هدایت شده از کانال سخنرانی وحدیث مجمع الذاکرین ع ایتا
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
◾️ شرح جگرسوز اجازه طلبیدن حضرت قاسم از عمویش سیدالشهداء عَلَيْهِما السّلام
⚡️ وصیت امام حسن به سیدالشهدا و حضرت قاسم علیهمالسلام...
وقتی که نوبت جنگ به اولاد امام حسن علیه السلام رسید، قاسم آمد و عرض کرد که عمو جان! اجازه میخواهم تا به جنگ این کفار بروم!
فَقالَ لَهُ الْحسينُ: يا ابْنَ الْأخِ ! أنتَ مِنْ أخي عَلامَةٌ و اُريدُ أنْ تَبقَىٰ لِأتَسَلَّىٰ بِكَ
▪️امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر برادرم! تو یادگار برادرم هستی و می خواهم که تو باقی بمانی تا به واسطه تو تسلی(از داغ برادر) پیدا کنم.
پس حضرت، اجازه جنگ را به قاسم نداد.
قاسم اندوهگین و ناراحت شد از اینکه چرا امام حسین علیه السلام به برادرانش اجازه جنگ را داده اما به او اجازه جنگ را نداده است و همین که با حالتی محزون گوشهای نشسته بود و سرش را روی پاهایش گذاشته بود،یادش آمد که پدرش حِرزی به بازوی راستش بسته بود و به او وصیت کرده بود که هر وقت دچار اندوه و دردی شد، حرز را باز کند و بخواند و معنایش را بفهمد و هر چه که در آن نوشته شده بود به آن عمل کند.
🔻قاسم با خودش گفت سالهای زیادی گذشته برمن، ومثل این اندوه و درد تا به حال به من دچار نشده است.
پس آن را باز کرد و نگاه کرد که در آن نوشته شده بود:
يَا وَلَدي قاسِمَ، اُوصيكَ إنّكَ إذا رَأيْتَ عَمَّكَ الْحسينَ عليه السّلامُ في كَربَلاءِ وَ قَد أَحَاطَتْ به الْأعْداءُ، فَلا تَتْرُكِ الْبِرازَ وَ الْجِهادَ لِأعْداءِ رَسولِ اللّهِ ، و لا تَبْخَلْ عليه بِروحِكَ، و كُلّما نَهاكَ عَنِ الْبِرازِ عَاوِدُهُ لِيَأذَنَ لَكَ في الْبِرازِ لِتَخُصَّ في السَّعادَةِ الْأبَديَّةِ
▪️ پسر جانم قاسم! تو را وصیت می کنم وقتی که دیدی عمویت حسین علیه السلام در سرزمین کربلا تنها شده و دشمنان او را احاطه کرده اند،پس جنگ در رکاب او را از دست مده و با دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و اله، به قتال برخیز. و از فدا کردن روح و جانت برای عمویت بخل نورز و هر چه که او تو را از جنگ نهی کرد، باز سراغش برو و اصرار کن تا به تو اجازه دهد که به این وسیله سعادت ابدی را به دست آورده ای.
پس قاسم بلند شد به خدمت عمو جان آمد و آن حرز و نوشته امام حسن علیه السلام را به دست عمو داد.
امام حسین علیه السلام وقتی که آن نوشته را قرائت فرمود، شدیداً گریه کرد و ناله و فریاد زد و در نهایت آه سردی کشید و فرمود:
ای پسر برادرم! این وصیت پدرت برای توست؛ اما پدرت وصیت دیگری به نزد من دارد و ناچارم به آن عمل کنم.
🔹پس امام حسین علیه السلام دست قاسم گرفت و به خیمه برد و عباس و عون را خبر کرد و به مادر قاسم فرمود:
آیا برای قاسم لباس جدیدی داری؟
عرضه داشت نه آقا جان!
امام علیه السلام به خواهرش زینب فرمود:
صندوق را برایم بیاور.
