هدایت شده از خادمه اهل بیت مدیریت ابرگروه مجمع الذاکرین 🌺
♡••
ڪاشمَھدےبہجھانچھرههويدامۍڪرد
گرهازمشڪلپيچيدهےماوامۍڪرد
ڪاشمۍآمدوباآمدنشازسرِمِھـر
قبرِمخفۍشدهےفـاطِمہپيدامۍڪرد..🥀
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
#سلام_حضرٺ_اربابم🤚
عشق است
اینکه یک نفر آغاز می کند
هر روز صبح را
به هوای سلام تــ♥️ــو
#صبحتون_کربلاییــــــــــــــــ✨
خبر رسیده که این روزها علی تنهاست
بیا به خانهی بی فاطمه سری بزنیم!💔
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
باور نداشت زينب كبري كه مادرش
رفته است وجاي خالي او در برابرش
چادر نماز فاطمه لالايي شبش
دستان پر ز مهر علي بالش سرش
چشمان پرستاره ي زينب به در هنوز
يادي كند زمادر و محسن برادرش
هرنيمه شب به كنج دلش روضه ميگرفت
باخاطرات كوچه و سيلي و مادرش
وقتي دلش بهانه ي مادر گرفته است
چادرنماز مادر خود را كند سرش
مادركبوترانه پريده به آسمان
بابا دلش گرفته براي كبوترش
محمد جواد قدرتی
#بعد_از_شهادت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
سهم گلوی حسین
رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی
ما را در اوج غم تک و تنهاگذاشتی
برداشتی تو بار خودت را ز بستر و
آن را به روی شانه بابا گذاشتی
یادم نمی رود بخدا لحظه ای که تو
با یا علی به آتش در پا گذاشتی
مادر لباس محسن خود را نبرده ای
آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی
این یادگاری ات جگرم را کباب کرد
دربین شانه موی خودت را گذاشتی
گفتم که چار ساله کجا مادری کجا
این کار را برای اماگذاشتی
آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود
آخربرای زینب کبری گذاشتی
مهدی نظری
##بعد_از_شهادت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
آن شب ميان هاله اي از ابر و دود رفت
روشن ترين ستارهي صبح وجود رفت
آن شب صداي گريهي باران بلند بود
دريا به روي شانهي زخمي رود رفت
روشن تر از زلالي نور آمد و چه حيف
با چند يادگاري سرخ و کبود رفت
بال و پري براي پرستو نمانده بود
آخر چگونه نيمهي شب پر گشود رفت
آتش زده به جان علي با وصيتش
غمگين ترين چکامهي خود را سرود رفت
رحمي به قبر خاکي او هم نمي کنند
اين شد که مخفيانه و بي يادبود رفت
مولا خوشي نديده ز دنياي بعد او
مي گفت بعد فاطمه ام هر چه بود رفت
شبها کنار تربت او ياس کوچکش
زانو بغل گرفته که مادر چه زود رفت
یوسف رحیمی
#بعد_از_شهادت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
دل تنگم هوای مادر کرد
یاد آن خاطرات غم بارَش
یاد دارم که مادرم را درد
چقدر داده بود آزارش
هرگز از یاد من نخواهد رفت
آنچه را که به چشم خود دیدم
مادرم بین شعله گیر افتاد
چقدر من ز غصه ترسیدم
در هجوم زبانه آتش
یاس را زیر پا لگد کردند
خواستم پیش مادرم بروم
راه من را به شعله سد کردند
چه بگویم که بعد پیغمبر
قرعه غم به نام ما افتاد
روزگارم به رنج و غم سر شد
تا که راهم به کربلا افتاد
عصر روز دهم در آن صحرا
چون حسینم به قتله گاه افتاد
شعله ای باز قد عَلَم کرد و
به حرمهای بی پناه افتاد
در شرر یاد مادرم کردم
تازیانه چه آتشی دارد
شعله ای که حیا نمی فهمد
چه زبانهای سرکشی دارد
برگرفته از وب سایت دوستداران حاج منصور
#بعد_از_شهادت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
بعد یک چند غم هجر و بلا دختر من
آمدی آخر سر دیدن ما دختر من
با خدیجه چقدر لحظه شماری کردیم
تا بیایی و ببینیم تو را دختر من
دو سه ماه است که ز تو دورم اما انگار
دو سه قرن است شدم از تو جدا دختر من
هیجده ساله عزیزم که چنین پیر نبود
از کی این گونه قدت گشته دوتا دختر من
به پدر آنچه نگفتی به علی را تو بگو
ای فدای تو و این حجب و حیا دختر من
از غم یار بگو از در و دیوار بگو
بگو از مردم بی مهر و وفا دختر من
من خودم با خبرم بر تو و حیدر چه رسید
بعد من سخت گذشته به شما دختر من
زیر دین زحمات پدر این شهر نماند
که مدینه به تو داد اجر مرا دختر من
گفتم این خانه بهشت است و توئی ریحانش
حقتان شعله نبوده به خدا دختر من
هرکجا بوسه زدم سوخت و یا اینکه شکست
دست،سینه، سر و پهلو، مژه ها دختر من
شاخه یاس کجا داس کجا ضرب غلاف
چادر عرش کجا و ردِ پا دختر من
این همه مدت از آن روز گذشته و هنوز
سیلی اش بر رخت انداخته جا دختر من
جای تو روی زمین نیست عزیزم باید
مادرت وا کند آغوش بیا دختر من
بنشین پیش من و مادرت امروز و ببین
سالها بعد رسد کرببلا دختر من
آتشی که ز درِ خانۀ تو بر پا خاست
می نشیند به لباس اسرا دختر من
نوۀ کوچک تو موقع تاراج حرم
می شود لحظه ای از عمه جدا دختر من
مثل تو که به پدر زود رسیدی او هم
می رود زود به جمع شهدا دختر من
موقع غسل تنش عمه صدا خواهد زد
شده ای آینۀ مادر ما دختر من
علی صالحی
#بعد_از_شهادت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
مادر فداي زمزمه ي عاشقانه ات
جان سوخت از براي غم بي کرانه ات
در حسرت نواي خوشت مانده ام هنوز
خاموش گشته اي ز چه رو از ترانه ات
اي بلبلي که زخم ز پاييز خورده اي
آتش گرفته است چرا آشيانه ات؟!
رفتي و غم به خانه ي ما پرسه مي زند
مادر بيا شبي نظري کن به خانه ات
رفتي و داغ تو به دلم ماندگار ماند
رفت از دلم قرار و دلم بي قرار ماند
رفتي و غرق آتشم و سوختن هنوز
چون شمع آتش است سراپاي من هنوز
پروانه هاي سوخته دل را نظاره کن
آيينه ي غمند حسين و حسن هنوز
اي آشناي غربت و مظلومي علي
رفتي و اوست بي تو غريب وطن هنوز
رفتي و خاطرات تو در خانه باقي است
ياد تو هست پرتو اين انجمن هنوز
بس ناشنيده است که ناگفته مانده است
بس آتش نهفته که بنهفته مانده است
سيد مهدي حسيني
#بعد_از_شهادت
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین