eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
56 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
  شاهنشه اریكه ی قدرت ابا الحسن اسطوره ی صلابت و غیرت اباالحسن یاوالی الولی، ید حق، بنده ی خلف یا مظهر العجایب عالم، شه نجف   یعسوب دین ملك زمین تا الی الابد یا قاهر العدو، یل خیبر شكن مدد تو خانه زاد حضرت سبحانی ای علی پرچم به دست قله ی عرفانی ای علی  حبل المتین و حصن ِحصینی بدون شك راه نجات اهل یقینی بدون شك   وَ السابقون واقعه یعنی ابوتراب دریای فیض واسعه یعنی ابو تراب   فرمانروای عالم امكان اباالحسن ای پادشاه دولت شاهان اباالحسن  ای شرزه شیر، ای اسدالله غزوه ها استاد درس رزم علمدار كربلا  دستان تو ستون سماوات و كائنات سكان چرخ دادن و چرخاندن كرات هم زاد گردبادی و از نسل آتشی وقتی به روی دشمن دین تیغ می كشی   آری تو ذوالفقار خداوندی ای علی تمثال اقتدار خداوندی ای علی  پا روی شانه های پیمبر گذاشتی حتی ز عرش، پای فراتر گذاشتی   مرآت جلوه های كریمانه ی خدا ای ساقی قمر رخ میخانه ی خدا
-عجل_الله_فرجه-مناجات فاطمیه چون ابر بهار بی قرارش هستیم ما پشت به پشت سوگوارش هستیم از مادر ما كسی سراغی دارد؟ دنبال نشانی از مزارش هستیم * ای آن كه همیشه بر لبت زمزمه است چشمان قشنگت آیه ای محكمه است بازا و به روی قطعه سنگی بنویس این قبر غریب مادرم فاطمه است * پنهان مكن آن عاطفه ی پستت را آن چشم چپ و نگاه بد مستت را سیلی زده ای شكسته ای پهلویی من آمده ام كه بشكنم دستت را
  آب شرمنده ی لبت عباس تشنگی مُرد از خجالت تو مرد و مردانگی برای ابد رفت زیر بلیط غیرت تو  به ازاین باش با بَدان؛انگار باب حاجات بهتر از مایی جمله ام از حسادت است آقا بیشتر مال ارمنی هایی آبرودار آسمان هایی مهربان ِعشیره ی احساس در شکوه مقامت آوردند : رَحِم الله عَمی العباس عشق مدیون جان فشانی هات معرفت از ازل گرفتارت شیر ام البنین حلالت باد تا قیامت ادب بدهکارت پدر مشک های دلواپس ساقی بی شراب و پیمانه دختری منتظر نشسته؛ بیا حُرمت قول های مردانه کوری چشم حرمله برخیز یاعلی! شاه لشگرش پاشید غیرت الله! خواهرت زینب خاک غم روی معجرش پاشید یا علی! شاه بی علمداراست چند متری شیب گودال است پای دشمن به خیمه ها وا شد این صداها؛ فغان خلخال است ** من بمیرم که هرکس و ناکس روی تو تیغ می کشد عباس دست هایت چه نعمتی بودند چادری جیغ می کشد عباس  
    هر نی فغان نای تو را در می آورد آوای ربنای تو را در می آورد   با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار دارد لباس های تو را در می آورد   پا بر زمین مکش،که کمان دار سنگ دل می خندد و ادای تو را در می آورد   دارد نگاه مات من از متن تیغ ها تفسیر بوریای تو را در می آورد   در حیرتم که سنگ به من می خورد ولی بالای نی صدای تو را در می آورد   زخم لبت هم اشک مرا در می آورد هم گریه ی خدای تو را در می آورد   وقت نماز افسری از خورجین خویش عمامه و عبای تو را در می آورد  
