eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.4هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
373 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
در راه هجرانت سرم گرم بیابان است خاک کویر چشم من محتاج باران است   شب تا سحر جای گلایه اشک میریزم حاجت‌رواتر می‌شود هر کس گه گریان است   مردم که عاشق بودن من را نمیفهمند در هجر وصل است و میان وصل هجران است   جدشونم همین جور بود. اصلا اینا از جدشون امام حسن یاد گرفتن… همچین که اون مرد شامی اومد توو مدینه، شروع کرد توهین بکنه به امام حسن؛ انقدر توو شهر شام تبلیغ علیه ائمه کردن مخصوصاً امیرالمومنین و بچه‌های علی… مرد شامی اومد سراغ حسن ابن علی رو گرفت بهش نشون دادن آقا رو؛ تا رسید شروع کرد ناسزا بگه، توهین بکنه آقا اومد جلو صدا زد:« ببینم انگار توو این شهر غریبی کس و کار نداری، از لحجه‌ت مشخصه مال اینجا نیستی؛ ما رو هم نمیشناسی که اینجوری داری توهین می‌کنی». مهمونش کرد بردش خونه روایت میگه غذا بهش داد، جای خواب بهش داد   مِنت سرم نگذاشتی، حق گردنم داری چون در بساط تو، غریبه مثل مهمان است   بند دوم    یک شب قدم بگذار بر چشم گنه کارم یک شب قدم بگذار بر این دل که ویران است   امروز حرف فاطمه روی زمین مانده هرکس نباشد روضه‌خوان فردا پشیمان است   دروازه‌های کربلا را روی ما بستند نوکر بدون کربلا در کنج زندان است   در محملش محکم گره زد معجر خود را زینب رسیده کربلا حالش پریشان است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|⇦•ای شده در عالم زر.. / و توسل به حر ابن یزید ریاحی_شب چهارم ●•┄༻↷◈↶༺┄•● اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة وَ يَا بَابَ نِجَاتِ الاُمَة این روزها که میگذرد غرقِ حسرتم مثلِ قنوت های بدونِ اجابتم بسته ست چشم های مرا غفلتِ گناه تو حاضری منم که گرفتارِ غیبتم *مگه میشه تو روضه های جدت حاضر نباشی .. مگه میشه عزای محرم بیاد پرچم‌های محرم بیاد مگه میشه نیای؟! تو صاحب عزایی .. تو حاضری اونی که غایبِ منم .. چشم بهم گذاشتیم شبِ چهارم رسید..* خالیست دستِ من به چه رویی بخوانمت دل خوش کنم به چه! به گناهم؛ به طاعتم *آره دلم خوشه، اما دلم به اعمالم خوش نیست .. عملی ندارم .. من همونی ام که از عرفه جاموندم .‌. من همونی ام که از شبای احیا جا موندم .. اما دلم خوشه الان عزادارِ حسینم .. دلم خوشه فاطمه منو دعا کرده .. مگه تو اون حدیث تو کامل الزیارات نفرمود بی بی دو عالم تا پیغمبر فرمود فاطمه جان یه زمانی میرسه مردم برا حسینت دورِ هم جمع میشن، یه جوری براش گریه میکنن برا عزیزان خودشون اینجوری گریه نمیکنن .. گریه برا حسینت دوا برا همه دردای منه .. اونجا بی بی یه جمله فرمود؛ فرمود بابا سلام منو به گریه کن های حسینم برسان.. بگو فردای محشر میام دستِ تک تکشونُ میگیرم ..* من هرچه دارم از تو از این دوستیِ توست *اصلاً نمیتونم فکر کنم محرمُ از تو زندگیم حذف کنم.. از قبلِ محرم هی دلشوره داشتم .. هی میگفتی امسال روضه ها چی میشن، میتونم برم برا حسین گریه کنم یا نه .. یه روز نمیتونم بدونِ حسین زندگی کنم ..