وقتی که زینب کبری علیها السلام صندوق را آورد و جلوی امام حسین علیه السلام گذاشت، حضرت آن را باز کرد و قباء امام حسن علیه السلام را بیرون آورد و او را به تن قاسم کرده و عمامه امام حسن را بر سرش گذاشت و دست دخترش را گرفت که از کودکی نام او برای قاسم گذارده بودند.
و عقد او را برای قاسم خواند و دست دخترش را گرفته و در دست قاسم گذاشت و از خیمه بیرون آمد.
قاسم نگاه به دخترعمویش میکرد و گریه میکرد تا اینکه صدای دشمنان را شنید که میگویند:
آیا دیگر مبارزی برای جنگ نیست؟!
پس دست همسرش را رها کرد و خواست که از خیمه بیرون بیاید. همسرش گفت: چه در ذهنت می گذرد و چه میخواهی انجام دهی؟
قاسم گفت:
می.خوام به ملاقات این دشمنان بروم چرا که آنها طلب مبارز میکنند و این من هستم که به جنگ آنها میروم. و به همسرش گفت: مرا رها کن که عروسی ما باشد برای آخرت.
همسرش فریاد زد و با قلبی حزین اشکهایش روی گونهاش جاری شد و گفت:
تو میگویی عروسیمان باشد برای آخرت.
پس من در قیامت تو را چگونه بشناسم؟
و در کدام مکان تورا ببینم؟
قاسم با دستش تکه نخی را پاره کرده و به او داد و گفت: دخترعمو! مرا به واسطه این تکه نخ بشناس و به یاد آور.
پس اهل خیمه از اینکار قاسم شدیدا گریه کردند و همه فریاد و واویلا سر دادند.
برگرفته از:
📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲
📚 الدّمعة السّاكبة،ج ۴ ص۳۱۵
📚أسرار الشّهادة، ص۳۰۵
📚مدينة المعاجز، ص ۲۲۴؛
📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۴۵۷
به خدا بعد ابالفضل علمداری تو
چه کسی گفته که در بند گرفتاری تو
تو چهل منزل چل تا دره خیبر کندی
ذوالفقار دو دم حیدر کراری تو
ای اسطوره ی وفا زینب
ای کنز صبر و حیا زینب
تو جانان مجتبایی و
عشق شاه کربلا زینب
شوکت علی و ثانی زهرا
دختر شیر و دختر دریا
خطبه خواندی و همگی دیدند
کوفه را کردی محشر کبری
سلام الله علی قلب زینب الصبور
****
کوفه در زیر قدمهات به خود می لرزید
گوئی انگار دوباره علی را می دید
از جلال و جبروت تو همه می گفتند
دختر شیر یل خیبره بیچاره یزید
ای بانوی قهرمان زینب
بانوی علی نشان زینب
تالی تِلوِ حضرت زهرا
عشق صاحب الزمان زینب
دختر علی و ثانی زهرا
دختر شیر و دختر دریا
خطبه خواندی و همگی دیدند
کوفه را کردی محشر کبری
در حریم تو می کنم احساس
عطر و بوی سیب عطر و بوی یاس
تا ابد بی بی پرچمت بالاست
عمه ی سادات خواهر عباس
