#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
پر می زند دوباره دلم در هوای تو
دارم هوای بوسه به صحن و سرای تو
اذن دخول خوانده دلم تا کنی نظر
زائر شوم دوباره سوی سامرای تو
ای دومین حسن چو حسن ذره پروری
پر می شود دو دست گدا از عطای تو
#ناصر_شهریاری
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
همچون شب قدر، قدرتو مکتوم است
با تو جلوات چارده معصوم است
گفتند به طعنه حج نشد رزقت!نه
کعبه ز طواف روی تومحروم است
#یوسف_رحیمی
#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند
دوتا کریم در عالم برای ما باشند
حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند
کبوتران، همه راهی سامرا باشند
#مهدی_رحیمی
شهادت امام عسکری
چشم پدر به راه بود اي پسر بيا
تا جان نرفته از تن او زودتر بيا
از پشت ابر اي قمر فاطمي درآي
تا شب به در رود؛ چو فروغ سحر بيا
هم صاحب الزماني و هم صاحب عزا
بهر نماز بر تن پاک پدر بيا
افتاد جام آب ز بس دست لرزه داشت
در پيکرش نمانده تواني ديگر بيا
در احتضار باشد و چشم انتظار تست
بازست اين دو پنجره بر ره ز در بيا
بياشک مردم از پي تشييع آمدند
خاکي نمانده شيعه چه ريزي به سر بيا
صاحب عزا به ختم حضورش مسلم است
مردم تمام منتظر اي منتظر بيا
پاره جگر شده ست و جگر پاره جز تونیست
اي پاره ی جگر بر پاره جگر بيا
علی انسانی
#حضرت_سكينه علیهاالسلام
#مسمط
🔹آیات شگفت🔹
تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم
دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم
میرسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم:
«شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی»
راه را گم کرده بودم، آخر آیا میرسیدم؟
خسته و تنها در آن صحرا، چه غربتها که دیدم
هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم
دشت ساکت بود، اما این صدا را میشنیدم:
«اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی»
آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش...
کاش من هم میشدم از کشتگان یک نگاهش
آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش
راه او آغاز میشد از میان قتلگاهش...
«لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی»
میزد آتش بر جهانی غربت بیانتهایش
کودک ششماهه هم میخواست تا گردد فدایش
ناگهان شد غرق خون با یک سهشعبه ربنایش
کاش آنجا آب میشد آب از هُرم صدایش:
«كَيْفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ يَرْحَمُونی»
بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری
هر دلی بیتاب میشد با طنین سرخ قاری
دخترش راوی خون بود آن میان با بیقراری
میسرود این اشکها را تا بماند یادگاری:
«وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی»
#یوسف_رحیمی
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
یک لحظه نشد ز عمه جانش غافل
پروانهصفت دور و بر زینب بود
#محمود_شریفی
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
#عاشورا (وداع)
#غزل
🔹به همراه مسافر...🔹
اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را
نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را
نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان
به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را
فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دختر کوچکتر خود را
لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست
برو در نهر علقم، کن خبر آبآور خود را
ز دورادور، میدیدم گلویت عمه میبوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را؟
به همراه مسافر آب میپاشند، من ناچار
به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را
کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست
چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را؟
#علی_انسانی
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹دلآرامِ حسین🔹
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
مشعل روشن ز مصباح الهدی
در عبادت غرق و مجذوب خدا...
برترین زنهای عصر خویشتن
یادگار ماندگار پنج تن...
در زنان هاشمی صاحب وقار
خاندان فاطمی را افتخار
آفتابی خود که عمری در حجاب
بودهای در سایهسار آفتاب...
ای فصاحت بی نوایت، بینوا
صد نوا از نای تو در نینوا...
در اسارت نقش ایفا کردهای
پا به پای عمّه غوغا کردهای
در حرم، در خیمهگه، در قتلگاه
در مسیر کوفه و شام سیاه
میدرخشد نام تو، گفتار تو
اشک تو، ایمان تو، ایثار تو...
خورده بر جان و دلت مُهر عطش
شام غربت دیدی و ظُهر عطش
از عطش گر چه ز پا افتادهای
سهم آب خود به طفلان دادهای
در مصائب پایداری کردهای
عمّه را با صبر یاری کردهای...
در وداع آخرینت با حسین
کز حرم برخاست بانگ یا حسین
اوّلین کس را که مولا یاد کرد
نام شیرین تو را فریاد کرد
ای سکینه حامی ایتام باش!
ای دلآرامِ حسین آرام باش!
قطرههای اشک بر سیما مزن
شعلههای درد بر دلها مزن...
پیشتر آ نزد بابا پیشتر
گریهها در پیش داری بیشتر...
رفت در میدان و دیگر برنگشت
برنگشت و از تن و از سر گذشت
رفت و پنهان از نظر شد منظرش
تا که دیدی بر فراز نی سرش...
طاقت از کف داده و دل باختی
خویش را بر خاک و خون انداختی...
