#ولادت_امیرالمومنین_علیه_السلام
کعبه وا شد ، همه جا بوی خدا پیچیده
آیه ی سوره ی ایمان همه جا پیچیده
بندِ قنداقه نبندید به دستانِ خدا
کور باشند همه شرک پرستانِ خدا
دست های نبیُ اللّه به زیرِ سَرِ او
کلِّ عالم بخدا تکه ای از شهپرِ او
گفت با حضرتِ خاتم : بگو ای ملجا نور
دَم ز تورات” زَنَم ، یا که ز انجیل” و زبور”؟
از چه گویم که بیارند به علمم ایمان؟
معجزه ساز شوم یا که بخوانم قرآن؟
گفت: قَدْ اَفلَحَ” ، پیغمبرِ خاتم خندید
همه جا آیه ی قرآنِ خدا می تابید…
کودکی ات همه را مات نموده است علی
قبِل تو هیچ کس از خلق نبوده است علی
پدرِ خاک شدی و ، گِلِ ما از خاکت
شیعه را خلق نمودند ز خاکِ پاکت
دستِ تو دست خدا ، چشمِ تو ”عین اللّه” است
سینه ات مملوِ از آتشِ سِرُّ اللّه است
سندِ نطفه ی پاک است ، ولای تو علی
پدر و مادرمان باد فدای تو علی…
خیبر از ضربتِ شصتت ، چه مکافاتی دید
خاک ، از گردشِ تیغِ تو مباهاتی دید…
قدرتِ ضربه ی شمشیرِ تو بی همتا بود
وسطِ معرکه ، جنگیدنِ تو غوغا بود
تو خدا ، نه ، ولی اوصافِ خدایی داری
چقَدَر شیعه ی خوش قلب و ولایی داری
ما ز ایران و همه پیروِ سلمانِ توأیم
همگی جان به کف و گوش به فرمانِ توأیم
شُکر دارد بخدا ، شیعه ی حیدر بودن
شُکر دارد پسَرِ حضرتِ مادر بودن
پدرِ واقعیِ شیعه تویی مولا جان…
سایه ات کم نشود ، از سَرِ ما `بابا جان”
#پوریاباقری
#حضرت_رباب_علیها_سلام
گرفته سوز صدایت تمام دنیا را
و گریه هات به آتش کشیده جان ها را
بس است دست خودت را تکان مده بانو
عذاب میدهد این گریه های تو ما را
قبول کن که علی رفته و نمی آید
قبول کن که پسر رفته راه بابا را
بلند شو , منشین زیر آفتاب انقدر
کباب کرده ای آخر تو دشت و صحرا را
بیا کمی به خودت رحم کن عزیز حسین
قرار نیست نبینی طلوع فردا را
تو با وفا و نجیبی , درست مثل خودت
خودت برای خودت حل کن این معما را
علی که رفت , تو دیگر مرو از این دنیا
مگیر تاب و توانِ عزیز زهرا را
بلند شو برو قدری کنار زینب باش
بگیر غصه ی آن داغدار تنها را
#پوریاباقری
#حضرت_رباب_علیها_سلام
گرفته سوز صدایت تمام دنیا را
و گریه هات به آتش کشیده جان ها را
بس است دست خودت را تکان مده بانو
عذاب میدهد این گریه های تو ما را
قبول کن که علی رفته و نمی آید
قبول کن که پسر رفته راه بابا را
بلند شو , منشین زیر آفتاب انقدر
کباب کرده ای آخر تو دشت و صحرا را
بیا کمی به خودت رحم کن عزیز حسین
قرار نیست نبینی طلوع فردا را
تو با وفا و نجیبی , درست مثل خودت
خودت برای خودت حل کن این معما را
علی که رفت , تو دیگر مرو از این دنیا
مگیر تاب و توانِ عزیز زهرا را
بلند شو برو قدری کنار زینب باش
بگیر غصه ی آن داغدار تنها را
#پوریاباقری
#کنارِسفره_عشق_عرفه
دوباره آمده ام، بنده ای گنهکارم
تمامِ آبرویم را به تو بدهکارم
قبول کن عملم را، بضاعتم این است
قبول دارم همیشه وبال و سَربارم
ببین نشسته ام حالا کنارِ سفره عشق
شبیهِ ابر، برای حسین می بارم
حسین یارِ من است و منم غلامِ حسین
خوشا به حالِ منی که حسین شد یارم
قسم به خونِ گلوی حسین، یا اللّه!
ببخش معصیتم را، ببخش رفتارم
اگر حسین نباشد، کجا رَوَد دلِ من؟
که بی وجودِ گل فاطمه، گرفتارم
میان روضه دلم می رود همان جا که
دو دست بر کمرش گفت: «ای علمدارم
بلند شو که سکینه عجیب مضطرب است
بلند شو نفسم، ای همه کس و کارم
بلند شو، کمرم تیر می کشد عباس
ببین که خنده کنان، می دهند آزارم!
صدای خواهرم از خیمه می رسد بَر گوش
که ناله می زند عباس میر و سردارم»
#پوریاباقری