eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.7هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
ما بین بچه های فاطمه فرق نیست که ترس یزیدیان همه "اصلِ ولایت" است بر خاک می کِشند تو را این حرامیان این بی حیا شدن همه اش از لجاجت است *یا امام حسنِ عسکری! قربونت برم آقا! اصلاً انگار هر کی اسمش حسنِ همینطورِ،اصلاً انگار هر کی اسمش حسنِ باید غریب باشه،اصلاً انگار هر کی اسمش حسنِ می زننش...این یه بیت رو سادات منو بخشن ...آقا! ...* سیلی که می‌زنند به دیوار میخوری محکم لگد زدن به تو از روی نفرت است *این بیت رو ببینم یادِ کجا می اُفتی ...* بس کن نزن، زمین و زمان می‌خورد به هم نفرین کند که لرزه به ارکانِ خلقت است رحمت بس است، رو کن از آن هیبت خودت نه…، صبر در قبیلۀ حیدر وراثت است *اصلاً انگار تو این قبیله باید صبر کنند،زن رو می زنن باید همسر صبر کنه‌‌ ... یا امام حسن!آقا! ...* ذکر لبم شده همه شب "یابن العسکری" می‌آید آن‌که در پَسِ اسرارِ غیبت است از یُمن توست "سامره" شد "سُرِّ مَن رَءآه" سرداب سامرای تو "بابُ الاِجابت" است انگار غربت تو به پایان نمی‌رسد سوغات سامرای تو تربت نه، غربت است *هر جایی رفتی مراسم ترحیم،صاحب عزا دَمِ در می ایسته،خوش آمدی میگه،امشب صاحب عزا ، خودِ امام زمانِ،دَمِ در ایستاده،خوش آمد میگه،آی عزادارای پدرم! خوش اومدید ... ما امشب اومدیم خودمون رو بهت نشون بدیم،ما هم اومدیدم آقا! اما تو رو ندیدیم یوسفِ فاطمه! ... صدا زد خادمشُ ظرف آبی براش بیاره،میگه:ظرف آب رو برداشت آورد،داد دستِ امام حسن،اینقدر این آقا ضعیف شده،دست ها میلرزه،بدن داره میلرزه، ظرف آب رو که به دست امام حسن داد،اینقدر که دست ها میلرزید، ظرف آب رها شد، ریخت رو زمین،صدا زد:آی خادم!برو پسرم مهدی رو خبر کن،مهدیم بیاد... اینجا امام حسن پسرش مهدی رو صدا زد، یه مادری هم من میشناسم،پسرش مهدی رو صدا زد،ما بینِ در و دیوار قرار گرفت،صدا زد: مهدی جان! بیا ... کمکِ مادرت کن ... اومد امام زمانِ من و تو ... کنار پدرش، ظرف آبی رو برداشت،با دستای مبارکِ خودش نزدیکِ دهان امام حسن ... اینقدر امام حسن ضعیف شده،دندان ها بهم میخوره،میلرزه،ظرف رو آورد جلو ... میگه:امام حسن شروع کرد گریه کردن،صدا زد: بابا! چرا گریه می کنید؟گفت:برا تو گریه میکنم،خیلی غریبی،بعد از من بیابون گرد میشی ... بعد از من خیلی بی کس میشی ... من میگم:شاید ظرف آب رو جلو امام حسن آوردن،یاد لب های خشک حسین هم افتاده باشه،یاد اون لحظه ای که راوی میگه:دیدم لب های حسین داره بهم میخوره ... از لب ها داره خون جاری میشه ... لبها خشکیده است ... ظرفِ آب رو برداشتم برا حسین آب ببرم،تا اومدم تویِ گودال دیدم اون نانجیب داره بالا میاد،ظرفِ آب رو ازم گرفت،برای کی داری آب می بری؟ گفتم:مگه نمی بینی حسینِ فاطمه تشنه است؟ گفت:نمیخواد آب ببری،الان خودم سیرابش کردم ... امّا دیدم بدنش داره میلرزه،چرا بدنت داره میلرزه؟ صدا زد:آخه اون لحظه ای که نشستم رو سینۀ حسین،دیدم یه صدایی داره میاد،یکی هی داره میگه: "بُنیَّ! ..." پسرم ... حسین ... بهترین کفن ها رو برای امام حسن عسکری آوردن...جعفرِ کذاب اومد به این بدن نماز بخونه،دیدن از دور یه بچۀ چهار ساله ای داره میاد جلو...برید کنار من باید بر این بدن نماز بخونم ... اومد جلو ... ایستاد جلو،نمازِ مَیِّت رو خوند ... امامِ،باید امام رو امام خاک کنه،بدن امام حسن عسکری رو داخل قبر گذاشت ... کربلا هم امام سجاد بابا رو داخلِ قبر گذاشت ... میگه:دیدم داخلِ قبرِ، اما از قبر بیرون نمیآد ... سر به این بدن گذاشته داره های های گریه میکنه ... یا امام سجاد! چرا از قبر بالا نمی آیید؟ صدا زد: آخه هر میتی رو که خاک میکنن،طرفِ راستِ صورتش رو روی خاک میذارن،اما من هر چی نگاه میکنم،بابام سر به بدن نداره ... ای حسین. ..
. |⇦•سوی از مدینه یار آمد.. به ساحت مقدس کریمۀ اهلِ بیت سلام الله علیها به مناسبت ورود پر خیر و برکت حضرت به شهر قم _ استاد حاج منصور ارضی•✾• ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ «اَلسَّلامُ عَلَیكِ یا سَیِّدَتی وَ مَوْلاتی یا فاطِمَةُ بِنْت مُوسَی بنِ جَعفَرٍ» سوی قم از مدینه یار آمد با وجودیکه بی قرار آمد همۀ شهر غرق استقبال خواهر این بار با وقار آمد همه اش احترام می کردند دسته دسته سلام می کردند همه جا مِهر بود و گلباران حقِّ او را تمام می کردند هیچکس ناسزا نگفت به او جز درود و ثنا نگفت به او هیچکس وقت آمدن غیر از آیۀ انّما نگفت به او قم عجب میهمان نوازی کرد تا ابد ماند و سر فرازی کرد قم عجب کرد آبرو داری کوفه با آبرو چه بازی کرد خوب شد که سری به نیزه ندید خوب شد هیچ حرف بَد نشنید خوب شد وقت دست و پا زدنِ نیمه جانِ برادرش نرسید ای امان از غریبیِ زینب وای از غم نصیبی زینب هیچ چشمی به شام و کوفه ندید در بلا بی شکیبیِ زینب از ورودش به شهرِ خود ای داد محملش طعمه ، کوفیان صیاد در تکاپوی خطبه ای غرّا چشم زینب به نیزه ای اُفتاد تا کنون ماه خویش را از دود این چنینش ندیده بود کبود ماهِ خاکستری! کجا بودی؟ جایِ تو در تنور خانه نبود! بر یتیمت نظاره کن کم کم آب شد قلب کوچکش نم نم ای سرت رویِ نیزه چون کعبه چشمۀ اشک چشمِ من زمزم بسکه همچون حسین محو خداست درد و غم پیش چشم او زیباست تا خدا همچو زینبی دارد پرچمش تا همیشه پا برجاست ــــــــــــــــــ