eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔹سورۀ کوثر🔹 گل شمّه‌ای از آیۀ تطهیر تو باشد گر آینه در آینه تکثیر تو باشد خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت تا کرببلا رفت که تفسیر تو باشد بر سفرۀ نان و نمکت دست علی هم برداشت نمک را که نمک‌گیر تو باشد... در آب به تصویر کسی زل زده عباس عشقش فقط این است که تصویر تو باشد ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس عالم همه در گردش تقدیر تو باشد در خوابِ شهیدان جهان یکّه‌سواری‌ست کی می‌رسد از راه که تعبیر تو باشد
گل شمّه‌ای از آیۀ تطهیر تو باشد گر آینه در آینه تکثیر تو باشد خود کیستی ای سورۀ کوثر که حسینت تا کرببلا رفت که تفسیر تو باشد بر سفرۀ نان و نمکت دست علی هم برداشت نمک را که نمک‌گیر تو باشد... در آب به تصویر کسی زل زده عباس عشقش فقط این است که تصویر تو باشد ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس عالم همه در گردش تقدیر تو باشد در خوابِ شهیدان جهان یکّه‌سواری‌ست کی می‌رسد از راه که تعبیر تو باشد 📝
لِماذا سُمّیَتْ زهراءُ بِاالزّهرا، نمی‌دانم شب قدر است او یا لیلةُ الاسری؟! نمی‌دانم رموز کاف و ها و یا و عین و صاد را حتی اگر دانسته باشم، راز أعطینا نمی‌دانم من از إنسیّه و حوریّه می‌فهمم عباراتی ولی معنایی از إنسیّةُ الحَورا نمی‌دانم امامان "حجّةُ اللهِ علَی خلقند"، سلّمنا "وَ زهرا حجّة اللهِ علینا" را نمی‌دانم نمی‌بود آفرینش، هم علی را، هم محمّد را حدیث قدسی لولاک را اصلاً نمی‌دانم کنار خانه‌ی "لا تَرفعوا اصواتَکم" یارب دلیل این‌همه بلوا و غوغا را نمی‌دانم دلیل خلقت است او؛ معنی "عجّل وَفاتی" را به هر تعبیر و هر تفسیر و هر معنا نمی‌دانم شبانه دفن کردن را علی دانست، سلمان هم شبانه غسل دادن را علی حتی... نمی‌دانم چرا باید گلی مانند زهرا پشت در باشد خداوندا خداوندا خداوندا نمی‌دانم ندانم‌های بسیار است در صدّیقه‌ی کبری نمی‌دانم نمی‌باید بدانم یا نمی‌دانم!
آفتاب بن علی بن حسين بن علی راوی نور، شكافندۀ علم ازلی مادرش آينه، فرزند فرستادۀ عشق بندۀ خوب خداوند، خداوند علیّ آدم و جنّ و ملَك پيش تو زانو زده‌اند خانۀ كوچك تو با دو سه ديوار گِلی همه سُبحانكَ لا علمَ لنا می‌گویند گاهِ تفسير تو از آيۀ اللهُ ولی ناگهان روز الست از همه پرسيد خدا دوست داريد علی را؟ همه گفتند بلی شعر من جابر عبدالله انصاری شد كه سلامی برساند به تو با تنگ‌دلی
باشد علی خدا نه، ولی ناخدا که هست بعد از خدا بزرگ همه ماسوا که هست بعد از خدا و بعد رسول خدا، علی ساقی‌ست؛ گر شراب نداری بیا که هست گیرم که با علی دل ما نیست آشنا اما دل علی به غریب آشنا که هست مشکل‌گشا علی‌ست و لشکرگشا علی فرمانروا که بود و شه لافتی که هست ما سائل رکوع علی نیستیم اگر او «إنّما ولیّکم الله» ما که هست محشر صفی به وسعت آغوش مرتضاست ای عاشقان! هجوم نیارید، جا که هست... عاشق گناهکار اگر شد در آتش است اما حسابش از همه عالم جدا که هست فرق علی شکافت، به خون خفت مجتبی عباس من! صبور بمان کربلا که هست آن بی نشانه‌ای که نشان داشت از علی دل بی قرار یافتنش، هرکجا که هست
