eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.7هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
378 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴شهادت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) 🏴سبک زمینه : پرستوی زخمی حیدر کجا میری 🎤مداح :کربلایی جواد مقدم ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ پرستوی زخمی حیدر کجا میری ببین چشم پُر التماسم میگه بمون تا وقتی نفس داری زهرا، نفس بزن یه روزم یه روزه یه روزه، دیگه بمون اگه بری، محاله که دوباره اون روزای خوش بیاد اگه بری، حسن نمیبَره غمای کوچه رو زِ یاد اگه بری، نمیدونم بگم چی، هر چی که خدا بخواد خدا بخواد، دوباره جون میگیری زهرا از جا پا میشی خدا بخواد، روزای خوبمون میاد و روبه راه میشی خدا بخواد، از این نمازای نشسته هم رها میشی تویی فقط قرار مرتضی نرو بمون کنار مرتضی نرو نرو عـزیز مرتـضـی 4 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بشین خونه جارو نمیخواد عزیز من درسته که تو، توی این خونه مادری ببین زینبت دیگه خانم شده بازم خدارو هزار مرتبه شکر که بهتری خدارو شکر، که شونه میزنی بازم موهای زینبو خدارو شکر، که میبینم دوباره خنده های زینبو خدارو شکر، ان شاءالله که میبینی بچه های زینبو کجا بریم، با داغی که تو خونمون سه ماهه فاطمه کجا بریم، علی فقط خوشه به یک نگاه فاطمه کجا بریم، نرو که خونه بی تو قتلگاهه فاطمه تویی فقط قرار مرتضی نرو بمون کنار مرتضی نرو نرو عـزیز مرتـضـی 4 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ در خونمونو به آتیش کشیدن و یه شهرو به آتیش کشیدی با گریه هات نخون دیگه عَجِل وَفاتی تورو خدا یه رحمی بکن جون حیدر به بچه هات تورو خدا، جلو حسن برای رفتنت دعا نکن تورو خدا، نرو جلو نَـبّی علی رو روسیاه نکن تورو خدا، منو با خاطرات کوچه ها رها نکن دلت میاد، که واسه ی حسین کفن ندوزی فاطمه دلت میاد، ببینی زیـنـبـو اسیر یه روزی فاطمه دلت میاد، با خیمه ها تو کربلا بسوزی فاطمه تویی فقط قرار مرتضی نرو بمون کنار مرتضی نرو نرو عـزیز مرتـضـی 4 @majmaozakerine 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
"روضه خوانی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روضه اذان بلال)سید مهدی میرداماد اذان بگو که،یاس کبود دلتنگ است اذان بگو که اذان تو ،آسمان رنگ است اذان بگو که پس از رحلت رسول خدا مصاحب دل من،ناله ی شباهنگ است اذان بگو به صدای بلند،افشا کن اذان فقط اذان نبود،بلال برو بالای مأذنه بگو چه خبره، اذان بگو به صدای بلند،افشا کن که پشت پرده ایمان، فریب و نیرنگ است اذان بگو که بدانند بعد پیغمبر نصیب آینه های خدانما سنگ است نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم ببین جمال آینه هایم مکدر از زنگ است اومد تو کوچه ی بنی هاشم،مدتی زیادی نیست بلال از مدینه رفته،تا رسید جلوی در خونه ی فاطمه،من ازت یه سئوال می کنم،کدوم در،یه نگاه به در و دیوار سوخته کرد،این همون دریه که جبرئیل می ایستاد،چه خبره؟چی شده مدینه؟نه،بلال نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم ببین جمال آینه هایم مکدر از زنگ است بی بی اذون می خواد بشنوه،ولی نه همون اذون،این جوری اذون به دل بی بی می شینه بگو که اشهدان علی ولی الله بگو که لحن مناجات من غم آهنگ است بگو آی مردم،این همون علی ِ که پیغمبر جلوی شما دستشو آورد بالا،حالا همون دستارو با طناب می بندید،ای وای بر شما بگو که فاطمه در حشر اگر ناز کند بهشون بگو رضایت من همه چیزه،بهشون بگو بابام گفته، ان الله یغضب لغضب فاطمه،ویرضی لرضاها بگو که فاطمه در حشر اگر ناز کند کُمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است به این مردم یه پیغام دیگه ام برسون،بگو که : بگو که فاطمه این یکی دو روز مهمان است سفر به خیر بگویید وقت ما تنگ است زود برو بالای مأذنه، رفت بالای مأذنه،همه تو خونه هاشونن،کسی منتظر نیست،همه می دونند،بلال دیگه تو مدینه اذون نمی گه،یه مرتبه مدینه لرزید،صدای بلال خونه به خونه ی مدینه و طی کرد. الله اکبر این الله اکبر،در ودیوار مدینه رو بیدارکرد، الله اکبر تا صدای الله اکبر بلند شد،انگار بی بی یه جون دوباره گرفت،اشاره کرد به بچه هاش بلند شن،زیر بغل هاشو بگیرند، الله اکبر، الله اکبر زینبم برو سجاده مو بیار،حسنم برو یه ظرف آب بیار،مادر می خواد،وضو بگیره،بچه ها نمی دونستند خوشحال باشند،ناراحت باشند،علی نگاه کرد،دید رنگ صورت زهرا داره،برافروخته می شه،صدای بلال اینجوری بی بی رو تکون داد اشهد ان لااله الا الله یه نگاه کرد علی، دیدفاطمه اش دست به پهلو بلند شد،می خوای نمازبخونی دختر پیغمبر،تو که تا حالا نشسته نماز می خوندی، اشهد ان لااله الا الله ایستاد بی بی،قربونت برم مادر،تا صدای بلال بلند شد، اشهد ان محمدً عبارت تاریخ،می گه: فشهقت فاطمه،دیدن بی بی یه ناله زد، و سقطت بوجه ها و غشیا علیها. دیدن فاطمه با صورت اُفتاد رو سجاده، ان شاءالله هیج وقت مادرت جلوت از هوش نره،زینب هی تو
فاطمیه دشتی 😭😭😭😭😭 بتاب ای ماه توبر کاشانه ی من که تاریک است امشب خانه ی من بتاب ای مه که تا با قلب خسته دهم غسل پهلوی شکسته بتاب ای مه که شویم من شبانه زاشک دیده جای تازیانه بتاب ای مه که تا کلثوم و زینب ببینند روی مادر دردل شب بتاب ای مه حسن مادر ندارد حسین من کسی بر سر ندارد کمی از غسل زیر پیرهن ماند کمی از خون خشک در بدن ماند کفن را در بغل بگرفت بو کرد همان طفلی که آخر بی کفن ماند من وتابوت گل بر روی شانه غمت زهرا به قلبم کرده خانه خدایا زینبم چشم انتظار است چگونه باز گردم سوی خانه خدا داند دلم خون گریه میکرد به حالم دشت وهامون گریه میکرد ندیدم زخم پهلو را در آن شب ولی دیدم کفن خون گریه میکرد به یاد لرزه های پیکر تو گرفته لرزه پای دختر تو به قبرت خاک می ریزم ولیکن بریزد خاک بر سر دختر تو مدینه خاطراتی تلخ دارم که از یادش شود دل پاره پاره مدینه کنده شد از گوش مادر میان کوچه هایت گوشواره 😭😭😭😭😭 @majmaozakerine
4_5834931865840000393.mp3
1.5M
بند1⃣ مینوسم نامه با چشمای خیس مینویسم دوسه خط حرف دلی میدمش دست نسیم بهش میگم برسه دست حسین ابن علی سلام آقای غریبم سلام دردانه حبیبم سلام شاه همه عالم سلام طبیبم طبیبم۲ حالم خوشه و خوبم،تنها من یه غم‌دارم خوبم ولی آشوبم،آخه تو رو کم دارم روز و شبامو زجر،هجر تو زده آتیش ساده بگم آقاجون،من درد حرم دارم حسین ،منو یادت نره حسین،این چش نوکره که از،غم هجرت تره۲....... بند2⃣ نمی‌خوام ازت شکایت بکنم شکر حق تو سینمه عشق شما می‌دونی فقط دلم تنگه برات داره زجرم میده هجر کربلا دارم،میمیرم آقاجون منو،اینجوری نرنجون شده دنیا مث زندون شده دلم خون دلم خون می‌دونم عزیز من،که عبد گنهکارم آره من بدم اما،مثل همه دل دارم یک دل که به نام تو،از روز ازل کردم یک عمره که هستی تو معشوق دل زارم حسین،منو یادت نره ببین،چشای نوکره که از،غم هجرت تره.... بند 3⃣ خدای کرم دلت میاد بره گدا دست خالی از در خونه ت نه گدای عادی یک گدایی که بوده یک عمری خراب و دیوونه ت ببین با غصه عجینم ببین محزونو غمینم بگو، ای عشق ثمینم حرم رو میبینم؟میبینم آره به تو محتاجم،تو عشق منی ارباب این خیلی بعیده از،تو دل بشکنی ارباب دل کندم به غیر از تو،از هرکی تو این عالم پس از این گدا آقا،تو دل نکنی ارباب حسین،منو یادت نره ببین،چشای نوکره که از،غم هجرت تره.... 💠💠💠💠💠
