eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
از بسكه او از داغ مادر گريه ميكرد آن شب براي داغ او در گريه ميكرد با آتش بيت علي مي سوخت اين در در اين مصيب ها پيمبر گريه ميكرد شيخ الائمه،پا برهنه،دست بسته با اين غمش در عرش حيدر گريه ميكرد با اينكه آسيبي نديده همسر او اما امام ما مكرر گريه ميكرد ظالم سواره،مي كشيد او را پياده با روضه هاي زجر آور گريه ميكرد هر بار در كوچه زمين ميخورد حضرت با ياد يك مظلومه دختر گريه ميكرد تنها نه اين آقا كه حتي روي نيزه از كربلا تا شام غم سر گريه ميكرد در مجلس منصور ياد حضرت آمد در تشت زر راس مطهر گريه ميكرد...
شب ميلاد تو در قم شب ميلاد زهرا شد مدينه بوده اي اما قم از عطر تو احيا شد شدي زهرا شدي زينب شدي جان در تن بابا زمان شد تحت فرمانت زمين از جاي خود پا شد يقينأ عصمت اللهي كه نامت هست معصومه صفات حضرت زهرا تمامأ در تو پيدا شد فداهاي پدر يعني فدايت عالم هستي پس از آن جايگاه تو يقينأ قلب بابا شد به يمن مقدمت قم هم شده يك قطعه از جنت كويري بود قبل از تو كه با نورت مصفا شد ملائك خادمين تو مراجع آستان بوست به واقع صحن آيينه چنان عرش معلا شد كريمه بودي و هستي شفيعه بودي و هستي گدا آمد به دربارت براي خويش آقا شد...
هم كراماتش مجاور را كفايت ميكند هم نگاهش هر چه زائر را كفايت ميكند هر كسي با ديدن این صحن شاعر ميشود رقص پرچم شعر و شاعر را كفايت ميكند گنبدش لبريز نور است و براي عاشقي هر هنرمند معاصر را كفايت ميكند ذره اي از گرد و خاك اين حرم تا روز حشر كوله بار هر مسافر را كفايت ميكند آب و دانه نيست مخصوص كبوترهاي او لطف او مرغ مهاجر را كفايت ميكند ورشكسته آمدم در محضر آن شاه كه نه فقط بيچاره تاجر را كفايت ميكند از رئوف اينقدر ميفهمم كه لطف بي حدش حاجت بي حد عابر را كفايت ميكند گوشه اي از صحن آزادي كنار روضه خوان صد حبيب ابن مظاهر را كفايت ميكند..
گفتن از مدح علي سخت و مطول شده است اين كه او خالق ما هست مسجل شده است نه فقط ذره شود با نگه او خورشيد خاك پايش به زر ناب مبدل شده است خلق فرمود خداوند علي را و نوشت كار خلقت به يدالله محول شده است با نبي وصف علي گفت خدا در معراج صحبت از او شب معراج مفصل شده است روي ديوار شكاف عامل بي ارزشي است با شكاف است اگر كعبه مجلل شده است وحدت حق و علي جلوه اي از توحيد است نكته اينجاست كه در رب خودش حل شده است نطفه ي پاك فقط حب علي در دل اوست اين حديثي است كه بر خلق مدلل شده است با علي داشت كسي جرات روياروئي كشته شد هر كه به دستش لقب اش يل شده است لحظه اي روز جزا منتظرش نگذارند آن كه در سجده به اين شاه معطل شده است... اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعداءهم
دردمنديم و دواي ما نگاه دلبر است حال عشاق از دعايش از هميشه بهتر است ما نمك پروده ي اين خانه بوديم از قديم هفت پشت ما خدا را شكر اينجا نوكر است در حرم ها هي نشستم پاي ايوان طلا باز ايوان نجف والله چيزي ديگر است در ولايت شك كند هر كس روايت آمده ريشه ي اين شك به واقع از گناه مادر است رهبر سني بماند كيست،شيعه رهبرش حيدر است و حيدر است و حيدر است و حيدر است دل به حيدر داده ام اما به دستور خودش جايمان داده علي در باغ انگور خودش نور او با نور حق و نور پيغمبر يكي ست انبيا را سخت حيران