* من هرچه دارم از تو، از این دوستیِ توست خیری ندیده ای تو ولی از رفاقتم امشب اومدم اعتراف کنم رفیق خوبی نبودم .. امشب اومد اعتراف کنم دلتو شکستم .. بگذر زِ رو سیاهی من ایها العزیز حالا که سویت آمده ام غرق حاجتم آن روز میرسد که فدایی تو شوم من بیقرارِ لحظۀ نابِ شهادتم بگذار با نگاهِ تو مانندِ حر شوم *امشب اجازه دارم نام حر رو ببرم؟! این صحابی و این شهیدِ در رکابِ حسین که به من و تو راه رو یاد داده .. راه رو برا منه گنهکار باز کرده ‌..* بگذار با نگاهِ تو مانندِ حر شوم با گوشه چشم خود برهان از اسارتم مگه نمیگن حسین کشتی نجاتِ .. مگه نفرمود کُلُّنا سَفنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینةُ جَدِیَّ الحُسَیْن أَوسَع وَ فی لُجَجِ البِحار أَسْرَع ‌.. کشتی حسین زودتر به مقصد میرسه ‌.. مگه نفرمود اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة .. مگه نفرمود هرکی گم شده راه رو با حسین پیدا کنه .. خوش به حاله اونی که گم میشه و تو راه حسین خودشو پیدا میکنه آی دلای کربلایی .. آقاجان یکی دو ساله راه حرمت بسته شده .. آقا بیش از این ما رو تنبیه نکن قول میدم شبِ حر آدم بشم .. قول میدم همون نوکری بشم که تو میخوای .. هرچی میخوای ازم بگیر، کربلاتُ نگیر .. میگفت تو حرم ابی عبدالله نشسته بودیم یه موقع یه کاروانِ آذری زبان وارد حرم شدن .. سر وضعشون همۀ حرم رو بهم ریخت .. لباسا همه پاره سر و صورت سوخته، چهره ها همه آفتاب دیده .. وارد حرم شدن یه عده سینه زنان به عده لطمه زنان رسیدن کنارِ ضریح .‌ همه به حال و روزِ اینا گریه میکرد یه موقع روضه خوانِ کاروان شروع کرد آذری حرف زدن رو به ضریح دیدم این جمعیت مثه اسپندِ رو تو آتیش دارن میسوزن سوال کردم ببینم چی مگن به آذری! گفتن داره میگه یااباعبدالله ما دوازده روزِ تو راهیم .. پیاده اومدیم گم شدیم چندتا شهر رو اشتباهی رفتیم اما بالاخره تو رو پیدا کردیم بعدِ دوازده روز تشنه و گرسنه .. حسین جان ما تو دنیا گشتیم بالاخره تو رو پیدا کردیم .. قیامت تو بگرد ما رو پیدا کن .. ما تو گناه گم شدیم .. همون کاری که با حر کردی با ما بکن .. اومد محضرِ ابی عبدالله یه سوال کرد، یه جواب شنید .. اومد محضر ابی عبدالله هلی من توبه؟! آیا من میتونم توبه کنم .. ابی عبدالله بغلش رو باز کرد .. به گذشتۀ حر نگاه نکرد .. خطاشُ به روش نیاورد .. تا گفت اجازه دارم توبه کنم امام ازش استقبال کرد .. 👇
|⇦•ای شده در عالم زر.. / و توسل به حر ●•┄༻↷◈↶༺┄•● ای شده در عالم زر یارِ من خوش آمدی حر گنهکارِ من بعضی نقل ها نوشتن خودِ ابی عبدالله دست برد زیرِ محاسنِ حر سرشُ آورد بالا .. تو ازل یارِ ولی بوده ای حر حسین ابن علی بوده ای ظرف وجودِ تو زِما بوده پر مادرت از روزِ ازل خوانده حر تو از اولشم برا ما بودی .. حر دو تا ادب کرد، این دو تا ادب نجاتش داد .. ادبِ اول رو زمانی مرتکب شده که نشان داد اهلِ نجاتِ .. گفتگوی میانِ ابی عبدالله و حر به اذان ظهر ختم شد .. موقع اذان ابی عبدالله به حر گفت متوقف کن حرف زدن رو الان وقتِ نمازِ .. حر، من با لشکرم به نماز می ایستم تو هم برو با لشکرت نماز بخوان.. بعد نماز دوباره با هم حرف میزنیم.. یه نگاه به ابی عبدالله کرد گفت آقاجان شما باشید من خودم نماز بخوانم؟!! دستور داد همه به ابی عبدالله اقتدا کردن ایستاد پشتِ سر امام .. دشمنِ امامِ به ظاهر اما گفت تو فرزندِ رسول خدایی .. ادب دومم وقتی ابی عبدالله اون جملۀ معروف رو فرمود که مادرت به عزات بشینه .. این جمله احساساتِ حر رو تحریک کرد ، تا حضرت فرمود «ثکَلتک اُمک» .. این نفرین نیست ، این ناسزا نیست .. عرب یه زمانی که میخواست اوجِ ناراحتیش رو نشون بده این جمله رو بکار میبرد .. حضرتم میدونست نقطه ای که حر رو بر میگردنه اینجاست اصلاً این حرفُ زد که حر این جواب رو بده .. تا گفت مادرت به عزات بشینه سرشُ انداخت پایین .. گفت آقاجان هر کسی غیر شما اسم مادرم رو میاورد خونش رو میریختم .. اما چه کار کنم مادرِ شما فاطمه ست .. شما فرزندِ دخترِ رسول خدایید ..* ظرف وجودِ تو زما بوده پر مادرت از روز ازل خوانده حر سنگ بُدی با نگهم دُر شدی با نفسِ مادرِ من حر شدی حضرت صدیقه تو را برگزید حر حسینی تو نه حر یزید دیدم از آغاز که یارِ منی دوستِ من در سپه دشمنی خار بُدی ، حال گل یاس باش همدم و هم سنگرِ عباس باش تو حر ریحانه‌ی پیغمبری برای من جای علی اکبری وفای خویش را نشان میدهی در بغل حسین جان میدهی غم مخور ای عاشقِ سرمستِ من بسته شود فرق تو با دست من روضه بخوانم .. همچین که حر افتاد رو زمین لحظه های آخر .. یه لحظه به خودش اومد دید رو خاک داره میغلته .. فرقِ سرش شکافته نفس های آخرِ .. به خودش نهیب زد نکنه توقع داری حسین بیاد بالاسرت .. آخه شنیده بود بعضیا رو ابی عبدالله خودش میره بالاسرشون .. بعضی از شهدا رو ابی عبدالله رفت بالاسرشون نزدیک به نه شهید خودِ ابی عبدالله اومد بالاسرشون، یکی از شون شهدایی که خودِ الی عبدالله اومد حر ابن یزید ریاحیِ .. یه لحظه چشمشُ باز کرد دید به دستِ مهربان سرش رو برداشت .. یه لحظه نگاه کرد دید سر تو بغلِ حسینِ .. مقتل میگه خاک رو صورتش نشسته بود .. دید صورت حر خاکیه با گوشۀ آستین خاک ها رو پاک کرد .. ابی عبدالله یه بار اسم مادرِ حر رو برد فرمود مادرت به عزات بشینه میدونست این تو دلِ حر مونده میخواست از دلش در بیاره اینجا تلافی کرد سر رو که بغل کرد گفت تو حُری .. چقدر اسم قشنگی مادرت روت گذاشته .. تو آزادی .. ابی عبدالله نگاه کرد دید فرق حر بد شکافت خورده خون داره فواره میزنه هر کاری کرد با دست فرقُ ببنده نشد ، دستمالی درآورد سر و پیشانی حر رو بست تا خون بند بیاد .. یه جمله ای بگم اهل روضه صدا ناله شون بلند شه .. سادات ببخشن، بزرگترا، علما ببخشن .. آدم وقتی سرش زخم میشه با دستمال زخمشُ میبنده با دستمال خون رو پاک میکنه .. بمیرم خودش وقتی روزِ عاشورا سنگ به پیشانیش خورد دیگه دستمالی نداشت خونش رو پاک کنه .. بگم ناله ت بلند بشه؟!!.. چه کرد!! پیراهنِ عربیش رو بالا زد .. همچین که پیراهنُ بالا زد سفیدی سینۀ حسین پیدا شد .. یا اباعبدالله کاش دستمال داشتی خونِ سرتُ با دستمال پاک میکردی .. وقتی حرمله دید صدرالحسین نمایان شد سه شعبه رو گذاشت تو کمان .. یه جوری قلبِ حسینُ زد .. حسین ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Untitled1752.mp3
4.13M
خادم اهل بیت 🌺: واحد جفت: من زار الحسين ، كمن زار الله انا راجعون ، الى ثارالله يا مبدل السيئات بالحسنات پاك ميشه دلم با غبار كرببلات حسين... اينجا هر كسى ، دلش پابنده دنيا آخرت ، سعادتمنده هر كى يك قدم برداره براى حسين ده برابر اجرش ميده خداى حسين حسين... درسِ اوّله ، توى اين مكتب باشيد نوكرِ ، حسين و زينب هركى بچهء هيئتى و مذهبيه جون ميده برا كربلا و زينبيه حسين... جفت حاج عباس طهماسب پور
Untitled7840.mp3
10.02M
واحد: خدايا شكرت ، به آرزوم رسيدم واسه داداشم ، منم يه كارى كردم شبيه اُمّ ِ ، وهب حالا مى تونم بگم قيامت ، حسينُو يارى كردم پيش رباب و نجمه و ليلا ديگه سرم پايين نمى مونه برادرم دوباره ثابت كرد كه حرف من زمين نمى مونه تو كربلا من هم يك سهمى دارم دو شاخه گل تقديم كردم به يارم شهيد دادم تا باشه افتخارم اى حسين... شهيدامون كه ، ميُفتادن روى خاك منم مى رفتم ، پا به پاى داداشم كنار نعشِ ، جوونشم رسيدم كه بين دشمن ، هواشو داشته باشم حالا كه واسه بچه هام رفته نبايد از حرم برم بيرون كه رفتنم به اين نمى ارزه خجالتش بدم توى ميدون تو خيمه تنهايى روضه مى گيرم پسر نداشتم بيشتر سر به زيرم بازم غريب مونده آقام بميرم اى حسين... يه دنيا غيرت ، تو خون هر دوشون بود على و جعفر ، پدربزرگاشونن غروب امروز ، كه اينجا غوغا ميشه خدا مى خواست تا ، تو خيمه ها نمونن با اينكه مشكله برام وقتى توى اسارتم باهام نيستن ولى نامحرما كه مى ريزن چه قد خوبه كه بچه هام نيستن نمى بينن تو زنجير دخترارو نمى بينن تحقير ما زَنارو نمى بينن روى نيلى مارو اى حسين... حاج عباس طهماسب پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من آبم هنوز شرمنده کودک ربابم هنوز یاد علقمه به پیچ و تابم هنوز یاد لب خشک تو کبابم ═────═⌘═────═ من آب شدم دیدی جلوی مادرت خراب شدم برا چی از لب های تو جواب شدم من آب شدم یا اباعبدالله علی الدنیا بعدک العفا ═────═⌘═────═ من خاکم که خاک بر سر از یه جسم چاک چاکم هنوز یاد خاک صورتت هلاکم سه روز تنها کفن یه جسم پاکم ═────═⌘═────═ غبار شدم تو رو بغل گرفتم و مزار شدم با چادر عقیله هم جوار شدم غبار شدم یا اباعبدالله علی الدنیا بعدک العفا ═────═⌘═────═ من بادم فقط یه بار تو زندگیم وایسادم وقتی که بین زلف تو افتادم موهای سوخته ات نمیره از یادم ═────═⌘═────═ من آه شدم بعد تو حیرون توی قتلگاه شدم شونه موی طفل بی پناه شدم من آه شدم یا اباعبدالله علی الدنیا بعدک العفا ═────═⌘═────═ آتیشم باور نداشت این دل پر تشویشم یه روزی آتیش تو خیمه میشم میگه که رقیه نیایی پیشم ═────═⌘═────═ کبود شدم آه سه ساله تون گرفت و دود شدم خاکستر محله یهود شدم کبود شدم یا اباعبدالله علی الدنیا بعدک العفا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام الله علی زینب، و ما ادراک ما زینب جمال و جلوه ی نورانی خیرالنساء زینب، جلال مرتضی زینب یگانه مظهر صبر و رضا زینب شکوه و عشق و ایثار و وقار و عصمت و شرم و حیا زینب کجا اندیشه ی ما و کجا زینب سلام الله علی زینب دلیل امتداد کربلا زینب مسخر کرد با تیغ کلامش کوفه را زینب چنان که