(س)🔰   – مجتبی رمضانی گفت : رفتم در ِ خونه ی شهید،خبر شهادت بدم،در زدم،خانومش اومد دَم در،مقدمه چینی کردم بهش بگم خبر شهادت رو، از حرف های من شک کرد،چشماش پر اشک شد، گفت: اگه شهید شده دیگه هیچی نگو،گفتم:چرا؟گفت:دخترش داره میآد دَم در. گفت:بچه اش داره میآد. دیدم صدای پای بچه داره میآد،گفتم:باشه من هیچی نمی گم. یه دفعه دیدم یه دختر سه ، چهار ساله اومد دَم در؛ گفت:عمو تو رفیق بابای منی؟ گفتم:بله، گفت: یک دقیقه صبر کن!رفت داخل خونه، یک دفعه دیدم با کیفش اومد دَم در؛ عمو نری، کیفش رو باز کرد ،گفت:عمو برا بابام یه نقاشی کشیدم. برو بهش بگو زود بیاد ببینه. قول میدی بهش بگی؟گفتم:باشه بهش میگم. خانمش گریه شد من هم گریه شدم خداحافظی کردم رفتم، رفتم معراج الشهداء، روز بعد مردم، خانواده های شهدا دونه دونه می آمدند، می خواستند بدن عزیزشون رو تحویل بگیرن، دَم در ، جلوی بچه کوچولو ها رو میگرفتند نمی گذاشتند بیان داخل، میگه : من اونجا قدم میزدم،دیدم یکی داره میگه عمو، نگاه کردم دیدم همون بچه است،گفتم:ولش کن بذار این یه دونه بیاد،بیا عمو، اومد کنارم؛ گفتم: جونم عمو؟ گفت: مادرم گفت:بابام اینجاست. من رو ببر نقاشیم رو بهش نشون بدم، آوردمش کنار تابوت، کتاباشو توی تابوت خالی کرد، هی ورق زد، گرفت جلو صورت بابا،” از اینجا می خوام ببرمت جای دیگه” گفت:بابا،بابا،بابا. بابا برات نقاشی کشیدم؛ بابا دستام رو نگاه کن. امشب خدا دعای مرا مستجاب کرد بابا مرا برای خودش انتخاب کرد من که توان پا شدن از جا نداشتم خیرش دهد عمه دوباره ثواب کرد امشب دختر خانم ها منو ببخشن، مخصوصاً اونها که بابا ندارند، دختر خیلی بابایی است،بخدا بابایی است با این که من خودم پر درد و جراحتم زخم لب تو زخم دلم را کباب کرد دروازه ی پر ازغم ساعات یک طرف ما را یزید وارد بزم شراب کرد در راه، شام دختر تو تازیانه بود عمه تمام خرج سفر را حساب کرد همه اش می اومد دور من، عمه ام رو می زدند، بابا به من می گفتند گریه نکن، من نمیتونستم بابا. زجری که من کشیدم از دست های زجر عکس کبود از من دوردانه قاب کرد گفتم نزن بال و پرم درد می کند اما چه سود خواهش من را جواب کرد من نذر کرده ام که ببوسم لب های تو حالا خدا دعای مرا مستجاب کرد حسین…. رقیه سر رو بغل گرفته زیباترین مسافر دنیا خوش آمدی دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی سرمای این خرابه فراموشمان شده از وقتی تو اومدی غصه ها یادم رفته بابا دل گرمی خرابه نشینا خوش آمدی این شهر با رقیه تو قهر کرده است هم صحبت سه ساله ی تنها خوش آمدی رگ های گردنت چقدر نامرتب است با تو چه کرده اند چرا ناخوش آمدی خیلی شدم شبیهه مادر بزرگ بابا یادته برام تعریف می کردی،میگفتی مادرم رو زدند، همه ی دنیا رقیه است، بهترین نوا رقیه است کی میتونه بگه امشب ،شب زهرا یا رقیه است یکی یاس ِ یکی احساس، دختر ِ چو مادر حساس یکی در قلب علی و ، یکی رو شونه ی عباس یکیشون شیرین زبونه، یکی از خدا نشونه یکیشون مثل پرستو، یکی مثل آسمونه یکیشون داغ پسر داشت، اون یکی داغ پدر داشت یکی داشت معجر پاره، یکی چادر خاکی به سر داشت یکی گوشش لخته خون داشت، یکی دندوناش نشون داشت یکی از غم بی تکلم، یکی لُکنت زبون داشت یکی جسم لاغرش سوخت،یکی کُل پیکرش سوخت یکی در حال فرار و یکی پشت در پرش سوخت یکی موهاش و کشیدن، یکی پهلوش و دریدن یکی دندوناش شکست و  یکی بازوش و شکستند یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من یه گوشه چشم تو بسه واسه حل مشکل من یه روزی میآد آقا جون، که رو چشمم پا بذاری میبریم تا کربلا و نمیذاریم تو خُماری یل کربلا اباالفضل قربون اون قد و بالات همچین که روح از بدن این دختر جدا شد، زینب فرستاد برید یه غساله خبر کنید،اومدند در خونه ها رو زدند، یه دفعه برگشت،گفت:خانم میگن ما فقط مسلمان غسل میدیم، یکی نگفت:این نوه ی پیغمبره، یکی پیدا شد، اومد همچین که خواست غسل رو شروع کنه، همچین که خواست لباس رو از بدن جدا کنه، سرش رو انداخت پایین از خرابه بره، خانم فرمود کجا میری؟