كرده با نور خودش احتياجي نه به لشگر دارد او نه ياوري حيدر كرار خود بوده ست منصور خودش هر كسي را قابل عشق خودش ديد از ازل در دل او جاي داده تا ابد شور خودش آمده آنكه به ميدان علي در كار و زار شك ندارم كنده با دست خودش گور خودش او اولو الامر دوعالم بوده از روز ازل بر نمي آيد به وصفش كاري از دست غزل مرتضي نفس نفيس شخص ختم الانبياست مصطفي او را گرفته مثل جانش در بغل با خدا پيغمبر از حب علي گفت و شنيد پس ولايش ميشود حي علي خيرالعمل احتياجي بر تبر در بت شكستن هم نداشت خود به خود با ديدن او خرد شد لات و هبل با علي هر كس در افتد ور مي افتد بي گمان از قديم اين شد ميان مردمان ضرب المثل ابتدايش را نفهميديم از كي از كجا اينقدر فهميده ام بي ابتدا بي انتها با وجودي كه خدائي كردنش پوشيده نيست در خرابه ميشود همسفره با مرد گدا دور خود مي چرخد و هو ميكشد حق حق كنان رو به ايوان نجف مي ايستد قبله نما يكصد و ده بار دور كعبه ميگردم اگر هر اذان آن بگويد نام صاحب خانه را دور بيهوده نزن اين خانه را بي حب او ذره اي ارزش ندارد كار تو پيش خدا هر سحر در خلوتم با او نيايش ميكنم عشق روز افزون از او هربار خواهش ميكنم مثل حق تنها ستايش هست مخصوص علي پس اميرالمومنينم را ستايش ميكنم گفت بابايم كه از عشق علي گفتم به تو دخترت را هم به حب او سفارش ميكنم اهل وحدت را بگو وحدت خيالي بيش نيست من كجا با دشمن اين شاه سازش ميكنم باخداي بي علي از بت پرستان بدتر است پس خدا را با علي با هم پرستش ميكنم سجده بر ايوان طلاي او نكردن زشت نيست پاي اين ايوان و اين گنبد نمردن زشت نيست ساقي كوثر دو عالم را نموده مست خود جام را خالي از اين ميخانه بردن زشت نيست خوش به حال آنكه اينجا از خودش بيخود شود دردها را محضر مولا شمردن زشت نيست اين همه انگور روئيده به پاي اين ضريح ديدن و يك حبه از آن را نخوردن زشت نيست خالق عالم اميرالمومنين بوده فقط غير مولايم به عشقي دل سپردن زشت نيست
سخت بي معناست،بي معنا عبادت بي علي پس نصيب كس نمي گردد شهادت بي علي فرق چنداني ندارد در قباحت با زنا هر كه ميخواند نمازي با جماعت بي علي آنكه با بغض علي مرده جهنم جاي اوست پيش حق كي ميشود مشمول رحمت بي علي بايد از باب علي شد وارد راز و نياز پس دعا هرگز نخواهد شد اجابت بي علي حب او ايمان،خدا را شكر من هستم محب دين ندارد ذره اي ولله قيمت بي علي هست آنجا كه علي باشد بهشت عاشقان فرق با دوزخ ندارد باغ جنت بي علي از علي بايد براتي در امان از نار داشت رد نگردد از صراط آدم سلامت بي علي در روايت ديدم از معصوم حتي انبياء روز محشر كارشان افتد به زحمت بي علي
آمدي جانم به قربانت ولي با سر چرا نيست همراه سر خونين تو پيكر چرا تا به يادم هست موهايت مرتب بوده است هست در زلف پريشان تو خاكستر چرا اين جراحت هاي لب هايت فقط از تشنگي ست لخته خون خشكيده بر لب هاي تو ديگر چرا با وجودي كه كريم و مهرباني مانده ام داده اي هديه به اين نامرد انگشتر چرا جز خودم ديگر براي هيچ كس قرآن نخوان داشت ميزد بر لب خشك تو چوب تر چرا هر چه گفتم دختر شاهم فقط خنديد و رفت دختر شامي ندارد حرف من باور چرا ارث برده روضه هاي مادرت را دخترت خوب دانستم كه ميگفتي به من مادر چرا دخترم بابائي ام لطفا مرا با خود ببر بايد از باباي خود باشد جدا دختر چرا...
