.
مُسمّط مربّع عاشورایی روضهیِ امام حسین علیه السلام
کف میزنند چون کفِ گودال محشر است
کف میزنند خنجرشان رویِ حنجر است
کف میزنند صحبتِ ناموس و معجر است
کف میزنند حرفِ اَلنگویِ دختر است
کف میزنند دورِهمی در مقابلِ ....
مَرکب که رَم کند که شود پیکرِ تو لِه
بر رویِ نیزه رفته سرت وای بر حرم
لِه شد حسین بالوپرت وای بر حرم
در روضه سوخته جگرت وای بر حرم
پایِ سرِ تو وُ قمرت وای بر حرم ......
دستی دراز شد طرفِ معجرِ کسی
آتش گرفته روسریِ همسرِ کسی
چنگی رسید و گوشِ کسی پارهپاره کرد
بر این حرم حرامیِ هرزه اشاره کرد
پُر چنگهایِ خالیاش از گوشواره کرد
یک دسته نبشِ قبرِ گلِ شیرخواره کرد
پیشِ رباب کَنده شده از تنش سرش
بر رویِ نیزه بسته شد ای وای مادرش
پایِ سرِ به نیزه حرم پابرهنه بود
ترسیده بود دختری از شعلهها و دود
اعمالِ مسلمین که شده بدتر از یهود
سیلی و تازیانه و مُشت و لگد .... کبود....
کرده تمامِ پیکرِ ناموسِ دربهدر
دیدی شدم عزیزِ دلم با که همسفر!!!
همراهِ کاروانِ تو شد اَخنس و سنان
آمد به لب به زیرِ لگد جانِ دختران
قرآن نخوان که سنگبهدستند شامیان
سیلی نخورده نیست کسی بینِ کاروان
با آه و گریه رد شدم از قتلگاهِ تو
دلگرمیِ حرم شده نازِ نگاهِ تو
بر رویِ نیزه سایهیِ رویِ سرِ منی
گریان به فکرِ حالِ من و معجرِ منی
شلّاق زد ولی تو فقط رهبرِ منی
من پایِ سر سفر کنم و باورِ منی
پایِ سرِ به نیزه سرِ خواهرت شکست
دشمن طناب بر رویِ دستِ رباب بست
بسته شده دو دستِ من و چشمِ نیزه آه
میریزد از گلویِ تو خونهایِ تازه آه
مکشوفه شد عزیزِ دلم باز روضه آه
دور وُ بَرِ من است پر از چشمِ هرزه آه
این ابتدایِ روضهیِ ناموسِ مرتضاست
ندبه بخوان که همسفرم شمرِ بیحیاست
#عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام
#حسین_ایمانی
.
پدرت میفهمد
ارباًاربا شدنت را پدرت می فهمد
اثر زخم عطش را جگرت می فهمد
معجزه شق قمر معجزه آل علیست
قدر این معجزه را فرق سرت می فهمد
دور شمع پدرت گشتی و پروانه شدی
شوق پر سوختن و بال و پرت می فهمد
بی پر و بال پریدن هنر آل علی است
همچو خورشید شدن را قمرت میفهمد
کوچه واکردن و راه تو به هر سو بستند
حمله از شش جهت را سپرت میفهمد
آیه آیه شده قران تنت در صحرا
وای عمه که شده دربه درت می فهمد
خواهرم گفت که آن ضربهء پشت در را
پهلو بشکسته در اینجا پسرت میفهمد
لذت گفتن بابای تو را این پدری
کآمده با سر زانو به برت میفهمد
دیدن داغ پسر داغ برادر سخت است
عمق این فاجعه را هم پدرت میفهمد
#مهدی_قنبری_نوشآبادی
#قنبر
#خیمهٔ_سوخته
#امام_حسین_علیهالسلام
🚩 نفس مطمئنّه
ای نفس مطمئنّهی قالوا بَلَی حسین
راضیترینِ خلق به جام بلا حسین
ای از ازل حرارت داغ تو شعلهور
جان جهانیان به غمت مبتلا حسین
آلودهایم و نام تو را جار میزنیم
نام تو میدهد دل ما را جلا حسین
ای مقصد حقیقی حیَّ عَلَیالصّلوة
ای در گلوی مأذنههامان صلا حسین
سر دادهای که سر بدهی سِرّ عشق را
بر روی نیزه راز تو شد برملا حسین
در سینهام محبت تو موج میزند
ای کشتی نجات و چراغ ولا حسین
دلدادهی تو را چه هراس از قیامت است؟
آنجا که عشق توست چه هول و ولا حسین؟
وقتی به شوق کربوبلا سینه میزنم
حس میکنم دلم شده ایوان طلا حسین
جان مرا بگیر و به آغوش خود ببر
یک شب میان تشنگی کربلا حسین
گل میکند به روی لبم وقت رفتنم
بعد از شهادتین "سلامٌ عَلَی حسین"
#علی_سلیمیان
#ابوالفضل_ع
#نوحه زمینه ، سنگین ، واحد ، شور
(به همه سبکها خوانده میشود)
#محرم۱۴۰۲
دلبر و دلدار من علمدارم ابوفاضل
تویی سپهدار من برادرم ابوفاضل
تویی پشت و پناهِ خیمه ها توی نینوا
تو اُمید زینبی دلاورِ کرب و بلا
حیدر کربلایی. یار خون خدایی
ابوفاضل یا عباس (۴)
پاشو علمدار من بچه ها اینجا بی تابند
هم رباب و هم طفلان در فکر یک جرعه آبند
برای اهل حرم آبی بیار آب آورم
برو سمت خیمه ها تَر کن گلوی اصغرم
همه طفلان بی تابند در انتظار آبند
ابوفاضل یا عباس
واسه لبهای عطشان شد اُمید تو نا امید
ولی من هم با داغت افتادم و پشتم خَمید
چه به روزم آوردن که دیگه یاری ندارم
شد امیدم نا امید که علمداری ندارم
ساقیِ دشت بلا تشنه لب کربلا
ابوفاضل یا عباس
ای فلک تو کربلا ساقیِ من از پا نشست
تو ببین که کمرم از غم رفتنش شکست
اهل حرم ببینید که شده ام دیگه تنها
گریه کن ای آسمون که دیگه ندارم سقا
شده ام دیگه تنها چه کنم ای خدایا
ابوفاضل یا عباس
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
#نوحه_واحد_سنگین_ابوالفضل_ع
#تیر۱۴۰۳
#سبک۱۲شبی
دوباره امشب بوی یاس پیچیده توی هیئتا
با ذکر عباسِ علی دل می ره تا کرب و بلا
صدو سی و سه مرتبه امشب ابوفاضل بگو
سَیدا فریاد بزنن عباس ابوفاضل عمو
میگن ابوالفضل ، یَل حسین خیلی آقاست
غیر شیعه ها ، میگن که پرچمش باباست
سیدی ابوالفضل (۴)
ای یوسف ام البنین ای اُلگوی مهر و وفا
دست گدایانت بگیر بی دست دشت کربلا
ای ما فدای دست تو دستان تو تا شد قلم
قلب همه اهل حرم گردیده یکجا غرق غم
باب الحوائج ، حاجات ما را کن روا
کن عنایتی ، برات کربلای ما
سیدی ابوالفضل (۴)
لب تشنه رفتی با وفا تو در کنار علقمه
کردی تو یاد اصغر و یاد حسین فاطمه
سقای لب تشنه تویی ای با وفای کربلا
در راه مولایت حسین فرق تو گردیده دو تا
شاه با وفا ، تویی علمدار حسین
ساقیِ حرم ، ای یار و غمخوار حسین
سیدی ابوالفضل (۴)
پشت حسینِ فاطمه از داغ تو شکسته شد
بعد تو وُ بعدِ حسین دستای زینب بسته شد
تا که تو رفتی از حرم ارباب ما بیچاره شد
در شام و کوفه خواهرت در کوچه ها آواره شد
پاشو ابوالفضل ، ببین حسین از پا نشست
از داغ غمت ، پشت حسین از هم شکست
سیدی ابوالفضل (۴)
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi. ایتا
#حضرت_عباس_ع_شهادت
من قدرتی دیگر به تن ندارم
دستی دگر چون در بدن ندارم
دشمن چو بسته راه من ز هر سو
به خیمه راه آمدن ندارم
افتادهام تنها به چنگ دشمن
و آن بازوی لشگرشکن ندارم
زین حال من، عدو گرفته نیرو
چون قدرتی دیگر به تن ندارم
شد پاره مشگ و آبها فرو ریخت
به خیمه، روی آمدن ندارم
شرمندهام اخا، چو پیشم آیی
من قدرت بر پا شدن ندارم
زینب مگر چشم مرا ببندد
در کربلا، مادر که من ندارم
پوشیدهام لباس فخر و عزت
چه غم اگر که من کفن ندارم
به مادرم امالبنین بگوئید:
دیگر غمی ازین محن ندارم
جز وصف حال عاشقان حسانا
در مَطلبی میل سخن ندارم
مرحوم #حبیب_الله_چایچیان
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید «الا یا ایها الساقی»
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
::