حیدر از بالا صدا زد مرحبا زینب کسی که می شکافد نیل غم را بی عصا زینب سراپا غرق در ذات خدا زینب که در شام غریبان هم نیفتاد از لبش یا ربنا زینب گرفتار بلا زینب، پرستار سر از تن جدا زینب علمدار حرم بعد از ابوفاضل پناه خیمه ها زینب سلام الله علی زینب غم بی انتها زینب و از پایان درک عالم و آدم سفرها مانده تا زینب همان زینب که یک دم خم نشد قد برومندش و صبرش آیت صبر خداوندش نشان افتخارش خون پاک هر دو فرزندش دو فرزندش بلاگردان دلبندش که تنها با حسین است این ملیکه انس و پیوندش همان زینب که اشکش آبرو بخشید باران را به یغما برده طوفان را دو قربانی مهیا کرد و آن دم از برادر خواست فرمان را قسم دادش به جان مادرش زهرا گرفت آخر برای کودکانش اذن میدان را و از قلب حرم راهی میدان کرد طفلان را به زیر چادرش پنهان نمود آن چشم گریان را نظر می کرد آن رزم نمایان را میان آن دلاورها همین که فاصله انداخت تیغ و تیر و خنجرها شکست آخر پر و بال کبوتر ها کمان شد قد و بالای سنوبر ها و صحرا پر شد از خون برادرها حسین از خیمه آمد غرق در بغض و خجالت سوی پیکرها ولی در خیمه ی ماتم نشسته زینب کبری گرفته اشک غم از دیده اش با گوشه معجر همان زینب که رفت از خیمه دنبال علی اکبر همان زینب که آمد با برادر تا دل لشگر به یک چشمش و چشم دیگرش پر خون به دنبال پسرهایش نیاد از حرم بیرون و زیر لب صدا می زد برادر جان پسر هایم فدای پسرهایت فدای قد و بالایت دم آخر سر گل های من بر دامنت افتاد ولی در گودی مقتل سر تو بر سر خاک بیابان هاست سر پیراهنت دعواست به قربان سرت زینب بمیرد خواهرت زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه خوانی حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام کربلایی سید رضا نریمانی   بند اول   دم در خیمه ایستاده و داره صحنه‌ها رو با چشمش می‌بینه، ابی‌ عبدالله هم به خواهرش فرمود: « خواهرم! من دارم میرم همه‌ی این زن و بچه‌ها حفاظتشون با توئه خواهرم. مخصوصا سفارش عبدالله و قاسم و کرد. آخه روایت میگه ده ساله بود که پدرش و از دست داد؛ ابی عبدالله براش پدری میکرد. چند ماه بیشتر نداشت که باباش و از دست داده، ابی عبدالله حکم پدری برا عبدالله رو داره،هرجا میره دنبال ابی ‌عبدالله راه میوفته… سپرد به زینبش مخصوصا عبدالله رو سنش کمه مواظب این بچه باش. همچین که با همه خداحافظی کرد و رفت میگن طول کشید وداع ابی ‌عبدالله دم در خیمه همه‌ی زن و بچه‌ها ریختن دور حسین. هرکسی یه جوری دومن حسین و گرفته میگن نرو… – یکی میگه بابا نمیخواد بری – یکی میگه داداش نمیخواد بری یه نفر از دشمن میخواست طعنه بزنه، گوشه بزنه، اذیت کنه از اون دور فریاد زد چی شده حسین؟! رفتی بین زنا خودت و پنهان کردی. – چرا نمیای از بین خواهرات بیرون؟!   