#مدح_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
فاطمه عصمت کبری است خدا می داند
فاطمه حجت یکتاست خدا می داند
فاطمه ام ابیهاست خدا می داند
فاطمه کوثر مولاست خدا می داند
فاطمه زهرۀ زهراست خدا می داند
*
من نمی گویم و این گفتۀ من تنها نیست
هیچ کس را به جهان مرتبۀ زهرا نیست
غیر او هیچ کسی انسیۀ حورا نیست
آگه از منزلتش آسیه و حوا نیست
برتر از مریم عذراست خدا می داند
*
اوست ریحانۀ پیغمبر و دلبند رسول
اوست صدیقه و منصوره و زهرای بتول
اوست حوریه که در جسم بشر کرده حلول
سورۀ قدر خداوند که قدرش مجهول
در بر مردم دنیاست خدا می داند
*
قرة العین پیمبر که خداوند جلیل
پاسبان ساخته بر درگه او جبرائیل
یافته آیۀ تطهیر به شأنش تنزیل
آب های دو جهان ساکن و جاری و قلیل
مهر آن بانوی عظمی است خدا می داند
*
آب ها مهریه اش بود ولی بر لب آب
آب شد بهر عزیز دل زهرا نایاب
جگر پاک حسین بن علی گشت کباب
کودکانش همه از سوز عطش گشته کباب
خون از این واقعه دلهاست خدا می داند
*
روز محشر که حسین آید و یاران حسین
فاطمه مادر غمدیدۀ گریان حسین
من شرمنده زنم دست به دامان حسین
تا شود شامل من لطف فراوان حسین
او "شفیع" همۀ ماست خدا می داند
شاعر: #حسینعلی_شفیعی (شفیع)
#مدح_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
در کمال و عزت و زندگی و شرافت و آزادی زن
رفت از دلِ فردوس هزاران قلم آورد
اندازهی آفاق ورق روی هم آورد
میخواست که جبریل کمی از تو نویسد
جایی که خدا نامِ تو را محترم آورد
صدبار تراشید درختانِ جهان را
صدبار نوشت از تو و صدبار کم آورد
تو بودی و دستانِ خدا مُلک و مَلَک را
محضِ گُلِ انوارِ شما از عدم آورد
ما هیچ نبودیم.. ولی مادریات بود
در هیچ نظر کرد و مرا در رقم آورد
این جلوهی پُر جذبه بر افلاک مبارک
مهمانِ خدا آمده بر خاک ، مبارک
جبریل نوشت اولِ دفتر که علی کیست
پرسید مکرر و مکرر که علی کیست
یک عمر به معراج به هرجا که توان داشت
هِی رفت نفهمید در آخر که علی کیست
تا گفت از اوصافِ علی پیشِ رسولان
بشنید فقط پرسشِ دیگر که علی کیست
برداشت قلم را و خدا وحی به او کرد...
یعنی که تو را نیست مقدر که علی کیست
فهمید فقط فاطمه معنیِ علی را
فهمید فقط فهمِ پیمبر که علی کیست
هرکس که علی گفت از امداد علی گفت
با فاطمه یک عمر فقط نادِ علی گفت
حق داد به آغوشِ خدیجه دو جهان را
گفتم دو جهان ، لال شوم برتر از آن را
عالم نشنید از لبِ احمد لبِ مولا
جز فاطمهجان ، فاطمهجان فاطمهجان را
پلکت ، ضربانت تپشت نامِ علی گفت
وقتی که پدر گفت به گوشِ تو اذان را
تو آمدهای قبلِ خودت ، حق بده خاتون
سِیرِ تو بهم ریخته بنیادِ زمان را
هربار که جبریل برای تو غزل گفت
میگفت خدا بهتر از آن ، بهتر از آن را
هر دفعه به پیغمبرِ ما واجب عینی است
بوسیدن دستان شما واجب عینی است
ای رشتهی خورشید نخی از ملکوتت
ای جاذبهی عمقِ جهان از جبروتت
تسبیح گرفتی و زمین دید خدا را
گفتی علی و دید زمان زنگ سکوتت
در فصل بهاریِ جمادیِ ظهورت
افلاک شگفت است سرِ شاخهی توتت
تا که بچکد از سر انگشت تو فیضی
یک عمر نشسته است علی پای قنوتت
هرجا که تو هستی همهاش باغ بهشت است
سوگند که دلهاست فقط جای هبوطت
عشقی ازلی هست اگر هست حجابت
پُر جلوهتر از پردهی کعبه است حجابت
تو آمدی آزاد شدن را بنویسیم
تا سروری گل به چمن را بنویسیم
بازیچه شدن ، هرزه شدن ، هیچ شدن مُرد
تو آمدی آزادیِ زن را بنویسیم
تا دور شود زندگی از اینهمه آفات
تا حرف جدایی غدغن را بنویسیم
تو آمدهای بر سر یک سفره نشینیم
تا خانه مساویِ وطن را بنویسیم
بخشندگیات را به تبارت برسانی
تا اینکه کریمی حسن را بنویسیم
با خط تو باید بنویسیم که زن کیست
این شأن ولی جای دگر مطمئنن نیست
سوگند به شمع و شب و پروانه به زهرا
سوگند به گلخانه به ریحانه به زهرا
هرکس که نمک خوردهی زهرا و علی شد
هرگز نرود بر در بیگانه به زهرا
این خاک پُر از یاس ، پُر از لالهی سرخ است
این خاک ندارد غمِ ویرانه به زهرا
ویرانه اگر هست فقط خانهی خصم است
مائیم همین همتِ مردانه به زهرا
این خاک حرام است به غیرش ، حرمِ ماست
مائیم همه مردم یک خانه به زهرا
این خاک سراسر همه تسبیح حسین است
سوگند که ایران همه بینالحرمین است
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
#مدح_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
ما میهمان روضه ایم و میزبان زهراست
ما کارمان گریه ست صاحب کارمان زهرا ست
آنجا که آیات از بحبل الله می گویند
منظور رب العالمین از ریسمان زهراست
فرمود مرد از دامن زن میرود معراج
آنکه نبی را برد تا هفت آسمان زهراست
هر چند نامش را موذنها نمیگویند
اما شهادت می دهم اصل اذان زهراست
عباس امان نامه ز نامحرم نمیگیرد
چون خوب می داند که در واقع امان زهراست
فرمود پیغمبر به او یا بضعه منی
یعنی به جان احمد محمود جان زهراست
ای کاش قدری شأن او را حفظ می کردند
این زن که تنها مانده با نامحرمان زهراست
شاعر : #محمود_یوسفی