.
#مدح_حضرت_زهرا
در میان خلق با او بوده همسر فاطمه
از ازل ساقی علی بودهست، کوثر فاطمه
نام زهرا میدرخشد در میان اهلبیت
سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه
چون کلامِحق که با«هُم فاطِمَه»آغاز شد
در میان پنجتن هم بوده محور فاطمه
در مقام آفرینش از نبی و از علی
با حدیث قدسی «لولاک» شد سر فاطمه
هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب
فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه
سیب در معراج با دست پیمبر شد دونیم
نیم آن شد ذوالفقار و نیم دیگر فاطمه
مرتضی با ذوالفقار انگار جولان میدهد
خطبهخوانی میکند تا روی منبر فاطمه
هر خطیبی روضهخواند از غربت مولا علی
انتهای منبر او ختم شد بر فاطمه
هرکسی در روضههای اهلبیتش کار کرد
پاسخش را میدهد چندین برابر فاطمه
بر قلوب شیعیان مهر شفاعت میزند
میتکاند چادرش را روز محشر فاطمه
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_فاطمه_سلاماللهعلیها
.
.
#مدح_حضرت_زهرا
محتاج نگاه و با دلی غرق گناه
بردیم به نام حضرت نور پناه
وا شد گره کور هرآنجا گفتیم
یا فاطمه اشفعی لنا عند الله
#محمدجواد_منوچهری✍
#یافاطمهاشفعیلناعندالله
......
مانند تو نشناخت علی(ع) را احدی
دادند جواب خوبـی ات را بـه بدی
در سـایه ی تو بهشـت می شد دنیا
ملعونی اگـر بـه در نمی زد لگدی
#محمدجواد_منوچهری ✍
#یافاطمهاشفعیلناعندالله
........
.
عشق است و به خود نمی پذیرد خللی
وقتی که وسط کشیده شد پای ولی
در مرثیـه ی حضـرت زهـرا س بنویس
مظلوم ترین فدایی راه علی
#محمدجواد_منوچهری✍
..........
تاویل آیه های زلال شریفه شد
تنها زنی که صاحب ارج و صحیفه شد
اندوه و درد «فاطمه(س)» اندوه مصطفی(ص) است...
نفرین به هرکه باعث اشک «عفیفه» شد
جایی که عهد عترت و قرآن شکسته شد
سیلی زدن به «عصمت کبری» وظیفه شد
نفرین به هرکه برد ز خاطر غدیر را
حق را به بند برده به ناحق خلیفه شد
ما داغـدار مادر پهلـو شکسته ایم
سنگ بنای داغ دل ما، سقیفه شد
#محمدجواد_منوچهری ✍
...........
در اصلِ غدیر، خدشه ناممکن بود
کشتند هرآنکس به علی (ع)مومن بود
از شُوْر سقیفه سهم سادات جهان
بی مادری و شهادت محسن(ع) بود
#محمدجواد_منوچهری
#حضرت_زهرا #فاطمیه
#یا_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها
.
#مدح_حضرت_زهرا
مثنوی فاطمی ( سلام الله علیها )
------------
ای روشنی مدام زهرا
از ما به تو صد سلام زهرا
ای نور تمام کهکشان ها
خورشیدِ دمیده از کران ها
یا فاطمه ، ای چراغ بینش
تصویر بهشت آفرینش
ای جان پیمبر مکرّم
سرچشمه ی کوثر معظّم
ای عطر نشسته روی گل ها
دیدار تو آرزوی گل ها
ای کوثرِ جاری حقایق
لب تشنه ی اشک تو شقایق
با نام تو جاودان عَلَم ها
در وصف تو ناتوان قلم ها
ای آیه ی روشنای قرآن
مدح تو کند خدای منّان
ای چادر تو نمادی از دین
تفسیرِ شکوه آل یاسین
بانوی حجاب و عفّتی تو
دارای مقام عصمتی تو
یا فاطمه راه تو چنین است
یعنی که حجاب جزو دین است
آنان که تو را به نور جویند
تسبیح تو را به عرش گویند
ای مادر مهر و ماه زهرا
ما را تو بده پناه زهرا