سلام الله علی قلب زینب الصبور
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_ابن_الحسن
#تک_ضرب #سه_ضرب
▪️نوحه شب ششم محرم
قاسم گل حسن، دارد به لب سخن
با ذکر یا حسین، كرده كفن به تن
گوید که سرورم
منّت بنه سرم
من همچو اكبرم
جانم عمو حسین
جانم عمو حسين(۴)
مولا نشسته و قاسم حنا كند
با بوسه ای بر او دردش دوا كند
باشد به گفتگو
از سوز هجر او
سوزد دلِ عمو
جانم عمو حسین
جانم عمو حسين(۴)
در خيمه تازه شد داغ دلِ عمو
شرح مدينه را او گفته مو به مو
آتش به بر زند
بر جان شرر زند
حرف از پدر زند
جانم عمو حسین
جانم عمو حسين(۴)
زينب حزین آن ماه جوان شده
با يادِ مجتبی اشكش روان شده
شد یوسف حسن
شمعی به انجمن
خواند در این چمن
جانم عمو حسین
جانم عمو حسين(۴)
✍حسن ثابت جو
〰〰〰〰〰〰
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
4_5935926046120479849.mp3
1.95M
#شور_حماسی_حضرت_قاسم_ع
#ای_یله_یله
✅بند اول
ای یله یله یل یل یلا یا قاسم (ع)
آخر وفا آخر صفا یا قاسم (ع)
با تو میگیره قلب ما جلا یا قاسم) ع)
جانم به
روی تو و موی تو و
قدرت بازوی تو و
ذکر هوالهوی تو و
شیرینی شهد و عسل قاسم(ع)
جانم به
ماه دل آرای تو و
قامت رعنای تو و
زلف چلیپای توو
ای پسر شیر جمل قاسم (ع)
از عشق تو شدم دیوانه
اسم تو میبرم مستانه
تو شمعی و منم پروانه
یا قاسم مدد مدد یا قاسم (ع)
✅بند دوم
دلبره حسن یاوره حسین یا قاسم(ع)
پهلوونه نام آوره حسین یا قاسم (ع)
حیدره حسن لشکره حسین یا قاسم
(ع)
ایواالله
بر وجنات مادری
و سکنات اکبری
و جلوات حیدری
و رجز و چاوش تو قاسم(ع)
جانم به
صولت قرآنی تو
سرعت طوفانی تو
قدرت یزدانی و آن
نيروی ازرق کش تو قاسم(ع)
دو چشم مسیحا داری
سالاری عجب سالاری
چه اسم قشنگی داری
یا قاسم مدد مدد یا قاسم (ع)
💠💠💠1⃣1⃣1⃣5⃣💠💠💠
#شاعرسبکساز_کربلایی_مجید_مرادزاده
4_5864023015070632039.mp3
4.89M
#زمینه_شور_واحدروضه_ای
#شب_ششم_محرم_قاسم_ع
#سبک_امیرم_ببین
#عموجون_منم_قاسم
🔘🔘🔘🔘
✅بنداول
عموجون/ منم قاسم ابن الحسن بن حیدر
عموجون/ منم مثل اکبر رشیدو دلاور
عموجون/ منم زاده ی زاده ی شیر خیبر
عموجون
🔘
عموجون/بده اذن میدون به من ای عموجون
عمو جون بزار تا بریزم به پای تو من خون
عمو جون بخون از چشام حال قلب پریشون
🔘
عموجون/ببین واسه ی تو چقدبیقرارم
ببین که /برات ازباباجون حسن نامه دارم
بزارتا/به زیرقدمهای توسربزارم
....