خانم این بچه چه دردی داشته؟ همه ی بدنش کبوده، همه بدنش زخمه، گفت:اینها جای تازیانه است، اینجا یه غسال بود دست از غسل برداشت،یه جا هم بود امیرالمؤمنین، اسماء میگه دیدم غسل نمیده، رفت کنار دیوار، میگه:وای خانمم، اسماء بدن کبوده، زن و مرد صدا بزنید یا زهرا **********
4_5821003042085931947.mp3
8.3M
🔸بند اول اسم قشنگت عباس میبره از عالم دل ارمنی ها میخونن دخیلک ابوفاضل غضب چشمان تو لشکری کرده حیران توی صفین جنگیدی مرتضی میگفت ای جان ذکر طوفانی اقا شمس تابانی جان جانانی اقا عشق پنهانی ای یل دوران شیر هر میدان ابوفاضل حق مدد جان سنه قربان جان جان جان ابوفاضل حق مدد دردیم درمان مطیع سلطان ابوفاضل حق مدد 🔸بند دوم کوهی از قدرت تنها راهی گشته به میدان مات و مبهوت دشمن پاشیده از هم گردان برق چشمانت دارد قوتِ تیغِ حیدر شمشیرت تاکه چرخید سر جداشد از پیکر فاتح پیکار اقا تمثال کرار سردار وسالار اقا شیر بی تکرار پرچمت بالا حضرت دریا ابوفاضل حق مدد با وفا سقا دلبر دلها ابوفاضل حق مدد ای تک و تنها قمر دنیا ابوفاضل حق مدد شعر: یوسف کیانی (اصفهان)
. تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت اینجا محارمت همه جمعند فاطمه آخر چرا نقاب زدی روی صورتت هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی حوریه ی علی چه شده قد و قامتت این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند هستند باز تشنه ی جام محبتت یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت ای کاش مرده بود علی و نمی شنید تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود من آب می شوم به خدا از خجالتت خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت با تو بهشت بود فقط خانه ی علی ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت محمدجواد شیرازی ......... پا شدی از میان این بستر، نکند اتفاقی افتاده؟! بسته‌ای چادرت به دور کمر، نکند اتفاقی افتاده؟! پا شدی تا کمی قدم بزنی، آب و جارو به این حرم بزنی بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟! دست خود را نگیر بر دیوار، کار این خانه را به من بسپار زینبت که نمرده است آخر، نکند اتفاقی افتاده؟! نان نپز جان من خطر دارد، سرفه‌هایت فقط ضرر دارد... ...نان نپز بین دود و خاکستر، نکند اتفاقی افتاده؟! رحم کن بر دل حسن بس کن، شانه بر موی من نزن بس کن دست خود را تکان نده دیگر، نکند اتفاقی افتاده؟! لیلة القدر... باطنِ قرآن، به لبت آمده است الرحمن چه شده شأن سوره‌ی کوثر؟ نکند اتفاقی افتاده؟! دست زخمی خود به آب نزن، تا بشویی خودت حسین و حسن تو چرا نور خانه‌ی حیدر؟ نکند اتفاقی افتاده؟! به تن خود لباس نو کردی، روی لب یاس خنده آوردی بهتری؟ نه... نمی‌کنم باور، نکند اتفاقی افتاده؟! بوی رفتن گرفته کاشانه، پَرشکسته... نَپَر از این لانه عزم کردی بدون ما به سفر، نکند اتفاقی افتاده؟! غصه‌ام را چرا دوتا کردی؟ صحبت از عصر کربلا کردی روضه خواندی..‌‌ دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟! دستبافت به من سپردی و... روضه‌ها را خودت شمردی و... ...گفتی از داغ بوسه بر حنجر، نکند اتفاقی افتاده؟! محمدجواد شیرازی✍ ..___________________________ @majmaozakerine.