بند دوم    همچین که اومد توو گودال اینقدر این بدنش زخمای شمشیر و نیزه خورده، همه‌ی این صحنه‌ها رو از دم درِ خیمه بچه‌ها دارن می‌بینند. مگه زینب چند نفر و میتونه جلو چشماشون و بگیره؟! عبدالله داره از دور می‌بینه، بچه‌ها دم در خیمه ایستادن، دخترا هی دارن توو سرشون میزنند، نزنید بابامون و…   بند سوم  توو کوچه‌ها هم که امام حسن دنبال مادرش بوده، همچین که اون نامردا اومدن جلو، هی یه قدم میرفت جلو؛ برید عقب، مادر منه، برید از این کوچه بیرون. اما در خونه رو که آتیش زدن اونجا زینبم بود، اونجا زینب هی توو صورتش میزد، نکنید همچین با مادر من، نزنید اینقدر مادر منو…   بند چهارم   عمه محکم گرفته دستش را داشت اما یتیم‌تر می‌شد لحظه لحظه عمو در آن گودال حال و روزش وخیم‌تر می‌شد باورش هم نمی شد او باید بنشیند فقط نگاه کند بزند داد و بعد هر تیری ای خدا کاش اشتباه کند   یادش افتاد روضه‌هایی را که عمویش کنار او می‌خواند حرف مادر بزرگ را می‌زد روضه‌ی شعله را عمو می‌خواند   بند پنجم   مادرش پشتِ در که در افتاد نفسی مادرانه بند آمد شیشه‌ای خورد شد به روی زمین راه کوچه به خانه بند آمد   دستهای پدر بزرگش را بسته و می‌کِشند اما نه دست مادر به دامنش افتاد گفت تا زنده است زهرا نه   چل نفر می‌کِشند از یک سو اما یک زن باردار سَد می‌شد بین کوچه علی اگر می‌ماند که برای مغیره بد می‌شد   بند ششم   کار قنفذ شروع شده اما پدر من حسن آنجا بود خواست تا سمت مادرش بِدَوَد آنکه دستش گرفت بابا بود   نه که گودال،کوچه را می‌دید همه افتاده بر سرِ مادر به کمر بسته چادرش اما به زمین خورده معجر مادر   تا ببیند چه می‌شود باید به نوک پای خویش قد بکشد شرط کردند هرکه می‌آید از تنش هر که نیزه زد بکشد   برای این که بیشتر به این بدن نیزه بزنند، هرکی میرفت نیزه‌ش و میزد از توو بدن در می‌آورد که جای نیزه‌ی بیشتری باشه توو بدن حسین…
از همانجا به سنگ‌اندازان داد می‌زد تورو خدا نزنید وای بر من مگر سر آورید اینقدر سخت نیزه را نزنید زره‌اش را که کَنده‌اید از تن اینکه پیراهن است نامردا از روی سینه چکمه را بردار وقت خندیدن است نامردا دست خود را کشید تا گودال یک نفس می‌دوید تا گودال از میان حرامیان رد شد بدنش را کشید تا گودال بند هشتم مقتل میگه، افتادی آقا جان از روی زین، بر خاک و خون غلطان مقتل میگه، از مادر آب خواستی آقا بردن، پیرهنت راستی تنها نذار، ام المصائب رو خیمه نفرست، اسب بی‌صاحب رو مقتل میگه، پنجه توو موت کردن مقتل میگه، هی زیر و روت کردن بند نهم باید برم عمه جون شده تنش غرق خون طاقت من شد تموم بازم نگو که بمون از این بالا ببین چه طور شد بی‌کس و تنها عموم یه نفرم توو خیمه نیست سپر بشه برا عموم میزننش! سالم نمونده بدنش چند دقیقه که بگذره دعواس سر پیراهنش وای عموم! غریب نشسته رو به روم نمیگیره دلم آروم وای عموم بند دهم من یادگارِ حسنم خونِ بابامه توو تنم با دست خالیم باشم لشکر و بر هم میزنم از دست عمه کشیدم دستم و تا پیشت باشم توو غم غربت میسوزی آب رو آتیشت باشم رهاش کنید! نگاه به بچه‌هاش کنید یا لااقل دور از حرم شهید کربلاش کنید عمه بیا! دستم شده از تن جدا راضی شده ازم بابا عمه بیا!