eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
3 عکس
1 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
. باران اشک و حضرت خورشید، در عطش دریای خون و روضه ی جانسوزتر، عطش فریاد تشنه کامی و امیدِ نا امید شطّ وعمود وفرقِ دوتای قمر ،عطش شش ماهه ،آب،حرمله،خون گریه کن غزل تیر رها سه شعبه ،پدر یا پسر !؟،عطش خورشید سرنگون وحرامی ، خدا کند برخیزد از زمین شه خونین جگر، عطش با نیزه، سنگ ،تیروکمان هرچه می رسید همواره میزدند به بغض از پدر ،عطش اصلا چرا زمین وزمان واژگون نشد خنجر، قفا،قساوت جنس بشر، عطش بر روی نیزه رفت سرش، روبروی ظلم سر خم نکرد حضرت خورشیدِ در عطش .
.. اربعین عشق آسمان شب شده در  ماتم مهر و ماه است داغ هفتاد و دو گل فاجعه ای جانکاه است کاروان اسرای علوی در  راه است زنگ این قافله انگار صدایش آه است کاروان آمد و بر کرببلا حاضر شد "روز هجران و شب فرقت یار آخر شد" عطر برسد لیک نه از پیراهن اثری نیست از او غیر مزاری به وطن چو لگدمال شد از سمّ ستور دشمن عطر سیب است که پیچیده در این دشت محن وطن شاه همین بایر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد بهر دلسوختگان مرقد دلداری هست "گرچه گل نیست ولی صحنه ی گلزاری هست" درد دل در دل هر سوخته طوماری هست گرچه آن روز نشد، وقت عزاداری هست قلم از وصف غم اهل حرم قاصر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد یاد آن گل که بر او تیغ و سنان بود که ریخت چشمها چشمه شد و  اشک روان بود که ریخت از شترها به زمین  خیل زنان بود که ریخت فصل پاییز  شد و  برگ خزان بود که ریخت مجلس روضه ی بر خون خدا دایر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد این رباب است که گشته لغتش وای حسین ذکر او بود علی مرثیتش وای حسین گاه می گفت علی وای وای حسین اصغرم از عطش افتاده به غش وای حسین کودکم در دم آخر به پدر ناصر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد داغها تازه شد و هیئت غم گشت به پا آن یکی گفت پدر آن دگری گفت اخا آن یکی گفت ببین قامت من گشته دوتا آن یکی رفت به دنبال مزار سقا اربعین بود و حرم معتکف حائر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد در کنارش زینب (س) با الفِ دال نشست یاد آن روز که در پهنه ی گودال نشست اربعین، غم به دلش مثل چهل سال نشست کوه صبر است نیفتاد ز پا، حال نشست گر چهل روز بر این موج بلا صابر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد یادش آمد که در آن روز عذابش دادند آب می خواست که با تیر جوابش دادند با دم کودک شش ماهه خضابش دادند تشنه لب بود که با خنجر، آبش دادند از بلندای حرم قائله را ناظر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد چه سخنها است که با جان برادر دارد تن بی سر خبر از غصه ی خواهر دارد؟ گریه ها کرد از این خاک که بر سر دارد دید قبرش اثر از گریه ی مادر دارد هر شب جمعه بر او (س) هم زائر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد آسمانها و زمین از غم وتر الموتور تا ابد اشک بریزند بر این قبه ی نور لحظه هامان شده هر روز چو یوم عاشور سوخت از آتش او هرکه از او کرد عبور کاتبی از حرمش کرد گذر، شاعر شد روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