در وداع سینهسوز خویشتن
دست بردی زیر آن خونین بدن
تا گرفتی آن تن صد چاک را
سوخت آهت خیمۀ افلاک را
زآن زیارت در فضا هنگامه شد
پارههای دل زیارتنامه شد
ماه محمل باز انجم را بخوان
«شیعَتی مَهما شَرِبتُم» را بخوان...
#سیدرضا_مؤید
شام تو پر از نور سحرگاهی شد
خورشید خدا به سوی تو راهی شد
برخیز به احترام این بخت بلند
یثرب! تو مدینةالنبی خواهی شد
#سیدمحمدجواد_شرافت
#آغاز_امامت_امام_زمان__عج__مدح
مهـدی کــه عـالمند رهیـن کـرامـتـش
سر زد طلوع صبح نخست امامتش
همچون لباس کعبه که بر کعبه زینت است
زیبا بود لباس امامــت به قامتش
امروز شد امام ولی بوده است و هست
تا صبح روز حشر به عالم زعامتش
برخیز و از سرور جهان را به هم بزن
از« انمــا ولیکــم الله » دم بـزن
آتش به باغ دل همـه « بـردا سـلام » شــد
صبح ستمگران همه از یاٌس شام شد
وجد و سرور و شادی و عیش و خوشی حلال
اندوه و درد و رنج و مصیبت حرام شد
پیغــام بر تمــام ستمــدیــدگــان بـریــد
مهــدی امام بود و دوباره امام شد
خورشید عدل و داد جهان گستر آمده
گویی دوبـاره بعثــت پیغمبـر آمده
در چشم خلق نور هدایت مبارک است
بر خاک خشک بحر عنایت مبارک است
آیات نصــر بر ورق لاله هــا ببیــن
در باغ عصر این همه آیت مبارک است
آید ندا ز سامره بر عالـــم وجود
با این بیان که عید ولایت مبارک است
همت کنید در فرج آل فاطمــه
بیعت کنید با پسر عسگری همه
خیزید تا به گمشدگان رهبری کنیم
بر خلق آسمان و زمین سروری کنیم
اول صلا به خیل ستمدیدگــان زده
آنگه ز اهـل بیــت پیـام آوری کنیم
آریم رو به سامره آنگه ز جان و دل
تجـدیــد عهد با پسر عسگری کنیم
فرمان عدل و داد به خلق جهان دهیم
تا دست خود به دست امام زمان دهیم
پاینـده تا قیــام قیامـــت قیــام مــا
گردون زده است سکه عزت به نام ما
چون نور افتاب که تابد بر آنچه هست
پیداست مجد و سروری و احتـرام ما
مــا را خــدا ائمـه گیتــی قـراد داد
گردید تا که یــوسف زهرا امـام ما
(میثم) ، وجود غرق به دریای نور اوست
هر چند غایب است جهان در حضور اوست
استاد غلامرضا سازگار
آغاز امامت امام زمان (عج)
مدح
#امام_عسکری__ع__روضه
یازده بار جهان گوشهٔ زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریهٔ باران کم نیست
سامرایی شدهام، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش، به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجراییست که در ایل تو چندان کم نیست
بوسهٔ جام به لبهای تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریهٔ باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
سیدحمیدرضا برقعی
امام عسکری (ع)
روضه
#امام_عسکری__ع__روضه
بی قرارم بی قرارم بی قرار
ناله دارم ناله دارم ناله دار
ابر غربت ریزد از چشم ترم
شیعیان! من مجتبای دیگرم
از حسن هستم نشان دیگری
عسگری ام عسگری ام عسگری
بسكه این دنیای من دلگیر شد
یك حسن دیگر ز غربت پیر شد
نیست بی آزار این قالو بلا
نیست بی غمخوار این نور ولا
مادرم تا یار و غمخوار من است
گوشۀ تبعید دربار من است
من ابا المهدی گل پیغمبرم
زادۀ هادی سلیل حیدرم
همچو یعقوبم ز یوسف بی خبر
یوسفم از كودكی شد دربدر
دیده ام در عمر خود غربت بسی
از ولادت تا شهادت بی كسی
من امامم لیك از امّت نهان
روز خوش هرگز ندیدم در جهان
گرچه هستم هر زمان و هر مكان
زادگاه و قتلگاهم پادگان
مِهر تابانم میان ابرها
شمع سوزانم به درد و صبرها
می نویسم روی دیوار شكیب
لحظه ها را آیۀ اَمّن یجیب
دانم آخر در میان سوز و آه
می شود تبعیدگاهم قتلگاه
می گدازد سینۀ سوزان من
وای از تبعیدگاهِ جانِ من
كی من از این دشمنان دارم گِلِه
در دلم از دوستان دارم گِلِه
هرچه بیگانه جفایم كرد هیچ
آشنا هم گر رهایم كرد هیچ
دوستان ! افسوس از رفتارتان
باز با این حال بودم یارتان
شاعر : محمود ژولیده
امام عسکری (ع)
روضه