خواهرت در قتلگه آمد سرت آنجا نبود کوفه با تو روبرو شد پيکرت آنجا نبود شام عاشورا که آمد دست بوست خواهرت هم نبود انگشت هم انگشترت آنجا نبود دفن کردي پيش چشم ما علي اصغرت قبر خالي بود اما اصغرت آنجا نبود در چهل منزل به جاي ما کتک خورد عمه ام ما نمي مانديم اگر که خواهرت آنجا نبود نيمه شب در آن بيابان مرده بودم بي گمان گر در آن لحظه پدرجان مادرت آنجا نبود بارها مرگ از خدا کردم طلب در بزم مي واقعأ اي کاش ميشد دخترت آنجا نبود صورتت هم جاي سالم محض يک بوسه نداشت کاش يا من مرده بودم يا سرت آنجا نبود...
خورده ترک لب ها ولی آب آورش نیست نائی برای گریه در چشم ترش نیست شیب الخضیب افتاده روی خاک گودال ای کاش میمردم برایش مادرش نیست تکیه زده بی کس به شمشیری شکسته حتی عصای پیری او اکبرش نیست پس آخرین سربازش عبدالله آمد دیگر نباید گفت شاهم لشگرش نیست هی زخم ها را می شمرد و گریه میکرد اینقدر زخم و یک بدن در باورش نیست دست از سرش بردار دیگر جای سالم حتی به قدر یک نگین در پیکرش نیست پس دست شست از هر دو دست اش پای عشق اش نائی برای ناله ای در حنجرش نیست سر داد تا گردد نصیب اش سربلندی قبل از عمو دید عمه عبدالله سرش نیست
بسکه غمگین آمد اینجا زائر و دل شاد شد دور تا دور ضریحش پنجره فولاد شد حله شد کربوبلا،گرد و غبار تربتش نسخه ی درمان برای دردهای حاد شد دختر آقای درد کوچه و راز مگو در علاج دردهای لاعلاج استاد شد از بنرهای تشکر میتوان فهمید که با تو هر خانه خرابی خانه اش آباد شد پس شریفه خواست تا در حصن این دارالشفا با توسل هر که آمد صاحب اولاد شد با وجود تو ندارد غصه ی درمان،اگر هر کسی در حله حتی کور مادر زاد شد پیش چشمان شریفه بعد عمری شد شریف هر کسی در این حرم از بند خود آزاد شد ظاهرا گلدسته و صحن و سرا،اما در اصل در جهان دارالشفای تازه ای ایجاد شد....
در كوچه و بازار غربت حق ما نيست هر جای عالم غير عزت حق ما نيست حق پيمبر را ادا كردند الحق ای نامسلمان ها شماتت حق ما نيست شان نزول آيه ی تطهير مائيم كی خارجی هستيم،تهمت حق ما نيست هم سايه اش حتی نديده سايه اش را عمه به گريه گفت غارت حق ما نيست ما اهلبيت خاتم پيغمبرانيم پس در چهل منزل جسارت حق ما نيست ما از شهادت تک به تک باكی نداريم اما خدا داند اسارت حق ما نيست ما را ميان شهر چرخاندند عمدأ اين حد مصيبت در مصيبت حق ما نيست در مجلس نامحرمان بردند ما را نامرد مردم اين خجالت حق ما نيست
آمدي جانم به قربانت ولي با سر چرا نيست همراه سر خونين تو پيكر چرا تا به يادم هست موهايت مرتب بوده است هست در زلف پريشان تو خاكستر چرا اين جراحت هاي لب هايت فقط از تشنگي ست لخته خون خشكيده بر لب هاي تو ديگر چرا با وجودي كه كريم و مهرباني مانده ام داده اي هديه به اين نامرد انگشتر چرا جز خودم ديگر براي هيچ كس قرآن نخوان داشت ميزد بر لب خشك تو چوب تر چرا هر چه گفتم دختر شاهم فقط خنديد و رفت دختر شامي ندارد حرف من باور چرا ارث برده روضه هاي مادرت را دخترت خوب دانستم كه ميگفتي به من مادر چرا دخترم بابائي ام لطفا مرا با خود ببر بايد از باباي خود باشد جدا دختر چرا...