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی بی‌وفا بودم این نوکر تو شرمنده‌ست ببخشش از بزرگ‌ترهاست عاشق به امید زنده‌ست   اگه راه حرم بسته‌ست عاقبت گناهامه منو ادب نکن این جور حرم دوای دردامه   حسین آقام، حسین آقام   زندگیه ما نوکریمون واسطه‌ی برادریمون گریه زبون مادریمون   به تو، بدهکارم من دست خودم نیست که تو رو خیلی دوست دارم من   «خیلی دوسِت دارم من»   بند دوم    هرجا صحبت از عشقه اول یاد تو می‌افتم کارام رو به راه میشه هر وقت یا حسین گفتم   بگو یه اِرْفَعْ رَأْسَک به این نوکر ایها الارباب شبیه حر نگام بنداز دل شکسته‌م و دریاب   حسین آقام، حسین آقام   من ببخش اگر که نامَردم راه و نشونم بده برگردم همیشه دور از تو ضرر کردم   به تو بدهکارم من دست خودم نیست که تو رو خیلی، دوست دارم من   «خیلی دوسِت دارم من»   بند سوم   دست من رو می‌گیری هر قدریم که بد باشم هم توو دنیا هم وقتی من زیر لَحَد باشم   همیشه مشکلاتم رو توو چای روضه حل کردم هرچی بَراومد از دستم به وظیفه‌م عمل کردم   حسین آقام، حسین آقام   دارایم این چشم‌تَرِ آقام از نون شب واجب‌تَرِ آقا زندگی با تو بگذره آقا   به تو بدهکارم من دست خودم نیست که تو رو خیلی دوست دارم من   «خیلی دوسِت دارم من»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای نفس زینب و ای ضربان حسین مِثل حسن جان تو، بسته به جان حسین ای بس که تو بی‌باکی، ای خارج از ادراکی ای راه انداختی از خیمه چه گرد و خاکی در این تب و تاب گودال، تویی تو که سر آوردی برای بساط عشق حسین تو جگر آوری ای جگر شیر جمل، ای قمر شیر جمل ای پسر شیر جمل، تاج سر شیر جمل «عبدالله ابن حسن، عبدالله ابن حسن» بند دوم ای جَلَوات حسن، جمع صفات حسن عشق حسینی تو، از برکات حسن ای حَسَنِ کراری، ای آخرین سرداری ای آمدی مثل عَلَمدار عَلَم برداری طنین صدای پای، تو در همه‌ی این دشته خبر همه جا پیچیده، دوباره حسن برگشته ای جگر شیر جمل، ای قمر شیر جمل ای پسر شیر جمل، تاج سر شیر جمل «عبدالله ابن حسن، عبدالله ابن حسن» بند سوم بی‌زره و بی‌سِپَر، آمده‌ای قتلگاه سینه‌ی تو شد سپر، بر تن زخمی شاه ای تن نیزه‌زارم، ای سینه‌ی خون‌بارم ای نیزه در بین گلویت دهد آزارم تنت پر زخم و تیره، پر از لگد و شمشیره شکسته شده پهلویت، اگر نفست میگیره ای پسر شاه کرم، ناله زدی ای پدرم رفتی و افتاده غمت، بر دل و بر جان حرم «عبدالله ابن حسن، عبدالله ابن حسن»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتم که در کَرَم به کجا می‌رسد حسن دیدم که تا حدود خدا میرسد حسن   تا دیده‌ام گدا سر کویش زیاد بود تا دیده‌ام به داد گدا میرسد حسن   یا حسن جانی تفسیر قرآنی،شاه کریمانی، جان جانانی روح و ریحانی لؤلو و مرجانی، آیات رحمانی، جان جانانی   توی محراب باران و توی میدون طوفانی تیغ صلحت برّان و وسط جنگ غَرانی به کریمان سلطان و با گداها رحمانی تو حسن جان جانانی   «حسن یا مولا، حسن یا مولا، حسن یا مولا، حسن»   بند دوم    هنگام مرگ نیز به همراه مرتضی یا میرسد حسین و یا میرسد حسن   مردم تمام عمر بدهکار کیستین از جای جایِ شهر صدا میرسد حسن   مجتبایی تو مشکل گشایی تو، درد و دوایی تو، خیلی آقایی سفره‌داری تو خیر الابراری تو، ابن‌ الکراری تو، آقای مایی   واسه قلب بیمارم، تو طبیبی ای یارم سائل این سفره و، گدای این دربارم تو کریم و من بی‌کس، کیو غیر از تو دارم؟ تویی دار و ندارم   «حسن یا مولا، حسن یا مولا، حسن یا مولا، حسن»   بند سوم    پرواز میکنم به خدا با حسن حسن دردم همیشه گشته روا با حسن حسن   بالاترین سعادت عالم به ما رسید پُر شد همیشه سفره‌ی ما با حسن حسن   مانند سالهای گذشته قبول کرد زهرا حسین حسین مرا با حسن حسن   ای قدر قدرت از تو داریم عزت، میخوام بگم راحت: مردی حسن جان ای ماشاءلله قاسم و‌ عبدالله، تقدیم ثارالله، کردی حسن جان   دل قاسم درگیرت، توی دستش شمشیرت تویی آیات غیرت، شده قاسم تفسیرت تو رو دیدن در قاسم، شده میدون تسخیرت همه تحت تأثیرت   «حسن یا مولا، حسن یا مولا، حسن یا مولا، حسن»  
‍ ‍ . ‌ علیه السلام _ سید مهدی میرداماد با شال عزا زائرا میان،چه خبره مشهد امشب سینه میزنند،روضه میخونن روبه روی گنبد امشب *چی میگن؟تو هم با اون زائرا بگو* (یا امام رضا به خدا غریب و تنها تو خونه شبیه زهرا جوونتو کشتن آقا)۲ (نبودی بیینی جیگرش،برا یه کم آب میسوزه نبودی ببینی تنش سه روز تو آفتاب می مونه)۲ همیشه دلم توی کاظمین کنار باب المراده۲ یا که زائر مشهدالرضا کنار باب الجواده یا امام رضا مگه چی بوده گناهش؟ میبینه با اشک و آهش که خونشه قتلگاهش .... *دو تا امام ما رو تو خونشون همسرانشون به شهادت رسوندند،یکی امام حسن،یکی امام جواد؛هر دو به دست همسرانشون مسموم شدن؛اما از بغداد تا مدینه فرق زیاده،امام حسن رو زهر دادن اما امام حسن خواهر داشت تا دید جیگرش داره پاره میشه گفت بگید زینبم بیاد ..." امام حسنم زهر دادند اما امام حسن یه برادر مثل عباس داشت ... یکی مثل حسین داشت ... امام حسن بچه هاش دورش بودند ..." امام امروز امام جواد هی به در و دیوار نگاه کرد،نمیتونست بگه پسرم ..." یه نفر نبود سرش رو بغل بگیره ..." این سفارش انبیا و اولیاء ماست،همشون میگفتن دم جون دادن بگید همه بیان،پیغمبر مگه نبود؟! دستور داد علی بیاد،فاطمه بیاد،حتی حسن و حسین که خودشون رو روی سینه ی پیغمبر انداختن امیرالمومنین خواست بلندشون کنه پیغمبر فرمودند: علی جان اینا رو سینه ی من باشند من راحت جون میدم،بیام جلوتر ؛ مگه مادر ما میخواست بره همه دورش نبودن؟!! زینب یه طرف ،حسن یه طرف حسین ... حتی وقتی کفنش کردند بچه هاش دورش بودند، بیام جلوتر، امیرالمومنین مگه نبود؟خودش گفت همه دورم باشند حتی عباسش رو نذاشت ببرن ، امام حسن همه دورش بودند..." عبدالله و قاسم..." بقیه اهلبیت هم همینطور، امام رضا تو خراسان جون میده امام جواد از مدینه آمد،امام جواد تو بغداد جون میده امام هادی علیه السلام به علم امامت رفت کنار بدن..." همه ی ائمه ی ما گفتن بیاید کنار ما... فقط یه نفر گفت:زینب نیا ... زینب نیا بالای گودال ... اگه بیای میبینی رو سینه ی حسینت نشستن... وای .... زینب آمد بالای تل دید حسین داره میگه : "ارجِعی اُخَیَّ"خواهرم برگرد ... زین العابدین تو خیمه ست ... بچه ها تو خیمه اند ... زینب بر گشت، خیلی طول نکشید دید زمین کربلا داره میلرزه،همه دارند تکبیر میگن...چه خبره؟یه نگاه کرد دید سر حسین بالای ... حسین ... او میدوید و ... *بوی حرم میاد ... خیلی نمونده، ۴۰ روز دیگه باید بگی:* او میدوید و ... فرج امام زمان بگو حسین .... 🎤 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ : @majmaozakerine