بزار تا بشم فدای سرت
قسم میدمت جون مادرت
🔘➖➖➖➖➖🔘
✅بنددوم
عمو جون/تو جون دادی و جون من شد به این لب
عمو جون/چه ناجور تو افتادی از روی مرکب
عمو جون/ می زد بر سرو صورتش عمه زینب (س)
تو خیمه/دلش بی قرار دیگه مادر تو
جای نقل /دارن سنگ می ریزن به روی سر تو
شکستن/ زیر سم مرکب ها چه پیکر تو
🔘
ببخشم/تورو تنها بین یه لشگر می دیدم
ببخشم /زیر سم مرکب صداتو شنیدم
ببخشم /عزیزم اگه پیش تو دیر رسیدم
🔘
چه اندازه شد برات پیرهنت
زیرمرکبا کش اومد تنت
🔘➖➖➖➖🔘
✅بندسوم
پریدی ولی ریخت عزیزم چه بال و پر تو
می بینم یه لشگر که ریختن به روی سر تو
نمونده چیزی قاسمم از تن و پیکر تو
🔘
عزیزم به داد دل من تو بودی رسیدی
می مردم من و وقتی داشتی که ازدور میدیدی
بمیرم زیر سم مرکب چقد قد کشیدی
🔘
تن تو/شبیه عسل شد به هم دیگه چسبید
تن تو/چقد روی این خاک صحرا می چرخید
تن تو/زیر نعل مرکب از هم دیگه پاچید
😭
جلوی چشام شکستش تنت
عزیز دلم چه بد کشتنت
💠💠7⃣8⃣6⃣💠💠
🔘➖➖➖➖➖🔘
#کاری_ازشعرای_آیینی
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده
قاسم_رزمنده_ام__هادی_همتی2.mp3
5.82M
فرمان میدانم بده
ای عمو جانم
شمشیر دستانم بده
ای عمو جانم
حکمی ز قرآنم بده
ای عمو جانم
فرمانده فرمانم بده
ای عمو جانم
در خیمه دلتنگم
من تشنه ی جنگم
یار تو هستم با
دندان و با چنگم
من قاسم رزمنده ام ای عمو جانم
دل را ز دنیا کنده ام ای عمو جانم
من نوجوانی صف شکن در سپاه تو
دریا دل و کوبنده ام ای عمو جانم
ابی عبدالله یا حسین
ابی عبدالله یا حسین
بعد از علی اکبرت
ای عموی من
بعد از گلای پرپرت
ای عموی من
من آمدم در لشکرت
ای عموی من
قاسم به قربان سرت
ای عموی من
رخصت بده مولا
میدان روم حالا
گردم فدای تو
فرمانده ی تنها
مردن به کام من عمو چون عسل باشد
کی در دل من وحشتی از اجل باشد
بابای من برادرت مجتبی یعنی
شیر دلیر و پهلوان جمل باشد
ابی عبدالله یا حسین
ابی عبدالله یا حسین
یک نامه دارم از پدر
ای عمو جانم
او از دلم دارد خبر
ای عمو جانم
بخشیده جان این پسر
ای عمو جانم
قربانی ما را بخر
ای عمو جانم
در کربلای تو
تیغ حسن هستم
جای زره بر تن
رخت کفن هستم
روز شهادت آمده می روم میدان
تا زنده باشد تا ابد نهضت قرآن
تا مثل گل پرپر شوم در رکاب تو
جان را فدایت می کنم ای شه خوبان
ابی عبدالله یا حسین
ابی عبدالله یا حسین
#هادی_همتی
#قاسم #زنجیرزنی
893.2K
در خیمه نمی مانم
اینک من و این میدان
دل بی تو به تنگ آمد
ای پادشه خوبان
جانم به فدای تو
ای سرور مظلومان
من بی تو نمی خواهم
این زندگی و این جان
پور حسنم قاسم
از آل بنی هاشم
بعد از علیِّ اکبر
دنیا شده زندانم
طاقت ز کفم رفته
در خیمه نمی مانم
ای سید و مولایم
لبیک حسین جانم
جانم به فدای تو
دلتنگ شهیدانم
پور حسنم قاسم
از آل بنی هاشم
این نامه ی بابایم
این خطِّ اَمان من
شد صحنه ی عاشورا
پایان جهان من
چون حکم پدر باشد
از دادن جان من
شمشیر تو می گردد
نیرو و توان من
پور حسنم قاسم
از آل بنی هاشم
جان را به کف آوردن
خیرالعملم باشد
مردن به لبان من
اهلا عسلم باشد
در راه تو جان دادن
حکم ازلم باشد
تنهایی تو مولا
تیر اَجلم باشد
پور حسنم قاسم
از آل بنی هاشم
این پیکر پر خونم
قربان تو ثارالله
قربان تو و کامِ
عطشان تو ثارالله
ماندم به سَرِ عهد و
پیمان تو ثارالله
شادم که سپر گشتم
بر جانِ تو ثارالله
پور حسنم قاسم
از آل بنی هاشم
#هادی_همتی
#قاسم #زنجیرزنی