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹رحمةٌ للعالمین🔹 کيستی ای خنده‌هايت رحمةٌ للعالمين گيسوانت ليلةالقدر سماوات و زمین ای اشارت‌های ابروهای تو لا ريب فيه مهربانی‌های چشمانت هدیً للمتقين ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من عروة الوثقی‌ست دامان تو يا حبل المتين ايّها المزّمّل امشب تا سحر بيدار باش تا طلوع فجر قرآن‌ها بخوانی با یقین در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری راز بگشا ای نماز اولين و آخرين نخل‌های سال‌ها خشکيده خرما می‌دهند می‌نشينی تا کنار اين دل چادرنشين
نه فقط خلیل تبر به کف به مصاف بتکده یاعلی... نه فقط کلیم عصا به دست، میان شعبده یاعلی... به رکوع آیه‌ی إنّما، به وفای سوره‌ی هل‌أتی به حدیث قدسی لافتی، که خدا صدا زده یاعلی! نه کسی شبیه تو تا ابد، که یَکن لکَ کفواً أحد نه کسی شبیه تو از ازل، به جهان نیامده یاعلی! به شهادت أرِنی قسم، به فمَن یمُت یرَنی قسم که ز هرطرف به تو می‌رسم به یکی مشاهده یاعلی! چه مباهله است و غدیر خم؟! وَ نساءَنا وَ نساءَکم که تمامِ فاطمه یکصدا همه یاعلی شده یاعلی! تو همانکه فاتح خیبری، تو همانکه ساقی کوثری که بدون اینهمه دلبری، دو جهان چه فایده یاعلی! پسر عدالت مرتضی، همه اولیا همه انبیا لِترابِ مقدمِه الفِدا، تو بشارتش بده یاعلی! ضربان میکده یاحسین و سکوت میکده یاحسن صلوات میکده یامحمّد و ذکر میکده یاعلی!
🌙 مشکل وزنی! این حسن کیست که عالم همه خمخانه‌ی اوست هرچه مِی در دو جهان است به پیمانه‌ی اوست در جهان حُسنی اگر هست، به یُمن حسن است در صفا صلحی اگر هست، به شکرانه‌ی اوست این حسن کیست که دربان حریمش عشق است عقل، بی‌واسطه مسکین درِ خانه‌ی اوست عقل و تدبیر به هنگامه‌ی او مجنونند عشق وقتش برسد عاقل و فرزانه‌ی اوست این حسن کیست که جبریل امین سوخته‌بال می‌پرد گِرد در و بامش و پروانه‌ی اوست بخشش و فضل و کرامت یکی از اوصافش عدل و انصاف از اوصاف جداگانه‌ی اوست این حسن کیست که آقای جوانان بهشت هم خود اوست و هم دلبر جانانه‌ی اوست این حسن کیست که آن نوگل شمشیر به دست کز عسل آمده شیرین‌تر، دُردانه‌ی اوست این حسن کیست که با صلح به جنگ آمده است این حسن کیست که این شیوه‌ی رندانه‌ی اوست پیر فرزانه‌ی ما، رهبر عاشق‌پرور شب شعرش، شب میلاد کریمانه‌ی اوست "این حسین کیست" کمی مشکل وزنی دارد! این حسن کیست که عالم همه دیوانه‌ی اوست
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیداردِلی کسی آن سوی حسینیّه نشسته‌ست هنوز همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی، باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید بحسین بن علیٍ بحسین بن علی
بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت می رفت که خاموش شود مشعل توحید اسلام ِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت در محضر او این همه شاگرد عجب نیست بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت! چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد تیغ تو و پستوی نهانخانه سبب داشت از صبح بپرسید که صادق به چه معناست با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت
عشق علی نماز علی کوثر علی آمد نشست امّ ابیها برِ علی کُفواً أحد بخوان و بگو همسر علی "پهلوی توست گوهر انگشتر علی یار همه علی و تویی یاور علی" گیرم که دست های یدُ الله بسته است گیرم غرور فاتح خیبر شکسته است گیرم که ذوالفقار به ماتم نشسته است "لبخند تو بشارت دل های خسته است ای شادمانی دل غم پرور علی" ای چشم بسته بر همه دنیا و هست و نیست پلکی بزن که چشم خداوند خون گریست "این کشتۀ فتاده به هامون حسین کیست" "در آینه خداست و غیر از خدای نیست چشمان توست آینۀ دیگر علی" از إنّما یُرید صدای کرم رسید افلاک را ز قصۀ لولاک دم رسید آیات شاد سورۀ رحمان به غم رسید "در یک طلوع گرم دو دریا به هم رسید دریاترت علی و تو دریاتر علی" ساقی کنار باده و باده به ساغر است ساغر در انتظار قدوم پیمبر است پیغمبری که عاشق لبخند دختر است "چشمان تو زلال تر از حوض کوثر است این اشک کیست می چکد از کوثر علی" آیا بهار سوخته ام را مزار نیست در سینه های غم زدۀ بی قرار نیست در قلب های خستۀ چشم انتظار نیست "در این دیار گشتم و در این دیار نیست کو ای نسیم عطر گل پرپر علی"
هدایت شده از احسان تبریزیان
🔹 محرّم متفاوت غم بزرگ، غم مهربان، غم متفاوت! حدیث زخم و نمک، سوز و مرهم متفاوت! تمام آینه‌ها اسم اعظمند خدا را تو ای شکسته‌ترین اسم اعظم متفاوت میان اینهمه افسون و غمزه‌ی متشابه کرشمه‌های تو آیات محکم متفاوت کسی که عشق تو را دارد و کسی که ندارد دو آدمند ولی در دو عالم متفاوت صفوف سینه‌زنانت مُنظمند و مشوّش منظمند و پریشان، منظم متفاوت تو با تمام جهان فرق می‌کنی، تو که هستی؟ ضریح و تربت و آیین و پرچم متفاوت چگونه می‌کُشی و زنده می‌‎کنی، دل و جانم فدای چشم تو، عیسی بن مریم متفاوت تو آمدی که جهان را از این ستم برهانی خوش آمدی به جهان ای محرّم متفاوت ______________ 🆔 @ehsantabriziyan
علیه‌السلام 🔹غریب‌اند نیستانی‌ها🔹 یوسف، ای گمشده در بی‌سروسامانی‌ها! این غزل‌خوانی‌ها، معرکه‌گردانی‌ها سر بازار شلوغ است،‌ تو تنها ماندی همه جمع‌اند، چه شهری، چه بیابانی‌ها چیزی از سورۀ یوسف به عزیزی نرسید بس که در حق تو کردند مسلمانی‌ها همه در دست، ترنجی و از این می‌رنجی که به نام تو گرفتند چه مهمانی‌ها... «این چه شمعی‌ست که عالم همه پروانۀ اوست؟» این چه پروانه که کرده‌ست پرافشانی‌ها؟ یوسف گمشده! دنبالۀ این قصه کجاست؟ بشنو از نی که غریب‌اند نیستانی‌ها بوی پیراهن خونین کسی می‌آید این خبر را برسانید به کنعانی‌ها