بسم الله الرحمن الرحیم یا رب الحسین بحق الحسین اِشف صدر الحسین بظهور الحجة یا رب الحجة بحق الحجة اِشف صدر الحجة بظهور الحجة ... چه غصه ها که نخوردی برای همسایه هنوز هم که تو داری هوای همسایه کمی به فکر خودت باش در قنوت شبت چقدر زمزمه كردی به جای همسایه تو ناله کردی و همسایه را دعا کردی ز گریه ی تو در آمد صدای همسایه *علی، از صدای گریه ی زهرا خسته شدیم،علی* دعای توست که مرگت سریعتر برسد همین شده است عزیزم دعای همسایه *خدایا مارو از دست زهرا راحت كن،خدا ما از این خانواده بدمون میآد. "ای خاك بر این مردم ناسپاس" * به زخم دست تو پاشید آن نمک را که گرفته بود ز دستت گدای همسایه *امشب می خوام برات بگم چه طور نمك ریختند به زخم بی بی* به خانه ریخته اند و گمان نمی کردم به خانه وا شود اینگونه پای همسایه *همسایه ها همه اومدند به ما سر بزنند،شاید اومدن سر سلامتی بدن،تسلیت بگن،نه،نه،نه* چه غربتی است که همسایه بی خبر باشد ز داغ مرگ عزیز و عزای همسایه قسم به سرخی خونهای چادرت دیگر برام رنگ ندارد حنای همسایه *** جریان مواجهه فاطمه زهرا سلام الله علیها با دشمنان پشت درب خانه از زبان خلیفه دوم: *مرحوم مجلسی در بحار الأنوار روایتی رو از دلائل الامامه طبری نقل كرده،دومی ِ ملعون نامه نوشته به معاویه لعنت الله علیهما، وقایعی رو براش تشریح كرده،نامه مفصل ِ، اول ِ نامه ضروریات دین رو انكار كرده.میگه  به در خونه ی علی حمله بردم. خودش مناقب ِ علی رو میدونه. *وَ لَقَدْ وَثَبْتُ وَثْبَةً عَلَى شِهَابِ بَنِی هَاشِمٍ الثَّاقِبِ، وَ قَرْنِهَا الزَّاهِرِ، وَ عَلَمِهَا النَّاصِرِ، وَ عِدَّتِهَا وَ عُدَدِهَا الْمُسَمَّى بِحَیْدَرَةَ*"اینها علی رو میشناسند بعد توصیف میكنه،میگه: تو خونه ی علی كی بوده،علی وفاطمه بودند،حسن و حسین بودند،زینبین بودند،فقط فضه كمك كار اینها بود،حالا من با كی رفتم" *وَ مَعِی خَالِدُ بْنُ وَلِیدٍ وَ قُنْفُذٌ مَوْلَى أَبِی بَكْر*من با یه جماعتی رفتم*وَ مَنْ صَحِبَ مِنْ خَواصِّنَا،* رفقای صمیمی ِ ما هم بودند،اولین كاری كه كردم معاویه *فَقَرَعْتُ الْبَابَ عَلَیْهِمْ قَرْعاً شَدِیداً* ،محكم به در زدم،فضه آمد پشت در چه خبره؟ برو به علی بگو این كارهای بیهوده رو رها كنه،در خلافت طمع نكنه،علی باید بیاد بیعت كنه،حامی ِ ولایت بلند شد،زهرای مرضیه پشت در آمد،صدا زد: *أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ! مَا ذَا تَقُولُونَ؟ وَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ تُرِیدُونَ؟ *ای گمراهان ِ دروغ گو،چی میگید؟چی می خواهید؟ "چی به بی بی گفت این ملعون؟" چرا پسر عموت در دهلیز خون نشته تو رو فرستاده؟ فرمود:*طُغْیَانُكَ یَا شَقِیُّ* طغیان و سركشی ِ تو ای بدبخت، من رو از خانه به در آورده. به علی بگو بیاد،مگر نه اون كاری كه نباید بشه میشه،*أَبِحِزْبِ الشَّیْطَانِ تُخَوِّفُنِی وَ كَانَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ ضَعِیفاً.