#بده_به_من_اذن_جهاد
🏴بند اول
بده به من اذن جهاد
عمو ببین بی طاقتم
که بعد اکبرت شده
حالا دیگه من نوبتم
بذار برم فدات بشم
که در پی سعادتم
نگو که یادگاری ام
من عاشق شهادتم
برات آوردم نامه ای
من از شیر جمل عمو
مرگ تو راهه تو برام
احلی من العسل عمو
سفارشه بابام اینه
به قلب لشکر بزنم
اِن تُنکِرونی رجزم
من قاسم ابن الحسنم
عمو حسین...
🏴بند دوم
قاسم سواره مرکبه
نقابه روی صورتش
زنده میشه برا حسین
یاد حسن با هیبتش
همه میگن که اومده
انگاری باز شیر جمل
این قاسمه که اومده
بشه واسه ازرق اجل
این قاسمه که میکنه
برپا با رزمش گردوخاک
یه عده پهلوون میشن
با ضربه ی تیغش هلاک
این قاسمه که رزمشه
ضرب المثل تو کربلا
یقیناً این رو برده ارث
از پدری چون مجتبی
عمو حسین...
🏴بند سوم
میریزه از لبات عسل
رو لب رسیده جون تو
به زیر سم مرکبا
شکسته استخون تو
تو جون میدی رو دامنم
داره میخنده دشمنم
چشاتو واکن قاسمم
ای یادگار حسنم
نمیشه باورم گلم
از نیزه ها پرپر شدی
قد کشیدی و روبروم
هم قد با اکبر شدی
نمیشه باورم چه زود
خزون شده بهار تو
چشاتو وا کن و ببین
که جون میدم کنار تو
عمو حسین...