هر کس به پناه تو در آید
بر عزّت خویش می فزاید
بانوی کرامتِ مداوم
در سنگر دین حق مقاوم
محراب تو عرش کبریا بود
دستان تو غرقِ « رَبَّنا » بود
ای نور عبادت تو جاری
دل از تو رسد به رستگاری
ای سایه ی آفتاب رحمت
ما تشنه و تو سحاب رحمت
ما آمده ایم و در خروشیم
از چشمه ی مهر تو بنوشیم
ای برده به سمت حق جهان را
دریاب کنون تو تشنگان را
بانوی دو عالَمی تو زهرا
آئینه ی خاتمی تو زهرا
عمر کم تو تمامِ هستی ست
راه و روش تو حق پرستی ست
عمر تو ز هر کران رَصَد شد
هجده قدم از بهار رَد شد
ای ابر کرامتِ همیشه
ای نخلِ به عرش کرده ریشه
تو خیرِ کثیرِ مصطفایی
مقصودِ زلال « اِنَّمایی »
ای سِرِّ مَگوی آل احمد
مجموعه ای از خصال احمد
از سوی خدای حَیِّ سرمد
اِعْطا شده ای تو بر محمّد
تو هستیِ نور سرنوشتی
سرچشمه ی کوثر بهشتی
« یا سَیِّدَةُ النِّساءِ » عالَم
ای باعث اِرتقاءِ عالَم
ای راحت جان خسته حالان
بال همه ی شکسته بالان
ای زندگی ات همه خدایی
عطرِ نفس تو کبریایی
ای دیده عطای کبریا را
مأیوس نکرده ای گدا را
چون سائل تو اسیر باشد
انفاق تو بی نظیر باشد
در خانه ی تو که گل فشانند
مسکین و یتیم میهمانند
ای آن که به نَفْسِ خود امیری
دستِ همه را به مهر گیری
تو نور تمامی زمینی
بانوی امید آفرینی
ای منشأ نور حق پرستی
ای نقطه ی اتّصالِ هستی
تو فاطمه ای ، جدا ز هر عیب
آگاه به هر شهود و هر غیب
هم زهره و هم بتول عَذرا
هم چشمه و هم زلال دریا
ای همسر بی بدیلِ حیدر
ای مادر عترت پیمبر
ای نور تو انعکاس خاتم
بانوی ولی شناس عالم
در راه علی ز جان گذشتی
اِستادی و جاودان گذشتی
تو خونِ جگر به جام کردی
در پیش ستم قیام کردی
از عرش تو را گسسته دیدند
پهلوی تو را شکسته دیدند
ای آینه ی شکسته برخیز
افتاده ی زار و خسته برخیز
برخیز که جان دهی به حیدر
باید بزنی شرر به خیبر
بسیار غمِ نگفته داری
یک غنچه ی نا شکفته داری
ای بوده میان آتش و دود
ای سوخته از شرار نمرود
نفیِ شرر و حضور مسمار
انکار حقیقت است این کار
ای چهره به خاک غم نهاده
ای مقتدرِ شهید داده
جان بر لب تو رسید زهرا
شد محسن تو شهید زهرا
ای داده ز کف تمام نیرو
ای مقتدر شکسته پهلو
باران غمت نگاه را شُست
خورشید شبانه ماه را شُست
داغ تو شرر به دل نشانَد
قبر تو کجاست ، کس ندانَد
**
حاج محمود تاری «یاسر»
.
#مدح_حضرت_زهرا
مادرانه
لطف زهرا در قیامت هم قیامت میکند
مهربانی هایش آنجا هم سرایت میکند
چون که آید درصف محشر نه تنها عاشقان
هر ملک بر ساحتش عرض ارادت میکند
شهد نام فاطمه چون از عسل شیرینتر است
هرکه نامش را بَرد حس حلاوت میکند
درمیان موج وطوفانهای دریای بلا
عاشقان راکشتی امنش هدایت میکند
عادتش احسان وکارش دم به دم باشد کرم
خیرو خوبی را به عشاقش عنایت میکند
او محبان علی را میخرد روز جزا
خوش به حالش هر که بامولا رفاقت میکند
درسوال وپرسش تاریکی قبرم فقط
گفتن یک ذکرِ یا زهرا کفایت میکند
از تمام گریه کن های حسینش بی درنگ
درصف طولانی محشر عیادت میکند
مثل آن مرغی که چیند دانه از روی زمین
نوکران را یک به یک زهرا شفاعت میکند
#مرتضی_عابدینی
.