به سوی خیمهها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد
که تو بیمشک سقّایی، که تو بیدست رزّاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
#سیدحمیدرضا_برقعی
#حضرت_عباس_ع_شهادت
علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد
یاد لبهای علی اصغر و دریا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست
تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد
علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد
ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد
شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند
گذر گرگ به آهوی حرمها افتاد
وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان
ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد
روضهی دست بریده وسط علقمه بود
روضهخوان دست بدون رمق فاطمه بود
#محسن_عرب_خالقی
#حضرت_عباس_ع_مدح_و_شهادت
تابید بر آب، ماهتابی
در آب، قدم زد، آفتابی
گفتند: گرفته آب در دست
راوی سخنی به جا نگفتهست
از ذهن بلند این علمدار
حتی نگذشت، فکر این کار
این دست در آب؟ نه! خیال است
نزدیک دهان؟ مگو، محال است
لب تشنه حسین و تر لبانش؟
حتی نگذشت از گمانش
هیهات! اگر عموی اصغر
حتی به خیال، لب کُند تر
حتی نگذشت از ضمیرش
سیراب ببیندش، امیرش
ای بیخبر از مرام عباس!
این ننگ کجا و نام عباس
کی بگذرد از خیال دریا
نوشیدن آب، قبل مولا؟
سقای حرم! دوباره برخیز
منگر تو به مشک پاره، برخیز
این مشک، عمود اگر گذارد
اندازهی اصغر آب دارد
برخاست عمو و مشک برداشت
افسوس! که آن عمود نگذاشت
ای بارگه ادب، اباالفضل!
ای ساقی تشنهلب، اباالفضل!
از چهره، بکش نقاب امشب
ماهی تو، بیا بتاب امشب
بنگر قمرا ! که بیقراریم
داریم تو را و غم نداریم
ای کارگشای ارمنیها
سوگند دعای ارمنیها
حق است که دارد این همه مست
دستی که دل از حسین برده ست
زنجیر فراق، بسته ما را
بی دست، بگیر دست ما را
حیدر نسبی، علی تباری
تو وارث برق ذوالفقاری
سقا و برادر حسینی
دلداده و دلبر حسینی
احوال زمانه بس عجیب است
ای میر حرم! حرم غریب است
ماییم و غم و دعای عهدی
ای ماه عمو! بگو به مهدی:
عالم، همه بیقرار اویند
عمریست در انتظار اویند
او که حسنی است در کرامت
تکرار حسین، در شجاعت
مانند علیست، هیبت او
مثل قمر است، غیرت او
ای دست گره گشا، اباالفضل!
یا عشق! دخیل یا اباالفضل!
#قاسم_صرافان
#حضرت_عباس_ع_شهادت
سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد
از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد
تجدید شد وضوی نماز امام عشق
بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد
تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد
سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد
«غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود
در عُمرِ خویش خندهٔ دنداننما نکرد»
دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی
دندان او هم آن گرهی بسته وا نکرد
معراج او به روی زمین شد ز پشت زین
همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد
مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت
حقِّ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد
#علی_انسانی