید
از درون بحر مواج ولا
یک درخشان لولو و مرجان رسید
روشنیبخش دل و جان همه
هادی ره مشعل تابان رسید
آن که باشد از کرامات خدا
چشمه سار رحمت و احسان رسید
روشنی دیده و قلب حسین
عطر و بوی جنت و رضوان رسید
بر(رضا)این عبد سر تا پا گناه
ریسمان محکم ایمان رسید
آن که باشد لطف وجودش بی حساب
هر دعا گردد به نامش مستجاب
حضرت رقیه (س)
میلاد