YEKNET_IR_shoor_2_shabe_2_muharram_1400_javad_moghaddam.mp3
8.59M
💥 #شور #فراق_کربلا
🎙مداح: #جواد_مقدم
▪️مناسبت: #محرم #اربعین
دنیا بود و من و یک دلسردی
خسته پر شکسته از نامردی
سرگرم بازی دنیا بودم
آخر هم خودتو پیدا کردی
شکسه بود وجودم اصلا گم شده بودم
شبی که اولین بار حرم رودیدم بهت رسیدم
درست وقتی که من از همه بریدم بهت رسیدم
بازم مثل همیشه درد و دلامو برات آوردم
تو دستامو گرفتی هر دفعه آقا زمین میخوردم
سلطانم امام حسین ای جانم
انقدر زیر پر و بالت بودم
حق دارم بشم آقا دیوونت
تو هر لحظه لحظه ی این دنیا
پیشم باش تو رو جون ریحانت
دلم به زیر دینه دیوونه ی حسینه
درست مثل یک مادر تا همین الان غصمو خوردی
آوریدی منو تو بین الحرمینت دلم رو بردی
دلی که بردی آقا بد جوری حالا دردسرم شد
توی سینه ی من نیست فراری هم شد جلد حرم شد
شبی که اولین بار حرم رودیدم بهت رسیدم
درست وقتی که من از همه بریدم بهت رسیدم
بازم مثل همیشه درد و دلامو برات آوردم
تو دستامو گرفتی هر دفعه آقا زمین میخوردم
سلطانم امام حسین ای جانم
تقدیرم در کنارت بنویس
زندگیم بدون تو ممکن نیست
هرکی در پناهته آسودست
هرکی نوکرت نشه ایمن نیست
چه خوبه روزگارم تا که شما رو دارم
کبوتراتم حتی اینو میدونن چقدر رحیمی
به تو به جای ارباب باید گفت آقا رفیق صمیمی
تو باشی احتیاجی به هیچ کسی تو دنیا ندارم
بمیرمم خوشم چون سر رو پاهای خودت میذارم
سلطانم امام حسین ای جانم
.
YEKNET.IR - shoor 5 - hafteghi khordad 1401 - nariman panahi.mp3
3.75M
💥 #شور #فراق_کربلا
🎙مداح: #نریمان_پناهی
▪️مناسبت: #محرم #اربعین
مرهم واسه چشم ترم میخوام
حال دلم بده حرم میخوام
حال دلم خیلی بده جا موندم از قافله بازم
کرب و بلایِ تو شده تو این روزا همه نیازم
چاره ندارم میدونم باید بسوزم و بسازم
جانم حسین
رحمی بکن به چشمای زارم
خیلی بدم اما دوست دارم
تا کی تحمل بکنم تلخی درد و روزگارو
بهم بگو که تا به کی باید نبینم کربلارو
آخر میمیرم از غمت کی میشه دعوت کنی مارو
جانم حسین
معلومه کاری نداری با من
وقتی همه اومدن الا من
همه شدن زائرِ تو بغیر من که رو سیاهم
از دوری حرم ببین لبریزه اشک و سوز و آهم
جانِ رقیه بطلب یه عمره که من چشم به راهم
جانم حسین
.
مداحی آنلاین - دلم میگیره - حدادیان.mp3
3.44M
💥سبک: #واحد
🎙مداح: #محمدحسین_حدادیان
▪️مناسبت: #محرم #اربعین
این همه زائر می بینم دلم می گیره
دلم می گیره
آقام حسن یدونه زائرم نداره
نه گنبدِ طلا حتی علم نداره دلم میگیره
حتی آقام شعر قدم قدم نداره
قدم قدم با یه علم
یه شب میریم تو صحن زیبای حسن!
به زودی توو ، صحنِ آقام
میریم یه مشایه با کلی سینه زن
جانم حسن جانم حسن .....