خوب بود این دم‌آخر پسرانت بودند! شرزه شیران جگردار جوانت بودند این زمین‌گیر شدن، علت خونین‌بالی‌ست سر بالین تو جایِ پسرانت خالی‌ست گفتن از بی‌کسی‌ات حال بکاء می‌خواهد مادر داغِ‌جوان‌دیده، عصا می‌خواهد چه بگویم؟! که از این بغض، صدا می‌گیرد چه‌کسی گوشه‌ی تابوت تو را می‌گیرد؟! گفتنش نیز به جان، غصه و غم می‌ریزد مادر از مرگ پسر، زود به هم می‌ریزد داغ بیهوده ندیدی! به خدا چشم زدند اهل این شهر جوانان تو را چشم زدند مادر! این لحظه‌ی آخر کمی از ماه بگو از قد و قامت آن دلبر دلخواه بگو روضه مشک بخوان پشت‌سرت گریه کنیم یک دلِ سیر برای قمرت گریه کنیم مادر! آن گونه بخوان که جگر عالم سوخت پایِ این روضه شنیدم دلِ مروان هم سوخت روضه‌ی مشک بخوان، روضه‌ی گودال نخوان هرچه خواندی فقط از معجر و خلخال نخوان! خوب شد کرببلا را تو ندیدی مادر خنده‌ی حرمله‌ها را تو ندیدی مادر خوب شد شام بلا را تو ندیدی مادر داخل طشت طلا را تو ندیدی مادر کوهی از غم به سرِ شانه‌ی زینب دیدند دخترت را ملأعام معذب دیدند
پشت در با جگری سوخته تب می کردی دست و پا می زدی و آب طلب می کردی گوشه حجره، عطش فاتحه اش را می خواند اشک هایت به نظر روضه ی سقا می خواند همسرت جعده تباری ست، بمیرم مظلوم! مَحرم راز دلت کیست!؟ بمیرم مظلوم! زهر تنها کمی از بال و پرت را سوزاند کف زدن های کنیزان جگرت را سوزاند دردِ این غربت جانسوز مرا خواهد کشت خون لبهای تو امروز مرا خواهد کشت کهنه داغی به دلِ داغ نشین می ریزند آب را پیش نگاهت به زمین می ریزند تشنگی، زخم ترک روی سبویت انداخت ناگهان شمر شد و پنجه به مویت انداخت از لبت، خاک کف حجره تیمم می کرد ناله ات را وسط هلهله ها گم می کرد بر سر بام عجب مرثیه جان فرسا بود سایه بان بدنت بالِ کبوترها بود اجرت کشتن تان گندم مرغوب نشد پیکرت در ته گودال لگدکوب نشد
فضای شهر مدینه دوباره روحانی ست نماز پنجره هایش چقدر عرفانی ست مگر چه عید بزرگی رسیده که امشب در آسمان و فلک جشن نور افشانی ست عجب شبی! همه جا ریسه بسته جبرائیل عجب شبی! همه ی کهکشان چراغانی ست ولیمه می دهد امشب پیمبر رحمت چقدر سفره ی این بزم پهن و طولانی ست! فرشته ها سرشان گرم کار و...؛ میکائیل به فکر پخت و پزِ سور و ساتِ مهمانی ست درون سفره مِی ناب و ساغر آوردند کلیم و خضر دلی از عزا در آوردند ستاره ها همه بی تاب دیدن داماد گرفته اند حسودان کورْ دل غمباد وضو گرفته و با احترام باید گفت: -جناب حضرت داماد! شاخه ی شمشاد!- تمام آینه های مدینه غش کردند نگاه فاطمه تا در نگاه شان افتاد کلید باغ جنان را خدا مراسم عقد به این عروس سرِ سفره زیر لفظی داد ترانه ی لب داوودِ خوش صدا این است: علی و فاطمه پیوندتان مبارک باد! خدا به حور و ملک گفت تا که دف بزنند بس است گفتن تسبیح و ذکر، کف بزنند
                ای لاله، پیش مرگ چمن می شوی چرا !؟ راضی به حُکم چیده شدن می شوی چرا !؟   این چشم خیس و چادرخاکی ِ من که هست... آشفته حال ِغسل وکفن می شوی چرا !؟   یحیی بس است،غصه ی این قوم را نخور! با نیزه ها دهن به دهن می شوی چرا !؟   با این نگاه بی رمق از فرط تشنگی خیره به سمت معجرمن می شوی چرا !؟   اینجا که کوچه های غریب مدینه نیست! مظلوم من،شبیه حسن می شوی چرا !؟ ()