. ای وای    ای وای نرسید به حنجر خشکت اب ای وای   ای وای شدی با تیر سه شعبه سیراب ای وای   ای وای نیمه بازه چشمای گریونت ای وای  ای وای سره تو افتاده روی شونت با چه رویی ببرم من تورو پیشه مادرت ای اصغر کاش به جای تو میومد تیر به سمته پدرت ای اصغر استخونه گلوی تو شده با تیر سه شعبه پاره ضربه ش از بس که شدید بود چیزی از گلوت نموند شیر خواره علی لای لای      علی لای لای علی لای لای    علی لای لایی ای وای   ای وای نفست دیگه نمیاد بالا ای وای   ای وای روی دستم میزنی دست و پا ای وای   ای وای نمی شه تورو تکون داد اصغر ای وای  ای وای به رباب تورو نشون داد اصغر با قده خم با چشه نم تورو پشت خیمه ها خاک می کنم تا نفهمه مادره تو تورو بی سرو صدا خاک می کنم نیزه دارا روسره تو دارن انگاری که قیمت می زارن می دونم که واسه درهم تنه تو با نیزه بیرون میارن ✍ 👇
. کودکان تشنه ی جرعه ی آبند دور گهواره ی طفل ربابند ای عمو العطش ذکر رقیه جرعه ی آبی از بهر رقیه ساقی تشنه لب یاابوفاضل ساقی العطاشای کربلایی تشنه لب مانده ای عجب وفایی ساقی تشنه لب کسی ندیده باوفا ابالفضل به خون طپیده ساقی تشنه لب یا ابوفاضل تکه تکه شده جسم علمدار رفته در راه حق چشم علمدار مصحف پاره ی کرب وبلایی سپه دار دشت کرب بلایی ساقی تشنه لب یا ابوفاضل ز میدان آمده حسین پریشان دور او کودکان باچشم گریان یکی گوید چرا رنگت پریده یکی گوید چرا قدت خمیده ساقی تشنه لب یاابوفاضل عمود خیمه ی عمو کشیده رنگ رخساره ی عمه پریده تا که خیمه ی او نقش زمین شد عجب شوری به قلب عابدین شد ساقی تشنه لب یاابوفاضل ✍ .👇
. مزن توناله ، که درعذابی چه میشود تو ،کمی بخوابی دلم زبی تابیت ،تاب ندارد علی حرم ازامشب دگر، آب ندارد علی طفل صغیرم برایت بمیرم سوزد دلم از، تبت علی جان ترک ترک شد، لبت علی جان شرر زدی ازغمت، به جان وقلب همه بخواب آهسته تا، عمو رود علقمه طفل صغیرم برایت بمیرم کنار مهدت ، چسان نشینم الهی مادر، داغت نبینم رقیه ازحال تو ، حالش خراب است سکینه درماتمت، دلش کباب است طفل صغیرم برایت بمیرم نالیدی ازبس، خاموش گشتی از تشنه کامی، بیهوش گشتی اشکی بروی لبت، مادر چکیده گاهی تلظی کنی، ای نور دیده طفل صغیرم برایت بمیرم ✍ 👇
🏴 ۱۴۰۴ علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ برای خشکی لبِ تو آب گریه می‌کند فرات، در کویری از سراب گریه می‌کند ببین چطور با صدای ریشخندِ حرمله حسین با محاسنِ خضاب گریه می‌کند سئوال کن "بِأَیّ ذَنب" و گوش کن سکوت را خدا هم از غم تو در جواب، گریه می‌کند بخواب روی خاک گاهواره‌ی مزار خود که تا ابد کنار تو رباب گریه می‌کند دعای ربّ آب بی‌جواب ماند و تا ابد به حالش آسمانِ مستجاب گریه می‌کند به خونِ ردّ دستبندِ مادرت نگاه کن که در غم اسارتش طناب گریه می‌کند رباب سوخت زیر بارِ داغ و زیر سایه‌اش نشسته از خجالت آفتاب گریه می‌کند دوباره خیس شد لهوف و روضه ناتمام ماند دواتِ چشمِ ماست، یا کتاب گریه می‌کند؟! .
علیه السلام در کربلا که موج زند آب روی آب از قحط آب گشته به پا، های و هوی آب در ساحل فرات که خود، مَهر فاطمه است دارند کودکان حسين آرزوی آب ديگر فرات نيز نيارد به لب خروش کز غم خروش، عقده شده در گلوی آب پيدا بُود ز گريه ی لب تشنه گان که هست هر مشکِ آب، خشک و تُهی، هر سبوی آب ترسم که شعله در حرم افتد زناله اش زينب که از دو ديده گشوده است جوی آب راه شريعه بسته و طفلی ز راه دور بگشوده است ديده حسرت به سوی آب اصغر ز هوش رفته که چنديست اين رضيع نشنيده بوی شير و نديده است روی آب تا طفل خود رباب رهاند ز تشنگی در خيمه ها روان شده در جستجوی آب زين تشنگی که سوخت "موید" دلِ حسين بر خاک ريخت تا به ابد آبروی آب مرحوم استاد موید