#حضرت_رقیه
#مرثیه_حضرت_رقیه
بعد از تو هر کس گفت «بابا» گریه کردم؛
با خاطرات مشک و سقّا گریه کردم
با خنده رفتم کربلا اما از آنجا
تا شام را صحرا به صحرا گریه کردم
هم کربلا هم کوفه هم دروازهی شام
نام تو را بردند هر جا گریه کردم
گفتم تو را قدر دو دنیا دوست دارم
آنقدر زد قدر دو دنیا گریه کردم
از کاروان وقتی که جاماندم، برایت
با هر نفس همپای زهرا گریه کردم
دیدم رباب آهسته دارد میکشد باز،
بر خاک با انگشت، دریا ، گریه کردم...
بر داغ گوش و گوشوار و زخم پهلو
تا درد دست و تاول پا گریه کردم
با گریه گفتم ای علی اکبر کجایی؟
بر صورتم زد بیشتر تا گریه کردم
تو روی نی بودی و زجر بیمروت
با نیشخند آمد من امّا گریه کردم
شاعر:
#میثم_کاووسی