تا چشمت افتاد ورودیه بابِ قبله
تا اومدی سلام بدی یادِ حسن باش
نه بابِ قبله ای داره نه حتی صحنی
تموم میشد غریبی آقامون ای کاش
تصورش کن توو باب قبلهی حسن وایسی ایشالا
تصورش کن آروم آروم اشک میریزی میری پایین پا
تصورش کن
دست ادب به سینه میگی سلام آقا
سلام آقا که الان توو بقیع هستم
دخیلم رو به باب القاسمت بستم
حسن جانم
بذار عشقت تو قلب نوکرت باشه
قرار ما تو صحن مادرت باشه حسن جانم
غلط گفتم که چیزی توی کاسه ام نیست
منو دست حسین دادی حواسم نیست
حسین جانم حسین جانم حسین جانم
بنام خدا 🥀#شـهـــدا
«قصیدهٔ ای تقدیم به ارواح تابناک جمیع شهدا بالاخص شهدای هشت سال دفاع مقدس»
قسمت اول
•┈┈••✾•✾•✾••┈┈•
سلام ای جان نثاران ای شـهیدان
سلام ای حافظان دین و قــــرآن
به راه دین شما از سر گذشتید
ِسِرشت عشق را از سَر سِرشتید
گرفتید از خدا انعام تان را
نمودید جاودانه نام تان را
نگردید گامتان یک لحظه لرزان
ز جان خود گذشتید از دل وجان
شما از بس که همت کرده بودید
جهان را غرق حیرت کرده بودید
شما با همّت و نیروی ایثار
نمودید دشمنان را خوار چون خار
شما آتش زدید بر قلب دشمن
ندادید یک وجب از خاک میهن
یکایک یک دل و یک رنگ بودید
به دور از خدعه و نیرنگ بودید
به ظاهر جنگ با صدامیان بود
به باطن پای شیطان در میان بود
تماماً شرق و غرب هم رأی بودند
سرود یأس بر ما می سرودند
اروپا هم چو شرق و غرب بدنام
ببودند حامیِّ سرسخت صدام
در آن دوران سخت و پرهیاهو
که برما حمله می کردند ز هرسو
شهیدان همت والا نمودید
سرود عاشقی را خوش سرودید
نبستید دل بر این دنیانی فانی
نکردید اعتنا بر زندگانی
خروشیدیدشماچون موج وطوفان
شدیم ما عاقبت پیروز میدان
شما با عـشق مولا جان سپـردید
به عباسش قسم هرگز نمـــردید
شـما تــاریخ را با خــون نوشتید
به جان و بر دل ما جا گرفتـید
اگر چـه عده ای پیمان شکستـیم
بــریدیم از شــما با غیـر بسـتیم
شما تـــاج سر پــیر و جـوانیـد
نمـردید تـا قیـــامت جـــاودانیـد
اگر کشتی ما بر گِل نشسته
اگر روز و شب ما تیره گشته
دلیلش عمده اش بی شک عیان
است
یقیناً غفلت نسل جوان است
ولی ما عهد و پیمان را شکستیم
نمک خوردیم نمکدان را شکستیم
اگر راه شهیدان راه ما بود
دعای خیرشان همراه ما بود
چه گویم ما به ظاهرحق شعاریم
به باطن اکثراً ما کج مداریم
شهیدان بهر ما پیرایه هستید
همیشه بر سر ما سایه هستید
بدانید ما بسی دل شوره داریم
ز دست عده ای نالان و زاریم
جوانانی که حرمت بارشان نیست
مرام و معرفت درکارشان نیست
زنانی که به عفت پشت کردند
به حجب و برنجابت پشت کردند
شهیدان مرد و زن ما پاسداریم
به شهرعشق حرمت پاس داریم
قسم بر روحتان ما نادم هستیم
ببخشائید اگر پیمان شکستیم
جوانیم یا که پیر ما بی نوائیم
همه محتاج الطاف شمائیم
اگرمحروم کنیدزین فیض واحسان
بگردیم ما ز آه و بغض بی جان
تو هم فاخر بگو با دیده ی تر
شهیدان زنده اند الله و اکبر
«ان شاء الله ادامه با محوریت شهدای مدافع حرم»
"" "" "" "" "" "" "" ""
شاعر : مسلم فرتوت(فاخر)
#حیاتنا_الحسین
#امام_سجاد_زمینه
امام حسین هنگام وداع با امام سجاد فرمودند:
«يا وَلَدي بَلِّغْ شيعَتي عَنِّيَ السَّلامَ فَقُلْ لَهُمْ: إِنَّ أَبي ماتَ غَريباً فَانْدُبُوهُ وَ مَضى شَهيداً فَابْكُوهُ»
سی ساله گریه میکنم برای بابا
إِنَّ أَبي بِکربلا ماتَ غَريبا
قَتَلوهُ عطشانا ؛ طَرَحوهُ عریانا
در پیش چشمانم ؛ سَحَقوهُ عُدوانا
مظلوم حسین جانم ؛ مظلوم حسین جانم
.......
سی ساله سقا ببینم گریم میگیره
آب خوش از گلوی من پایین نمیره
کی میره از یادم ؛ بین دو نهر آب
بابای عطشانم ؛ با نیزه شد سیراب
مظلوم حسین جانم ؛ مظلوم حسین جانم
....
سی ساله ناله میزنم هر روز و هر شب
یادِ اسیری و گرفتاری زینب
این روضه آتش بر ؛ جان و دلم میزد
نامحرمی سیلی ؛ بر مَحرمم میزد
مظلوم حسین جانم ؛ مظلوم حسین جانم
........
سی ساله بازاره مدینه رو میبینم
بازارِ شام یادم میاد میسوزه سینهم
خیلی اذیت شد ؛ عمه سرِ بازار
دورش میرقصیدند ؛ تا آخر بازار
مظلوم حسین جانم ؛ مظلوم حسین جانم
هدایت شده از کانال سخنرانی وحدیث مجمع الذاکرین ع ایتا
#اسارت
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
◾ وقتیکه حضرت سکینه از قافله جا میماند و زینب کبری «سلاماللّهعلیهما» با پای برهنه به دنبالش میرود...
