#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_مدح
در مقامی که نبی مستِ خصال زهراست
نور توحیدی حق، وصف جمال زهراست
فخر حیدر به همین همسر زهرا شدن است
همنشینیِ علی، اوج کمال زهراست
لیلة القدر که بهتر ز هزاران ماه است
تابشِ کوچکی از روح زلال زهراست
همه ی هستی خود را به فقیران بخشید
زیور و زینت این خاک، وبال زهراست
فاطمه کوکبِ دُرّی است در افلاک رسول
أنتِ مِنّیِ نبی، شرح جلال زهراست
می چشد از نفسش ختم رسل، عطر بهشت
روح معراج نبی، حب وصالِ زهراست
ما اگر پای ولی تا دم آخر ماندیم
اثر تربیت و نان حلال زهراست
هر کسی مهر علی داشت، مدالش دادند
سینه ی سوخته با میخ، مدال زهراست
نور سرخی که به چشمان علی تابیده
نور خورشید رخِ رو به زوال زهراست
بر بهارش چقدر رنگ خزان پاشیدند
قاتل جان علی، قد هلال زهراست
****
صورت و بازو و پهلوی کبودش گویاست
منشأ روضه ی جانسوز سه ساله زهراست
#محمد_جواد_شیرازی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_مدح
فخر بر خود می کند پروردگار فاطمه
چون که باشد خلقتش در اختیار فاطمه
آرزوی حضرت مریم میان جنت است
در لباس خادمی باشد کنار فاطمه
از تنور خانه اش عطر بهشتی می وزید
بود کل شهر یثرب وامدار فاطمه
مرتضی و مصطفی و آن دو سبط اطهرش
جمع بودند آل عصمت بر مدار فاطمه
از لباس کهنه اش سلمان تعجب کرده بود
زینت دنیا نمی آمد به کار فاطمه
سِرّ مَستور است قدرش، لیلةالقدر است او
گشته مستور از جهان حتی مزار فاطمه
منکرین عصمتش اولاد لاتند و هُبل
نطفه اش پاک است و طاهر، دوستدار فاطمه
بود زهرا سال ها دل بی قرار مرتضی
بود حیدر سال ها دل بی قرار فاطمه
با مصیبت پاک کرد اشک از دو چشم مرتضی
دید تا اشک علی را، چشم تار فاطمه
دستمالِ بسته بر سر را به رخ افکنده بود
تا نبیند جای سیلی را نگار فاطمه
#محمد_جواد_شیرازی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه_مدح
زهراست آن که عرش خدا بوده محفلش
تعظیم کرده اند ائمه مقابلش
روح الامین در اوج تعالی و قرب خود
شد مفتخر به خادمیِ بین منزلش
جز او کدام زن، شب عقدش عطا نمود
پیراهن عروسی خود را به سائلش
او را خدا به مصحف خود مدح کرده است
این شعرهای ما که ندارند قابلش
بوسه به دست اُم ابیها زدن شده
بالاترین مقام نبی در فضائلش
مشمول رحمت است کنار پل صراط
هر کس دعای حضرت زهراست شاملش
وقت هجوم، حرمت او حفظ شد؟ نشد
تا روز حشر لعنت شیعه به قاتلش
افتاد درب سوخته روی گل علی
تا که شود به لحظه ی پیکار، حائلش
جا خورد فضه تا که به زهرا نظاره کرد
تغییر کرده بود ز بس که شمایلش
باری شبیه شیشه، زمان شکستنش
تحمیل می کند چه غمی را به حاملش
#محمد_جواد_شیرازی