((مدح حضرت زهرا سلام الله علیها))
هر که دارد در دلش مهر و ولای فاطمه
پر شود ظرف وجودش از عطای فاطمه
منصب شاهی نباشد در خور عشاق او
شهریاران سینه چاکان گدای فاطمه
باکی ازهول عظیم عرصه محشرمباد
تا به محشر سایه افکنده لوای فاطمه
هر که باشد پای بست مکتب اولاد او
میشود روزی احوالش دعای فاطمه
جان ناقابل نباشد قابل جان باختن
تارو پود عالم هستی فدای فاطمه
خلقت کون ومکان رانیست جزحب علی
خلقت حیدر نباشد جز برای فاطمه
قهر او قهر خدا باشد به قول مصطفی
مهر او در سینه ها مهر خدای فاطمه
خانه دل با غمش رخت سیه بر تن کند
روسفیداست خانه ای که شدسرای فاطمه
دختر پیغمبر و پیغمبرانه زیستن؟
جلوه دارازحجره ای که شدحرای فاطمه
سفره احسان وخوان لطف او بی انتهاست
دیدۀ عالم بود مات از سخای فاطمه
اهل رضوان گر صفا گیرند از باغ جنان
باغ جنت خود صفا دار از صفای فاطمه
نام زهرا اسم اعظم،سرخلقت فاطمه ست
عرشیان و فرشیان تحت لوای فاطمه
او محبان را امان از نار دوزخ میکند
ای دو عالم پیش مرگ این وفای فاطمه
چهره نیلی و جسم نیلگون و پشت خم
کی بود از بعد پیغمبر سزای فاطمه؟
دست چون پهلوشکست ودل میان خون نشست
دیده تار و ناتوان سر تا به پای فاطمه
بشکند دستی که زد سیلی به بانوی علی
تار و کم سو شد پس از آن دیده های فاطمه
پیرشد چشمان حیدر بسکه ازغم گریه کرد
داشت در دل،درد و دل های شفای فاطمه
حیف شد از بهر درد پیکر پر درد او
مرگ شد آخر در این خانه دوای فاطمه
شد به پا شور قیامت آندمی که پشت در
درد آمد سوی او آمد صدای فاطمه
#مدح_حضرت_زهرا
#اسلام_مولایی
.
#مدح_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا
#20جمادی_الثانی
ای همه عصمت و تقوا زقدم تا بهسرت
سرمهی چشم ملائک همه از خاک درت
زن به شایستگیات دیدهی تاریخ ندید
ای که وصف تو بهقرآن شده از دادگــرت
اولین شخص جهــانِ بشریت، احمد
بارها گفت: بهقـربان تـو جان پدرت
غیر زینب که بهدامان تو تحصیلش بود
دیدهی چرخ ندیده است نظیـر دگرت
چه خلوصی، چه خضوعی، چه خشوعیست تو را
که خدا فخر نماید بهنماز سحــرت؟
مجلسی را کــه تــو وارد شـــــوی از امر خدا
انبیا برسـر پا پیش تو حتی پدرت
دختران درهمه جادست پدر میبوسند
تو که هستی که زند بوسه بهدستت پدرت؟
تو که هستی که بهفرمان خداوند مجید
قد بهتعظیم برافراشته خیرالبشرت
بیشتر شیفتهی روی منیرت میشد
هرچه میدید نبی بیشتر از پیشترت
بخداوند دو عالم، به دو عالم نبوَد
چون تو و امّ و اَب و شوهر و دخت و پسرت
رخت بندد به دیارِ عَدَم از شرم، عذاب
گر بهمحشر فتد ای مظهر رحمت گذرت
در مقامی که تو فرمان دهی و نهی کنی
دو غلامند به تعظیم قضا و قدرت
با تحیر بسوی ختم رسل برگردید
تا علی یافت ز سرّ دو جهان باخبرت
صفحه صفحه چو بقرآن نظرم میافتد
آیه آیه است بهتوصیف کتاب دگرت
زیر این چرخ کهنسال، تو در شام زفاف
جامۀ نو پی انفاق در آری ز برت
شعلهها لاله شود در نظر دوزخیان
فتد ای چشم خدا تا سوی دوزخ نظرت
بهکتاب و بهرسول و بهعلی داد بقا
عمر کوتاه تو و زندگی مختصرت
تو که مرآت خدایی به چه جرم و گنهی
نیلگون گشته زسیلی رخ همچون قمرت
تو که سر تا به قــــــدم احمد مرسـل بودی
از چه خم گشت در ایام جوانی کمرت؟
بسته شد دست علی، تا تو ز پا افتادی
آه از بیکسیِ همسر خونین جگرت
به نگاه علّی و نالهی زینب سوگند
پسرت دید در آن کوچه چه آمد بسرت
خانهات نِی، که همه هستی عالم میسوخت
گر نمیریخت بر آن شعله، سرشک بصرت
همه اوصاف تو نادیـده گــرفتم اما
فخرت این بس که بود همچوحسینی پسـرت...