* داری مارو از چی میترسونی؟اگه علی بیرون نیاد هیزم میارم،خون رو آتیش می زنم،اهل خونه رو می سوزونم،حالا شروع كرد اولین كارو * وَ أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ‏* میگه تازیانه ی قنفذ رو گرفتم شروع كردم زدن و دوم* وَ قُلْتُ هَلُمُّوا فِی جَمْعِ الْحَطَبِ* گفتم:برید هیزم بیارید *فَقُلْتُ: إِنِّی مُضْرِمُهَا.* میخوام خونه رو بسوزونم *فَقَالَتْ: یَا عَدُوَّ اللَّهِ* ای دشمن خدا *وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ،*حالا بی بی چه كرد؟حامی ِ ولایت ِ *فَضَرَبَتْ‏ فَاطِمَةُ یَدَیْهَا مِنَ‏ الْبَابِ*‏ بی بی در رو با دست ها نگه داشت *تَمْنَعُنِی‏ مِنْ فَتْحِهِ* اجازه نمی داد در خونه رو باز كنم *فَضَرَبْتُ كَفَّیْهَا بِالسَّوْطِ* شروع كردم به دست هاش تازیانه زدن *فَأَلَّمَهَا*،بی بی دردش گرفت..نانجیب میگه:وقتی به دست هاش زدم  *فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِیراً وَ بُكَاءً*. شنیدم داره داد می زنه، گریه میكنه،خواستم برگردم،دلم داشت نرم می شد،یه وقت یاد ِ كینه های بدر افتادم، دوباره برگشتم.*
حال تو اصلاً نیست رو به راه مادر گریه نكن جان رسول الله مادر بی حال در یك گوشه ی بستر می افتی وقتی میآیی از زیارتگاه مادر تا اُحد خیلی راه بود، غروب كه بر می گشتند، صورت ها سوخته بود،خسته پوشیه می بندی و برمی خیزی از جا  وقتی كه می آید پدر از راه مادر مادر چراصورتت  رو میپوشونی،وقتی بابام می آید حرفی بزن تا خانه ی ما گرم گردد حتی به قدر لحظه ای كوتاه مادر واقعاً همینطوره ، آدم وقتی مادرش باهاش یك دقیقه حرف بزنه كیف میكنه كُل شبانه روز در حال ركوعی مانند ماه اول هر ماه مادر با درد پهلوی تو وقت راه رفتن باید كسی با تو شود همراه مادر یعنی یكی باید دستت رو بگیره،یا تو باید دست رو شانه ی كسی بذاری اوضاع و احوال تو را فهمید بابا از خون مانده روی دلو چاه مادر زانوی غم را بین آغوشش گرفته خیبر شكن،مرد عدالتخواه مادر بچه هایی كه مادرتون رو دوست دارید حتی اونهایی هم كه مادر پدرشون رو از دست دادن،همینطوریه.. با جمله ی بس كن نزن هم مجتبایت از خواب شب ها می پرد ناگاه مادر نزن نزن،نانجیب نزن شب ها كه تشنه می شود سیراب گردد از اشك چشمان تو ثارالله مادر من هم كنار بسترت مشغول ذكرم با ناله های آه بابا آه مادر در پشت در اصلاً مراعاتت نكردند با این كه بودی تو پا به ماه مادر سیلی، لگد، آتش ،غلاف و تازیانه سهم من و تو بین قتلگاه مادر یه وقت اومد وارد قتلگاه شد،آیا بین شما یه مسلمان نیست،یه عده ای داشتند حسینش رو می زدند، همچین كه داد و فریاد زینب رو شنیدند، برگشتند همون ضربات رو به زینب زدند.