غم بزرگ، غم مهربان، غم متفاوت حدیث زخم و نمک، سوز و مرهم متفاوت تمام آینه‌ها اسم اعظم‌اند خدا را تو ای شکسته‌ترین اسم اعظم متفاوت.. کسی که عشق تو را دارد و کسی که ندارد دو آدم‌اند ولی در دو عالم متفاوت صفوف سینه‌زنانت مُنظم‌اند و مشوّش منظم‌اند و پریشان، منظم متفاوت تو با تمام جهان فرق می‌کنی، تو که هستی؟ ضریح و تربت و آیین و پرچم متفاوت چگونه می‌کشی و زنده می‌‎کنی، دل و جانم فدای چشم تو، عیسی بن مریم متفاوت تو آمدی که جهان را از این ستم برهانی خوش آمدی به جهان ای محرم متفاوت
زمین سراسر، زمان سراسر، جهان سراسر علیّ‌اکبر به قلب لشکر بزن که آمد علیّ دیگر، علیّ‌اکبر بلند بالا، بلند همّت، بلند اختر، بلند رُتبت چه ماه سیما، چه ماه طلعت، چه ماه منظر علیّ‌اکبر شراب وحدت، شراب باقی، شراب رحمت، شراب ساقی شراب شیرین، شراب نوشین، شراب شکّر علیّ‌اکبر به چشم و ابرو، به زلف و گیسو، به خُلقِ اعظم، به نطقِ نیکو شبیه پیغمبر است و گویی خود پیمبر؛ علیّ‌اکبر محمّد آمد محمّد آمد، همانکه باید می‌آمد آمد علیّ لیلا، علیّ زهرا، علیّ حیدر، علیّ‌اکبر حسین آمد حسین ثانی، چنانکه افتد چنانکه دانی پر از هیاهو، پر از جوانی، جوان لشکر علیّ‌اکبر علیّ‌اصغر چه قد کشیده، به قاسم‌بن‌الحسن رسیده خدای عبّاسش آفریده، کمی جوان‌تر علیّ‌اکبر مؤذنی با تمام قامت، اقامه‌ی عشق و استقامت قیام ِ قدقامت قیامت، اذان محشر علیّ‌اکبر صلای اللهُ اکبر است این، صدا بزن نام دلبر است این علیّ‌اکبر علیّ‌اکبر علیّ‌اکبر علیّ‌اکبر...
روضه‌خوان گفت که لیلا پسری داشت که رویش به درخشندگی ماه که عباس عمویش روضه‌خوان گفت که لیلا پسری داشت که مجنون پسری داشت که می‌رفت و نگاه تو به سویش پسری خوش قد و قامت، پسری صبح قیامت روضه‌خوان گفت که در باد پریشان شده مویش آسمان بار امانت نتوانست کشیدن که بریدند خدایا که شکستند سبویش روضه‌خوان تاب نیاورد، عمو آب نیاورد روضه‌خوان آمد و زانو زد و بوسید گلویش
عصر تاسوعاست ای نقّاش فردا را نکش صبح دریا را کشیدی ظهر صحرا را نکش خسته با زین و یراقی واژگون آشفته یال بی‌سوار و غرق خون آن اسب زیبا را نکش یا تمام صفحه را با خیمه‌ها همرنگ کن یا به غیر از ما رأیت الا جمیلا را نکش آن به دریا رفته دیگر بر نمی‌گردد به دشت خشکی لب‌های فرزندان زهرا را نکش او که مجنون بود، مجنون ماند، مجنون شد شهید مادرش لیلاست واویلای لیلا را نکش... ما که جا ماندیم در ما رنگ عاشورا نبود آبروداری کن و رسوایی ما را نکش عاقبت آن مرد مردستان می‌آید بعد از آن کس نگوید آن قد و بالای رعنا را نکش
علیه‌السلام 🔹من الغريب الی الحبیب🔹 مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی سحر نسیم گذشت از سر مزار شهیدان هنوز در پی بویی که می‌رسد به مشامی یکی حسین امیرش شد و چه خوب امیری یکی حسین امامش شد و چه خوب امامی یکی بدون زره مرگ را گرفت در آغوش یکی نماز تو را شد سپر بدون کلامی یکی سیاه ولی روسپید؛ چون تو گرفتی سر غلام به دامان خود چه حسن ختامی یکی علی شد و اکبر شد و چه ماه منیری یکی عمو شد و سقّا شد و چه ماه تمامی به روی نیزه و در باد، گیسوان پریشان چنان شدند که باقی نماند کوفه و شامی دلم به حسرت یا لیتنا رسید و نگاهم به سردر حرم افتاد، اُدخلوا بِسلامی...
علیه‌السلام 🔹تو تبدار اباالفضلی🔹 زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟ دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری بخوان در نیمه‌شب‌هایم «الهی لا تؤدّبنی» بگو صد بار دیگر «ربِّ خلِّصنا من النارِ» غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری تو تبدار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود تو بیمار حسینی؛ راست می‌گویند بیماری تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس ملائک بر سر سجاده‌ات جمعند بسیاری... https://eitaa.com/majmaolzakerin135
[۷/۳۱, ۰۰:۵۶] Mozarari: علیه‌السلام 🔹تو تبدار اباالفضلی🔹 زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟ دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری بخوان در نیمه‌شب‌هایم «الهی لا تؤدّبنی» بگو صد بار دیگر «ربِّ خلِّصنا من النارِ» غل و زنجیر بر گردن چهل منزل بیا با من که فردا باز فردا یوسف تنهای بازاری تو تبدار اباالفضلی که سقا بود و عطشان بود تو بیمار حسینی؛ راست می‌گویند بیماری تو را هر روز عاشوراست... یا سبوحُ یا قدّوس ملائک بر سر سجاده‌ات جمعند بسیاری... [۷/۳۱, ۰۰:۵۶] Mozarari: توي كاسه آب مي ديد گريه مي كرد بچه اي رو خواب مي ديد گريه مي كرد يه نگاه به دور دستاش مينداخت هر موقع طناب مي ديد گريه مي كرد تا كه جنجالي مي ديد گريه مي كرد رفته از حالي مي ديد گريه مي كرد ديگه اين آخرا طوري شده بود هر جا گودالي مي ديد گريه مي كرد آسمون و تار مي ديد گريه مي كرد باغ مي ديد بهار مي ديد گريه مي كرد پاهاي رقيه يادش مي اومد توي صحرا خار مي ديد گريه مي كرد گريبان پاره مي ديد گريه مي كرد يا كه گوشواره مي ديد گريه مي كرد گريه ي رباب و هم در مي آورد هر جا گهواره مي ديد گريه مي كرد تا كه مهموني مي ديد گريه مي كرد پيرهن خوني مي ديد گريه مي كرد هي مي گفت بهش يه خورده آب بديد هر جا قربوني مي ديد گريه مي كرد يا آتيش يا دود مي ديد گريه مي كرد يه دفعه عمود مي ديد گريه مي كرد دستاش و هي مي كوبيد به صورتش صورت كبود مي ديد گريه مي كرد هر كسي غم مي بينه گريه كنه قامت خم مي بينه گريه كنه من نمي دونم چي ديده حق بديد نعل اسبم مي بينه گريه كنه [۷/۳۱, ۰۰:۵۷] Mozarari: پیرمرد ِ بلا کشیده منم پسرِ شاه سربریده منم روضه خوانی که هرچه می گوید با دوچشم کبود دیده منم آنکه از ناقه دید بانوئی پایِ یک بوسه شد خمیده منم آن امامی که با تنی تب دار عقبِ ناقه ها دویده منم آنکه وقت فرار از خیمه نالة دختران شنیده منم آنکه در بین بوریا دلِ شب پیکر یک امام چیده منم آنکه درگوشة خرابة شام دفن کرده گلی شهیده منم همة روضه ها کنار ولی آنکه بازار شام دیده منم روضه را باز میکنم امشب سخن آغاز میکنم امشب روضه در یک کلام وای از شام دردِ بی التیام وای از شام کاش مادر مرا نمی زائید ناله های مدام وای از شام ناسزاهای بد به ما گفتند همه جایِ سلام وای از شام آن دیاریِ که کرده بازی با آبروی امام وای از شام قافله تا غروب گیر افتاد کوچه ها ناتمام وای از شام دخترِ فاطمه اذیت شد از نگاهِ حرام وای از شام گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود آتشِ رویِ بام وای از شام جایِ حیدر ز دختر حیدر می گرفت انتقام وای از شام در میان ِ چهار هزار رقاص گریه در ازدحام وای از شام سر وتشت و پیاله های شراب چوبِ بی احترام وای از شام من چهل سال گریه میکردم با همین یک کلام وای از شام [۷/۳۱, ۰۰:۵۷] Mozarari: شامیان! من داغدارم، هلهله کمتر کنید خارجی نه! زاده ی پیغمبرم باور کنید کف زدن پایِ سر فرزند زهرا خوب نیست نامسلمانان! حیا از دخت پیغمبر کنید با چه جرمی عمه ام را پیش چشمم می زنید؟ نه حیا از فاطمه، نه شرم از حیدر کنید گشته جای شیر جاری اشک از چشم رباب جای خنده، گریه با آن مهربان مادر کنید میهمانم، زاده ی پیغمبرم، آیا رواست جای عطر گل، نثارم خاک و خاکستر کنید؟ این سر ریحانه ی زهراست بر بالای نی از چه رو با خنده استقبال از این سر کنید کوچه کوچه سنگ بگرفتید جای گل به دست تا نثار فرق مجروح علی اکبر کنید زخم زنجیر مرا دیدید و خندیدید باز شادمانی پای اشک عمه ام کمتر کنید فاطمه با ماست ای نامردﹾ مردم! کِی رواست رقص پای گریه ی صدیقه ی اطهر کنید؟ شیعیان با شعر "میثم" در غم ما اهل بیت دیده را لبریز از خون، سینه پر آذر کنید [۷/۳۱, ۰۰:۵۷] Mozarari: A A: شامیان غربت مارا همه جا جار زدند خنده بر بی کسی عترت اطهار زدند پای راس شهدا هلهله بر پا کردند تازیانه به اسیران گرفتار زدند چقدر دور و بر محمل ما رقصیدند ساز با ناله طفلان عزادار زدند زخم شمیشر کشنده است و، دوایی دارد بی دوا زخم زبان است که بسیار زدند طفل را پای دویدن چو بزرگان نبود هر که افتاد عقب از قافله ،هر بار ،زدند شاخه گل که نکردند نثار مهمان سنگها بر سر ما از در و دیوار زدند خوبی سنگ همین است ، نمیسوزاند آتش از بام به فرق من بیمار زدند سر بابا به سلامت سر من سوخت، ولی سر بابای مرا زودتر اینگار زدند بی جهت نیست می افتد سر عباس از نی عمه ام را جلوی چشم علمدار زدند گر نبودند به کوچه بزنند فاطمه را در عوض فاطمه ها را سر بازار زدند یاعلی زینبت افتاد عبای تو کجاست دخترت را بنگر در بر انظار زدند بیشتر از همه قافله بیچاره رباب.... سر طفلش به روی نیزه چه دشوار زدند
علیه‌السلام 🔹صدای حسین می‌آید🔹 صدای کرب‌وبلای حسین می‌آید به هوش باش، صدای حسین می‌آید.. یکی به پای ترک خورده و پر از تاول به شوق بوسه به پای حسین می‌آید یکی به منصب سقّایی است و مشک به دوش به سوی واعطشای حسین می‌آید یکی به گردنش انداخته غل و زنجیر به نیّت اُسرای حسین می‌آید یکی به هروله با دستۀ طُوَیرجیان مگر به سعی و صفای حسین می‌آید توان آمدن کربلا نداشت یکی به دست کارگشای حسین، می‌آید یکی خیال نمی‌کرد قسمتش باشد می‌آید و به دعای حسین می‌آید مسیحی، اهل تسنّن، سیاه و سرخ و سفید هرآن‌که هست، برای حسین می‌آید خوشا زیارت آن‌کس که بعد برگشتن به پرسشِ فقرای حسین می‌آید.. شهید کوچۀ ما بین کاروان با ماست به دیدن شهدای حسین می‌آید.. دم ورودی کرب‌وبلا چه غوغایی‌ست نوای نوحه‌سرای حسین می‌آید عمود آخر جاده‌ست و روضه‌خوان می‌گفت جواب أدرک أخای حسین می‌آید حسین داغ دلش تازه است و عبّاسش به پیشواز، به جای حسین می‌آید.. به گوش باش، عزیز حسین در راه است به هوش باش، صدای حسین می‌آید
