(دستای عمو اباالفضل، سقا خونهی رقیه
گاهی پرچم و گذاشتن، روی شونهی رقیه)۲
سیده عالمه، نوهی فاطمه
این شگفتی فقط، تو بنی هاشمه
تو همون سن کم، عقل چهل ساله داشت
با چهل سالهها، دم به دم ناله داشت
و صلی الله یا ابا عبدالله
میگفت الا بالله ابا عبدالله
به هر قیمت این ذکر و گفتن یعنی
زده تو میدون با ابا عبدالله
یا رقیه یا رقیه یا رقیه یا رقیه...
حسین حسین حسین حسین حسین...
جانم نازنین رقیه، اسم دلنشین رقیه
کربلا اسمتو بُردیم، صبح اربعین رقیه
روح و ریحان بگو، دم طوفان بگو
ابوفاضل میگه، یه عمو جان بگو
گفتی عمهام الان، وقت اعجازشه
خطبه خوندی یکم، نفسش تازشه
چهل منزل الله اکبر محشر
چهل منزل یادآوری شد خیبر
چهل منزل همرزم خانم زینب
به وقت غوغای بنات الحیدر
یا رقیه یا رقیه
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
تو بگو عشق، من میگم رقیه
میره قلبم با یه (ذکر سه ساله)۲
تو بگو دل، سَر برات میارم
دست ازت بردارم، (آخه محاله)۲
(محشره رقیه، بهترین اسم دختره رقیه)۲
خودش یه تنه لشگره رقیه
حَبلُ المتینه معجر رقیه
(تاجداری بانو، پرچمداری بانو)۲
تنها دلیل ذوق علمداری بانو
شاهکاری بانو، باوقاری بانو
ارث از پدربزرگته کرّاری بانو
یا رقیه...
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#کانال_متن_روضه_مجمع_الذاکرین
┅═༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═┅
#نوحه_زمزمه
#شب_سوم_محرم
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
#سبک:به سمت گودال از خیمه دویدم من،،،
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
خـــوش اومـدی بابا به کنـــج ویرونه
خــــرابه از نــورِ ســرت چــراغــــونه
شــــدی تو تعــبیــر خـواب شبــم بابا!
مــرهـــــمِ دردا و تـــاب و تبـــــم بابا!
خـوش اومـدی بابا (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
منتـظـرت بــودم تا کـه تــو بـرگــردی
بــدونِ مـــن بابا چــرا سفـــر کــردی؟
فــــدای زخمــــای روی ســـرت بابا
قــربـون این رگـهــای حنـجــرت بابا
بابای خوبــم وای (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
رقیــه قــربونِ صـــورت پـر خـــونت
چـه کــرده ان بابا با لب و دنــدونت
وقتی رو لبهای تو خیزران می خورد
عمــه هزار دفعـه به جای تو می مُرد
بابای مظلومــم (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
نصیبـــم از بابا ســری به دامــــانم
خسته شدم بی تو بی سر و سـامانم
دنیــا بــرام بـی تـو شـبیـه زنـدونــه
بعـــدِ تو چشمـای رقیــه پر خــونــه
بابای مظلومـــم (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
بابا منـــم با تــو عـــزم سفـــر دارم
بــدونِ تو بابا خــون به جگــــر دارم
بــس که جسـارت تو شــام بلا دیدم
سیلـــیِ نامـــردا تــو کــربلا دیــدم
به غیـــر ویـرونه که آشیــانم نیست
اینجا نمی مونـم دیگــه توانم نیست
بابا غــــریبـم من(۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
رقیـــه با حـرفـاش آتیــش به دلها زد
شبــونه با غـربت ، دل و به دریــا زد
وقتی سر از دستش روی زمـین افتاد
پیــشِ ســرِ بابا رقیــه هم جــون داد
امان از این ماتم (۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
خـــــرابه گریــونه هنــوز ایـن مــاتم
شعلــه کشید آهِ اهـلِ حــرم از غــــم
رقیـــه شــد یــاسِ کبــود ویـــرونـه
عمـــه براش داره لالایــی می خونـه
بخواب گل یاســم(۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
سه ساله ، زهـرا هم شبیـه مادر شـد
غنـچـــهٔ زیبـایِ حسـیــن ، پرپر شـد
یاس کبـــودم وای(۴)
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
✍شعر:رقیه سعیدی (کیمیا)