#حاج_غلامرضا_سازگار
.
#حضرت_زهرا
🔹السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ...🔹
آن زهرهای که مهر به نورش منور است
دردانه پیمبر و زهرای اطهر است
بر تارک زنان جهان ، تاج افتخار
بر گردن عروس فلک عِقد گوهر ست
بانوی بانوان جهان ، سرور زنان
درج عفاف و عصمت کبرای داور است
او را پدر ، رسول خدا ، صدر کاینات
او را علی ، ولی خداوند همسر است
بحری ست پر ز دُر و گهرهای شاهوار
یزدان ورا ، ستوده به قرآن که کوثر است
کیهان تابش دو فروزنده آفتاب
گردون گردش دو رخشنده اختر است
خونی که داد سرور آزادگان حسین
مرهون حسن تربیت و شیر مادر است
خواندش پدر به ام ابیها که نور او
فیض نخست و صادر اول ز مصدر است
زین رو ز جمع اهل کسا ، نام فاطمه
در گفته ی خدای تعالی مکرر است
تا روزگار بوده و تا هست پایدار
عرش خدا ، ز زهره ی زهرا منور است
نور مقدسی که به گرداب حادثات
کشتی نوح را وسط موج ، لنگر است
نوری که زیب بخش مکان است و لامکان
از باختر ، فروغ رخش تا به خاور است
حورای انسی است و ز مشکین شمیم او
گیسوی حور و روضه ی رضوان معطر است
شه بانوی حجاز ، ولی کارِ خانه را
با فضه ی کنیز ، شریک و برابر است
در خانهای که رد قدم های جبرییل
گاه نزول وحی خدا ، زیب و زیور است
از رنج کار ، آبله میزد به دست او
دستی که بوسه گاه لبان پیمبر است
پیراهن عروسی خود را به مستمند
بخشد شب زفاف که مهمان شوهر ست
در منتهای اوج بلاغت ، خطابه اش
آهنگ، چون پیمبر و منطق، چو حیدر است
با آن جلال و رتبه ی والا شنیده ام
پهلوی او شکسته به یک ضربت در است
آن هم دری که روح الامین اذن میگرفت
والله ، جای گفتن الله اکبرست
گویند تهمتی ست که ما شیعه میزنیم
پس آتش خیام حسین از چه اخگر است؟
خواهد چو خونبهای جگرگوشه های خویش
فردای حشر ، محشر کبرای دیگر است
خون خداست خون حسین عزیز او
هر قطره خونش از دو جهان پربهاتر است
این افتخار بس که ریاضی به درگهش
عبد و غلام و بنده و مولا و چاکر است
.
#ریاضی_یزدی
#مدح_حضرت_زهرا(س)
.
#مدح_حضرت_زهرا علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
شُکوه خلقت نوری او زبانزد شد
در آسمانِ علی زهرۀ محمد شد
قلم کشید به تقدیرِ شومِ باورها
عزیز قلب پدرها شدند دخترها...
زمین از آن تب ظلمت نجات پیدا کرد
طلوع آیۀ تطهیر را تماشا کرد
صفات قدسیه تقدیم پیشگاهش شد
پر فرشته به هر گام فرش راهش شد...
خرد به درک حضورش خیال خام کند
به احترام مقامش نبی قیام کند
قسم به «بضعة مِنّی»، قسم به «اَعطَینا»
فراتر از شب قدر است حرمت زهرا...
روایت است قیامت، قیامت زهراست
رضای حضرت حق در رضایت زهراست...
سوار ناقهای از نور میرسد مادر
به داد این دل رنجور میرسد مادر...
ثنای حضرت صدیقه کار هر کس نیست
در این حریم که هر واژهای مقدس نیست...
خدا کند که ببخشد بضاعت ما را
چگونه شرح دهد قطره، وصف دریا را
حبیبهایست که محبوبۀ خدا باشد
یگانهایست که همکفو مرتضی باشد...
ملیکه بود، ولی خانهای محقر داشت
نبود اهل تَجمُّل، به عشق باور داشت...
عفاف، سیرۀ او را به خط ناب نوشت
حجابِ فاطمه را برترین حجاب نوشت
اگر که فضۀ او خاک را طلا سازد
نگاه فاطمه از خاک، فضهها سازد
نداشت خواب خوش از غصههای همسایه
قنوت بسته چه شبها برای همسایه...
به مهر مادریاش تا ابد دلم گرم است
تنور خانۀ زهرا هنوز هم گرم است...
#وحید_قاسمی
#میلاد_حضرت_زهرا