هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
1_23274306.mp3
20.53M
🎤🎤 کریمی
💠 زمینه جانسوز حضرت رقیه
💠 کجایی بابا شده نماز من شکسته
💠 تقدیمبه همه دختران شهید
@majmaozakerine
هدایت شده از کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
1_27909139.mp3
13.18M
▪️سر منو نشون نده ، سر خودت چی اومده▪️
🎤 سبـک : سـنـگـیـن
🗓مراسم : شب سوم محرم الحرام
سر منو نشون نده ، سر خودت چی اومده
خوشی به ما نیومده ، خوشی به ما نیومده
به صورتت کی چنگ زده ، به پیشونیت کی سنگ زده
خوشی به ما نیومده ، خوشی به ما نیومده
سر بریدتم رسید ای وای بابا
رگ گلوتو کی برید ای وای بابا
اونی که تا اینجا سرت را آورده
کاش به موهات دست میکشید ای وای بابا
دست کیا سپردنت ، تنور خولی بردنت
شکر خدا که آخرش پیش خودم آوردنت
بار سفر رو جمع کنم ، زحمتو باید کم کنم
... من الذی أیتمنی ، من الذی أیتمنی ...
حال و روزم خیلی بده ، درد دل من بی حده
خوشی به ما نیومده ، خوشی به ما نیومده
اشک چشام در اومده ، حوصلمم سر اومده
خوشی به ما نیومده ، خوشی به ما نیومده
میای با هم بازی کنیم بابا جونم
روی همو نازی کنیم بابا جونم
نمیتونه دل بکَنه عمه از من
باید اونو راضی کنیم بابا جونم
ای شمع من چراغ من ، مرهم درد و داغ من
بیا بریم تا اینکه زجر نیومده سراغ من
بار سفر رو جمع کنم ، زحمتو باید کم کنم
... من الذی أیتمنی ، من الذی أیتمنی ...
کی به گلوت خنجر زده ، به سر و روت خنجر زده
خوشی به ما نیومده ، خوشی به ما نیومده
هر کی منو زد بد زده ، پهلومو با لگد زده
خوشی به ما نیومده ، خوشی به ما نیومده
هنوز داره از دهنم خون میریزه
از صورتم رو دامنم خون میریزه
شبیه مادرت شدم با این زخما
از گوشه ی پیرهنم خون میریزه
گفتم سرم شکست زدن ، با مشت و پشت دست زدن
زیر چشام سیاه شده ، اینو مردای مست زدن
بار سفر رو جمع کنم ، زحمتو باید کم کنم
... من الذی أیتمنی ، من الذی أیتمنی ...
#حضرت_رقیه
#سنگین
mahmoudkarimi-@yaa_hossein.mp3
22.34M
شهادت #حضرت_رقیه
🎵برام دعا کن، بابا منم، منُ که یادته
🎤محمود کریمی
◾️ نوحه زمینه حضرت #رقیه
@majmaozakerine
برام دعا کن بابا منم منو که یادته ☼☾
چشاتو وا کن بابا منم منو که یادته ☼☾
صدام گرفته بابا منم منو که یادته ☼☾
من و صدا کن بابا منم منو که یادته ☼☾
من همون رقیه ای هستم که ☼☾
من و همیشه با لبخن رو زانوهات مینشوندی ☼☾
تو همون بابایِ من هستی که ☼☾
شبی که خوابم نمیبرد برام قرآن میخوندی ☼☾
مدینه کجا و ویرونه ☼☾
دیگه سر اومده پیموده ☼☾
بیا ماها رو ببر خونه ☼☾
من همون فرشته ای هستم که ☼☾
براتو سجاده مینداخت وقتی وضو میگرفتی ☼☾
تو همون بابا حسین هستی که ☼☾
می گفتی با دیدن من به یاد زهرا میوفتی ☼☾
چه خستگی و چه سر دردری ☼☾
روی نی من و نگام کردی ☼☾
آخه چی میشه که برگردی ☼☾
موهام سفید بابا منم منو که یادته ☼☾
قدم خمیده بابا منم منو که یادته ☼☾
چهرم کبوده بابا منم منو که یادته ☼☾
رنگم پریده بابا منم منو که یادته ☼☾
من همون سه ساله ای هستم که ☼☾
بابام و میخواستم اما سرش روی نیزه ها بود ☼☾
تو همون شاه شهید هستی که ☼☾
دور زن و بچه ی تو پر از نامحرما بود ☼☾
نمی دونی که چی میگفتن ☼☾
چه حرفایی بدی زد دشمن ☼☾
حیـــــا ندارن اینا اصلا ☼☾
ببین چه خستم بابا منم منو که یادته ☼☾
چقد شکستم بابا منم منو که یادته ☼☾
سنگینه گوشم بابا منم منو که یادته ☼☾
می لرزه دستم بابا منم منو که یادته ☼☾
تار میبینم سرم سنگینه ☼☾
عجب دستی داشت خیر نبینه ☼☾
بیابون بود و منِ سرگردون ☼☾
با اون نامرده نامسلمون ☼☾
گفتم به خود یا که خبر از ما نداری
یا که خیال دیدن ما را نداری
.
حالا که با سر آمدی فهمیده ام که
هر شب تو می خواهی بیایی پا نداری
.
دور از من و عمّه کجاها رفته ای که
یک جای سالم در سرت حتّی نداری
.
حتّی پر از زخم و جراحت هم که باشی
زیباترین بابای دنیا ! تا نداری
.
بعد از تو باید سوخت در هرم یتیمی
بعد از تو باید ساخت بابا با نداری
.
با دختر تو دختران شام قهرند
با طعنه می گویند تو بابا نداری ؟
.
من را به همراهت ببر تا که بفهمم
تو دوست داری دخترت را یا نداری
.
.
.
محسن عرب خالقی
4_5926841017763365347.mp3
9.12M
💠 شهادت حضرت رقیه
بر نیزهها از دور میدیدم سرت را
بابا! تو هم دیدی دو چشم دخترت را؟
چشمانم از داغ تو شد باغ شقایق
در خون رها وقتی که دیدم پیکرت را
ای کاش جای آن همه شمشیر و نیزه
یک بار میشد من ببوسم حنجرت را
بابا تو که گفتی به ما از گوشواره
همراه خود بردی چرا انگشترت را
با ضرب سیلی تا که افتادم ز ناقه
دیدم کبودیهای چشم مادرت را
یک روز بودم یاس باغ آرزویت
حالا بیا با خود ببر نیلوفرت را
#زیارت_اربعین #صفر #اربعین #رقیه #کربلا
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
💠 #حضرت_رقیه
تار می بیند دو چشمم راه را
تار می بیند به نیزه ماه را
دست های کوچکم بی قوت است
عضو عضو پیکرم بی قدرت است
ناله های بی صدا دیگر بس است
خوردن هر بغض در حنجر بس است
مثل عمه قد کمان و دل غمین
مثل عمه خسته و زار و حزین
صورتم نیلی و چشمانم کبود
غیر سیلی مرهم زخمم نبود
خار صحرا یاور دشمن شده
پایِ زخمی ام وَبال تن شده
بین صحرا زجر پست و بی حیا
زنده کرده ماجرای کوچه را
حمله های وحشیانه یک طرف
ناسزا و تازیانه یک طرف
درد مشت و مو کشیدن یک طرف
بر روی شعله دویدن یک طرف
پا که دیگر یار این افتاده نیست
جز مغیلان بهر من سجاده نیست
شد نماز من نشسته ای پدر
استخوان هایم شکسته ای پدر
محمد مبشری
#اربعین #کربلا #رقیه