🔹صدای پای زائران🔹 این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟ این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟ این که می‌کِشد مرا به سوی تو چه جذبه‌ای‌ست؟ حال و روز عاشقان همیشه اینچنینی است تاول شکفته زیر پای زائر تو را بوسه می‌زنم که موسم ستاره‌چینی است کاش تاولی به پای زائر تو می‌شدم تا نوازشم کنی که اوج نازنینی است از نجف پیاده سوی کربلا روان شدن مثل اشک‌های الغدیری امینی است کربلا چه قرن‌ها بر او گذشته و هنوز از معلمان مهربان درس دینی است از کلاس عقل تا کلاس آخر جنون سطری از کتاب «إن قَطعتُموا یمینی» است عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق این صدای پای زائران اربعینی است
دلتنگ دلم برای تو ای اربعین چه دلتنگ است دوباره بین من و تو هزار فرسنگ است دلم برای همان ازدحامِ پشت ضریح که دست‌های دعا با تو چنگ در چنگ است دلم برای همان قلب‌ها که بی‌رنگند دلم برای همان چای‌ها که پررنگ است دلم برای همان دسته‌های سینه‌زنی که با صدای قدم‌های من هماهنگ است! دلم برای همان آشتی، همان لبخند در این زمانه که -دور از تو- هرطرف جنگ است...
هر صبح‌دم صبا متوسّل به عصمتش شاید شود زیارت معصومه قسمتش هرروز، آفتاب خراسان به سمت اوست دیدار آشناست، می‌ارزد به زحمتش! در آیه‌های سوره‌ی نورست مُستتر همپایه‌ی مودّت قربی محبّتش با بوسه بر ضریح تو اثبات می‌شود ملّاترینِ مجتهدین، مرجعیّتش از جمکران بسوی تو آمد کبوتری تکمیل درس معرفت مهدویّتش! آرام می‌کند طپش رستخیز را فردا اگر به لرزه درآید شفاعتش از نام‌های روز جزا روز ساعت‌ست آنجا قرار ما و شما، درب ساعتش جارو به دست، خادمی آمد به خنده گفت: بال فرشته راه ندارد به ساحتش از خود گذشت تا به مقام رضا رسید بالاترین مراتب عشق‌ست هجرتش آن کاشی شکسته‌ی صحنم که دلخوشم او را ندیده است کسی، تا مرمّتش...!
در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست تا فاطمه زنده‌ست علی خانه‌نشین نیست ای دستِ پر از پینه ز چرخاندن دستاس افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست... انصار هم از خطبۀ تو شرم نکردند کردند بهانه که چنان است و چنین نیست غصب فدک این بود که نام تو نباشد پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست کو چادر خاکی شده؟ کو دامن مولا؟ تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست جایی که علی هست، معاویه چه کاره‌ست قرآنِ سر نیزه که قرآنِ مبین نیست! ای کاش که خود را برسانم به رکوعش زیرا که به جز نام تواَش نقش نگین نیست مقصود خدا از دو جهان، خلقت زهراست «المنّة ‌للّه» که این است و جز این نیست
لِماذا سُمّیَت زهراءُ بِالزّهرا، نمی‌دانم شب قدر است او یا لیلةُ الٳسری نمی‌دانم من از سُبّوح و از قدّوس گفتن‌های یک انسان به ساق عرش، قبل از خلقت دنیا نمی‌دانم رموز کاف و ها و یا و عین و صاد را حتی اگر دانسته باشم، راز أعطینا نمی‌دانم من از إنسیّه و حوریّه می‌فهمم عباراتی ولی معنایی از إنسیّةُ الحَورا نمی‌دانم امامان "حجّةُ اللهِ علَی خلقند"، سلّمنا " وَ زهرا حجّة اللهِ علینا" را نمی‌دانم نمی‌بود آفرینش هم علی را، هم محمّد را حدیث قدسی لولاک را اصلا نمی‌دانم "به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طرّه بگشاید" چه خون افتاد در دل‌ها و محمل‌ها،نمی‌دانم بجز این است که عکس کسی در آب افتاده‌است؟ وگرنه تشنه ماندن بر لب دریا... نمی‌دانم کنار خانه‌ی "لا تَرفعوا اصواتَکم" یارب دلیل اینهمه بلوا و غوغا را نمی‌دانم دلیل خلقت است او، معنی "عجّل وَفاتی" را به هر تعبیر و هر تفسیر و هر معنا نمی‌دانم شبانه دفن کردن را علی دانست، سلمان هم شبانه غسل دادن را علی حتی... نمی‌دانم چرا باید گلی مانند زهرا پشت در باشد خداوندا خداوندا خداوندا نمی‌دانم ندانم‌های بسیار است در صدّیقه‌ی کبری نمی‌دانم نمی‌باید بدانم یا نمی‌دانم! شاعر:
در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست تا فاطمه زنده است علی خانه‌نشین نیست ای دستِ پر از پینه ز چرخاندن دستاس افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست در کوچه‌ی مسجد تو زمین خوردی و در ما جز پینه‌ی چون زانوی اُشتر به جبین نیست! انصار هم از خطبه‌ی تو شرم نکردند کردند بهانه که چنان است و چنین نیست غصب فدک این بود که نام تو نباشد پیداست که دعوا سرِ یک تکّه زمین نیست کو چادر خاکی شده، کو دامن مولا؟ تا کِی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست جایی که علی هست معاویّه چه کاره است قرآنِ سرِ نیزه که قرآن مبین نیست ای کاش که خود را برسانم به رکوعش زیرا که بجز نام توأش نقش نگین نیست مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست المنّةُ لِلّه که این است و جز این نیست
علیهاالسلام 🔹چادر خاکی🔹 در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست تا فاطمه زنده‌ست علی خانه‌نشین نیست ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست... انصار هم از خطبۀ تو شرم نکردند کردند بهانه که چنان است و چنین نیست غصب فدک این بود که نام تو نباشد پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست کو چادر خاکی شده؟ کو دامن مولا؟ تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست جایی که علی هست معاویه چه کاره‌ست قرآنِ سر نیزه که قرآن مبین نیست! ای کاش که خود را برسانم به رکوعش زیرا که به جز نام تواَش نقش نگین نیست مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست «المنّة ‌للّه» که این است و جز این نیست
علیهاالسلام 🔹چادر خاکی🔹 در شهر اگر هیچ کسی را غم دین نیست تا فاطمه زنده‌ست علی خانه‌نشین نیست ای دست پر از پینه ز چرخاندن دستاس افلاک در افلاک تو را جایگزین نیست... انصار هم از خطبۀ تو شرم نکردند کردند بهانه که چنان است و چنین نیست غصب فدک این بود که نام تو نباشد پیداست که دعوا سر یک تکّه زمین نیست کو چادر خاکی شده؟ کو دامن مولا؟ تا کی بزنم چنگ به حبلی که متین نیست جایی که علی هست معاویه چه کاره‌ست قرآنِ سر نیزه که قرآن مبین نیست! ای کاش که خود را برسانم به رکوعش زیرا که به جز نام تواَش نقش نگین نیست مقصود خدا از دو جهان خلقت زهراست «المنّة ‌للّه» که این است و جز این نیست
تا به این دنیا می‌آیی، آیه نازل می‌شود از پدر دل می‌ربایی، آیه نازل می‌شود عقل می‌خواهد بداند کیستی، بیچاره عقل! عشق می‌پرسد کجایی، آیه نازل می‌شود در شب معراج، احمد بی تو دلتنگ علی است با صدایی مرتضایی آیه نازل می‌شود در دل شب، نالۀ الجارُ ثمّ الدّارِ کیست، کز حریم کبریایی آیه نازل می‌شود؟! در شب قدر خدا، از مرکز اللهُ نور با تمام روشنایی آیه نازل می‌شود سفرۀ افطار پهن است و کسی در می‌زند در به رویش می‌گشایی، آیه نازل می‌شود...