⚡️فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها» در نیمههای شب سَر دختر یتیم امام حسین علیهالسلام را به دامن میگیرد...
در نقلها آمده است:
شبی از شبهایی که قافله در راه شام بود، حضرت سکینه عليها السّلام به یاد پدر و درد اسارت و غم های دلش، گریه زیادی کرد و صدای او به گریه بلند شد.
🩸شتربان او وقتی که دید گریهاش تمامی ندارد، گفت:
اُسكُتي يا جارِيَة! فقد أذَّيتِني بِبُكائِكِ
▪️ای کنیزک! ساکت شو! مرا با گریهات آزار میدهی.
اما حضرت سکینه علیهاالسلام گریهاش تمام نشد بلکه چنان نالهای کشید که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود.
آن شتربان ملعون گفت:
ای دختر خارجی! ساکت شو دیگر!
حضرت سکینه عليها السّلام با شنیدن این جمله حالش دگرگون شد و با ناله گفت:
ای وای من! آه ای پدرم! تو را از روی ظلم و جور کشتند و حالا تو را خارجی هم میخوانند!؟
فَغَضَبَ اللَّعينُ مِن قَولِها، و أخَذَ بِيَدِها، و جَذَبَها و رَمَىٰ بِها عَلىٰ الْأرضِ فَلَمَّا سَقَطَتْ غُشِيَ عَلَيْها.
▪️آن شتربان دیگر به غضب آمد و دست آن مخدّره را گرفت و از روی شتر کشید و آن بانوی مظلومه را محکم به زمین زد و حضرت سکینه عليها السّلام بيهوش شد.
🩸وقتی که به هوش آمد، همه رفته بودند و اثری از قافله نبود. با پای برهنه در تاریکی شب راه افتاد. گاهی مینشست و گاهی بلند میشد و گاهی پدر و گاهی عمهاش را صدا میزد. ساعتی از شب را همینگونه سپری کرد و باز اثری از قافله ندید و بيهوش روی زمین افتاد.
🩸در همين ساعت بود که ديدند نیزهای که سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام بر آن بود، در زمین فرو رفت و هرچه حامل آن نیزه و لشکریان دیگر تلاش کردند تا آن رابیرون بیاورند، نتوانستند.
خبر به عمر سعد لعين رسيد و او گفت:
از علي بن الحسین علیهماالسلام سؤال کنید؛ آنان سراغ امام سجاد علیه السلام رفتند و قضیه را بازگو کردند.
🩸حضرت فرمودند:
بروید به عمه جانم زينب کبری عليهاالسلام بگویید دنبال بچه ها بگردد؛ شاید کودکی در دل شب گمشده باشد.
خبر به زینب کبری علیها السلام دادند و آن بانو تک تک اطفال را صدا زد اما تا اینکه صدا زد: دخترم! سکینه! کجایی؟ جوابی نشنید.
فَرَمَتْ زينبُ بِنَفسِها مِن عَلىٰ ظَهرِ النَّاقَةِ، و جَعَلَتْ تُنادِي: وا غُربَتاهُ! وا ضَيعَتاهُ! وا رِجالاهُ! وا حُسيناهُ، بُنَيَّة سكينةُ، في أيِّ أرضٍ طَرَحوكِ، و في أيِّ وادٍ ضَيَعوكِ!
▪️پس از همان بالای نافه، خودش را بر زمین انداخت و ناله سر میداد: وا غربتاه! وا ضيعتاه! وا رجالاه! وا حسيناه؛ دخترم سکینه! در کدام وادی و بیابان تو را انداخته و رها کرده اند.
فَرَجَعَتْ إلىٰ وَراءِ الْقافِلَةِ، و هِيَ تَعدو في الْبَراري حافِيَةً و الشَّوكُ تَدخُلُ في رِجلَيْها، و تَصرُخُ، و تُنادِي
▪️آن بانو با پای برهنه به عقب قافله رفت و خارهای بیابان در پای او میرفت و آن حضرت ناله سر میداد و سکینه خاتون را صدا میزد.
همین گونه در عقب قافله رفت تا اینکه یک سیاهی نمایان شد. زینب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و دیدند که یک خانمی روی ریگ و رمل بیابان نشسته و سر حضرت سکینه سلاماللهعلیها را به دامن گرفته است و گریه میکند.
🩸زينب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و فرمودند: شما کیستید که بر یتیمان ما ترحم میکنید؟ آن بانو ، رو به زينب کبری عليهاالسلام کردند و فرمودند:
بُنيَّةَ زينبُ! أنا اُمُّكِ فاطمةُ الزَّهراءِ أظَنَنتِ إنِّي أغفُلُ عَن أيتامِ وَلَدِي!
▪️دخترم زينب! منم مادرت فاطمه زهرا «سلاماللهعلیها»؛ تو گمان میکنی من از حال یتیمان پسرم غافل میشوم!؟
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۶