eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
40.6هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
3.4هزار ویدیو
376 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ خوب ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 مدیریت 👇 @khadeem110 @majmazakerinee لینک کانال👆 https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
sajjad-mohammadi-zarbe-ro-bebin(128).mp3
2.39M
📝 سجاد محمدی حماسه جمل 📝 ═════════ ◈ ═════════ ضربه رو برم چه بی‌ تردیده یه غضب کنه زمین لرزیده تو جمل صدای جیغ و ناله واسه کیه اینقده ترسیده ❛━━━━━━━ ••• ━━━━━━━❜ چه یلی به‌ به ضرب العجلی به‌ به دست و سر میزنه بی‌ معطلی به‌ به پای هر ضربش داعم وسط میدون ❛━━━━━━━ ••• ━━━━━━━❜ سینشو میده جلو میگه : علی به‌ به نعره‌هاش جلیه به‌ به عجب یلیه ❛━━━━━━━ ••• ━━━━━━━❜ این صدای غرش شیر نر علیه عین بی‌ عقلیه جنگیدن باهاش خدایی یه تنه کل سپاه والی الولیه ❛━━━━━━━ ••• ━━━━━━━❜ یا حسن یا کریم یا حسن یا کریم یا حسن یا کریم ❛━━━━━━━ ••• ━━━━━━━❜ طلحه بدجوری شده آشفته داره سکته میکنه می‌ افته ❛━━━━━━━ ••• ━━━━━━━❜ وقتی که حسن میتازه حیدر مطمعناً به حسینش گفته ❛━━━━━━━ ••• ━━━━━━━❜ صدر زین به‌ به میزنه کمین به‌ به داداشت حسن چه میکنه ببین به‌ به ❛━━━━━━━ ••• ━━━━━━━❜ میبینی حالا قطع بر یقین بابا شتر فلانی میخوره زمین به ‌به ❛━━━━━━━ ••• ━━━━━━━❜ اینقده دلیره دشمنو کرده خیره نحوه‌ جنگیدنش خدایی بی ‌نظیره ❛━━━━━━━ ••• ━━━━━━━❜ داره هی نشون میده که اومده به میدون انتقام سیلی فاطمه رو می‌گیره ═════════ ◈ ═════════ 🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴 #ܝ‌‌ࡅ࡙ܝ‌ -ܥ݆ࡅ߳ܝ‌-ܢܚ݅ܣܥ‌‌ߊ‌ء -ܥ‌‌ܝ‌-ߊ‌ܩߊ‌ࡅ߭ࡅ࡙ܩܢ 🌷
فراق تو بر دل شرر می گذارد شب غصه را بی سحر می گذارد به سودای روی تو ای ماه زهرا دلم در شب خود قمر می گذارد اگر تو بيايی ولی من نباشم چه داغی به روی جگر می گذارد من آن طفل نامهربانم كه سر را به دامان لطف پدر می گذارد كنار تو در روضه ها گريه كردن روی اشک هايم اثر می گذارد عزادار زهرا دل غصه دارت شبی تلخ را پشت سر می گذارد صدای نفس های مردی ميايد كه دارد به ديوار سر می گذارد شاعر : محمد بیابانی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوه بودم، بلند و باعظمت روی دامان دشت جایم بود قد کشیدم ز خاک تا افلاک ابرها، فرش زیر پایم بود شب که چشم ستاره روشن بود نور مهتاب، دل ز من می‌برد صبح، چون آفتاب سر می‌زد اولین پرتوش به من می‌خورد دفتر وحی حق که روز به روز جلوه‌اش سبز و سبزتر بادا در بیان شکوه من، دارد آیۀ «والجبال اوتادا» سینه‌ام را اگر که بشکافند لعل و الماس دیدنی دارم از گذشت زمان و «دحو الارض» خاطراتی شنیدنی دارم... صبح یک روز چشم وا کردم ضربۀ تیشه بود گوش خراش تخته سنگی شدم جدا از کوه اوفتادم به دست سنگ تراش پتک سنگین و تیشۀ پولاد سهم من از تمام هستی شد حکم تقدیر و سرنوشت این بود نام من «آسیای دستی» شد گرچه از بازگشت خویش به کوه پس از آن روزگار نهی شدم این سعادت ولی نصیبم شد که جهیز عروس وحی شدم گوشۀ خانه‌ای مرا بردند که حضور بهشت آن‌جا بود برترین سرپناه روی زمین بهترین سرنوشت آن‌جا بود دستی از جنس یاس و نیلوفر شد در آن خانه آسیاگردان گرچه سنگم، ولی دلم می‌خواست جان او را شوم بلاگردان هر زمان گرد خویش چرخیدم می‌شنیدم تلاوت قرآن روح سنگین و سخت من کم‌کم تازه شد از طراوت قرآن راز خوش‌بختی مرا چه کسی جز خداوند دادگر داند کی گمان داشتم مرا روزی جبرئیل امین بگرداند به مقامی رسیده‌ام که چنین بوسه‌گاه فرشتگان شده‌ام مثل رکن و مقام کعبه عزیز در نگاه فرشتگان شده‌ام بارها شد که با خودم گفتم: ای که داری به کار نان دستی! کاش هرگز ز خاطرت نرود وام‌دار چه خانه‌ای هستی؟ خانۀ آسمانی خورشید خانۀ روشن ستاره و ماه خانۀ وحی، خانۀ قرآن خانۀ «انّما یُریدُ الله» از همین خانه تا ابد جاری‌ست چشمۀ فیض، چشمۀ احسان سایبانِ معطّرِ این جاست سورۀ «هل أتی علی الانسان» آسیابم ولی یقین دارم که پناهنده‌ام به سایۀ نور سرنوشت مرا دگرگون کرد اشک زهرا و ذکر آیۀ نور یاس یاسین که با دعای پدر آیۀ نور بود تن‌پوشش داشت دستی به دستۀ دستاس دست دیگر گلی در آغوشش در محیطی که هر وجب خاکش فخر بر آفتاب و ماه کند آرزو می‌کنم که گاه به من دختر کوچکی نگاه کند گرچه از بازتاب گردش من نان این خانه برقرار شده‌ست شرمسارم از این‌که می‌بینم دست زهرا جریحه‌دار شده‌ست رفت خورشید وحی و آمد شب سر نزد از ستاره سوسویی صبح از کوچۀ‌ بنی‌هاشم شد بلند آتش و هیاهویی تا بدانم چه اتّفاق افتاد تا ببینم هر آنچه بوده درست دل به دریا زدم به خود گفتم: «چشم‌ها را دوباره باید شست» دیدم آن روز صبح منظره‌ای که به خود مثل بید لرزیدم آتشم زد شرار دل وقتی شعله‌ها را به چشم خود دیدم در همان آستانه‌ای کز عرش قدسیان را به آن نظرها بود اشک چشم ستارگان می‌ریخت بین دیوار و در خبرها بود من به حسرت نگاه می‌کردم باغ گل را میان آتش و دود جز خدا هیچ‌کس نمی‌داند که چه آمد به روز یاس کبود با همان دست عافیت‌پرور که پرستاری پدر می‌کرد از امام زمان خود یاری در هیاهوی پشت در می‌کرد هیزم آوردن، آتش افروزی سهم هر رهگذر نبود ای کاش خبر ناشنیده بسیار است خبر میخ در نبود ای کاش دست خورشید را که می‌بستند شرح این ماجرا کبابم کرد آنچه پشت در اتّفاق افتاد سنگم امّا ز غصّه آبم کرد 🔸شاعر: ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه غربت تلخی چه داغ سنگینی برای من سخته اشک چشامو میبینی تو باشی واسه غم تو خونه جایی نیست اگه نباشی تو خونه دیگه صفایی نیست علی رو بی یار نکن تکیه به دیوار نکن تنورو بسپار به من تو این همه کار نکن آخه اینجور حالت دیگه خوب نمیشه شکستگی بالت دیگه خوب نمیشه آخه اینجور بازوت دیگه خوب نمیشه شکستگی پهلوت دیگه خوب نمیشه ای وای خانومم ای وای خانومم **** تو زندگیمونو میساختی با لبخند بازم بگو واسم از ماجرای گردنبند چه ساده و محکم چه روزگاری بود فقط یه گوشواره موندش که یادگاری بود حالا شکسته چرا بگو چیه ماجرا میدونم ای سر به زیر تو رو زدن بی هوا حالا جای لبخند یه کم سهم تو بوده تو داری یه دستبند که رنگش کبوده میخونم سربسته غرورم شکسته تو که دلت شکسته غرورم شکسته ای وای خانومم ای وای خانومم ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب گریه های غربت مادر تمام شد زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال سلمان به آه گفت: ابوذر! تمام شد طفلان تشنه، هروله در اشک می کنند ایام تشنه کامی مادر تمام شد آن شب حسن شکست که آرام تر ! حسین چشم حسین گفت: برادر! تمام شد تا صبح با تو اُستن حنانه ضجه زد محراب خون گریست كه منبر تمام شد زاینده است چشمه ی زهرایی رسول باور مكن که سوره ی کوثر تمام شد باور مكن كه فاطمه از دست رفته است باور مکن حماسه ی حیدر تمام شد زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود زینب نبود و واقعه ی کربلا نبود شاعر:علیرضا قزوه ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️