eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. صلی الله علیک یا رسول الله با تو دل آسمانیان غمگین نیست بر داغ غمت به قلب ما تسکین نیست در وقت فراق تو علی گفت چنین : بعد از تو دگر مصیبتی سنگین نیست   ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ غم آمد و بر زمانه اش آتش زد بر دلبر و آشیانه اش آتش زد از بهر تسلای دل دختر تو بعد از تو  به درب خانه اش آتش زد
. در سوگ پیامبر اعظم (ص) خون می گریست چشم زمانه ز ماتم اش آخر شکست قامت خورشید در غم اش در سوز و در گداز زمین و زمان ز غم لبریز اشک و آه تبار مکرم اش گلشن گرفت رنگ خزان را ز داغ او بر چهره ریخت چشم شقایق چو شبنم اش زهرا گریست در غم جانسوز مصطفی پرپر شده ست تازه ترین باغ خرم اش کعبه سیاه جامه به تن کرده زین عزا شد تیره روز چشمه ی جوشان زمزم اش می زد شرار بر دل احمد غمی بزرگ یعنی حسین ، خاطره های محرم اش گویا که دید قلب حسن پاره پاره شد بر گونه ریخت از غم او اشک نم نم اش پیچیده بود بوی نفس های فاطمه زهرا که بود پاره ی قلب معظم اش آن آفتاب تا که غروبش فرا رسید رنگ عزا نشست به رخسار پرچم اش در سوگ جانگداز نبی خاتم رسل دارد نگین مشعله "یاسر" به خاتم اش ** حاج محمود تاری «یاسر»
. ای مقتدایِ مرتضی و حضرتِ زهرا باید چگونه گفت از تو سید بطحاء؟ صحرا شده مجنونِ تو، دلداداه‌ات دریا بالاتر از تو نیست اصلا در همه دنیا تو رحمةُ لِلعالمینی یا رسول الله تو مایه‌یِ فخرِ زمینی یا رسول الله در مهربانی، مهربانِ مهربان‌هایی تنها نه اینجا تو امامِ آسِمان‌هایی در مبحث اخلاق هم نُقلِ دهان‌هایی تو ماوَرای فکر و توصیف و بیان‌هایی پیغمبرِ دل‌ها و آقای قلوبی تو یا با زبانِ خود بگویم که: چه خوبی تو سلمان، ابوذر، حمزه و عمار اصحابَت پیغمبران همواره مست باده‌ی نابَت تنها نه عرش و فرش، لاهوت است بی‌تابَت عالم فدایِ جانمازِ بینِ محرابَت بردی قرار از قلب عالم یا اباالزهرا تو آمدی تا که بگویی از علی تنها گفتی به مردم بارها راه سعادت را راهِ نجات و راهِ پیروزیِ امت را گفتی نمی‌بیند بلاهایِ قیامت را هرکس اطاعت میکند قرآن و عترت را اما چه شد با عترتت؟ جز ناجوانمردی رفتی، چه ها کردند جایِ عرضِ هم دردی سربسته می‌گویم که بعد از تو جگر خون شد بی احترامی به علی در حکمِ قانون شد زهرای مرضیه پریشان حال و محزون شد چه ظلم‌هایی که به این مظلومه خاتون شد تنها زمین نه در غمش عرش خدا می‌سوخت زهرا در آتش مانده بود و مرتضی می‌سوخت
. خورشید بستری شده و در برابرش مهتاب آمده‌ست کنارش دو اخترش آن دلربا نسیم که رد شد ز کوی عشق جان‌ها فدای بغض نفس‌های آخرش هم دخترش نداشت توان فراق را هم او‌ نداشت طاقت هجران دخترش با زهرِ غربت، احمدِ مکی، شهید شد بین صحابه ای که نبودند یاورش گفتند صادق است ولی در وصیتش آه از وصیتش که نکردند باورش آنها که ظاهرا دم از اسلام میزدند بستند تهمت هذیان بر پیمبرش گفتند باغبان که از این باغ پا کشید آتش میاوریم به دامان نوبرش دور و برش تمام ملائک گریستند وقتی سپرد فاطمه‌اش را به حیدرش کشتی مصطفی که به پهلوی خود نشست لولای در نشست به پهلوی دخترش میسوخت در ملائکه بر سینه میزدند حوریه هم گرفت نوک میخ بر پرش در بین آن غلاف به دستان کسی بلند با خنده گفت علی به زمین خورد آخرش