eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
قابل اجرا: زمینه،واحد،شور،زمزمه،روضه،سینه زنی اصلا نمیشه باورم، درخاک وخون نشستی افتاده ای درعلقمه، نه بازویی نه دستی پشت وپناهم بودی و،پشت منو شکستی بوسه زدم بر....................بریده دستت عباس من,هستی من،بسته به هستت ای اشجع الناس....باغ گل یاس ای قمر امّ البنین،حضرت عبّاس پاشو علمدار........ ➖➖➖➖➖➖ درخیمه ها نمونده آب،آب آورم بلندشو منتظرت اهل حرم ،ای یاورم بلندشو با ناله سوی علقمه ،شد مادرم بلندشو پاشو علمدار............ساقی وسردار ازروی دوش من غم ِ،دنیا رو بردار ای اشجع النّاس،باغ گل یاس ای قمر امّ البنین ،حضرت عبّاس پاشوعلمدار......... ➖➖➖➖➖➖➖ فهمیدم ازبالای اسب ،افتاده ای به صورت با تیغ و نیزه یاس من، دشمن گرفته دورت ماه حرم بودی ولی، حالا خموشه نورت با ناله ی من................دشمن بخندید گفتم به زینب معجرو،محکم ببندید ای اشجع الناس،باغ گل یاس ای قمر ام البنین،حضرت عباس حضرت عباس......... 📝علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
record005.mp3
زمان: حجم: 2.01M
سبک: نکنه روبرومی ای یاورم اباالفضل آب آورم اباالفضل پاشو بریم عزیزم سمت حرم اباالفضل ای آبروی خیمه آشوبه توی خیمه همه با ناله میگن کجاست عموی خیمه پاشو بریم داداش قامتم تا شده عباس خیمه غوغا شده عباس پاشو عزیزم پاشو اباالفضلم ای همه هستِ من پاشو یار بی دست من پاشو پاشو عزیزم پاشو منو تنها نذار ای کس و کارم عباس ای ساقی لب تشنه ام ای علمدارم عباس عباس من، عباس من، ساقی تشنه کامم ای باوفا اباالفضل نور خدا اباالفضل باب الحوائجی و مشکل گشا اباالفضل نظر به حال ما کن قیامتی بپا کن این اربعین ما ها رو مهمون کربلا کن با نظر لطفت حاجتامون روا میشه درد عالم دوا میشه ای حضرت ماه اسم قشنگ تو ذکر لب های عاشق هاست پرچمت تا ابد بالاست ای حضرت ماه ای وارث شمشیر شیر خدا یا اباالفضل ای ساقیِ تشنه لبِ کربلا یا اباالفضل مهدی شریفی
⬛️◾️سبک ثابت زمینه محرم ◾️⬛️ ⚜سبک شماره(3)⚜ 〰شب تاسوعا:حضرت ابوالفضل(ع)〰 ✔️بند اول پاشو علمدار،علم رو بردار پناه خیمه،پاشو سپهدار چشماتو وا کن تیرهاشو درآوردم پشتیبان من پا نعشت زمین خوردم پاشو دستاتو برات آوردم داداش مشکتو بردار،نگو از خجالت مردم قران غرق خون حسین،نرو نرو ای داداش بری نمیمونه حسین،نرو نرو ای داداش (حسین واااای) ✔️بند دوم پاشو ربابه چشم انتظاره بیتابه اصغر،آروم نداره کمرم شکست پاشو دارن میخندن بری اسبها رو نعل تازه میبندن خون حنجرم قطع نشده میریزن زنارو میزنن،داداش اینا نامردن سقایه دشت کربلا،نرو نرو،ای داداش ای هر دو دست از تن جدا،نرو نرو،ای داداش (حسین،واااای) ✔️بند سوم رو سر نشون از ضرب عموده دیگه رقیه صورت کبوده بی تو بچمو گرد شلاق میگیرن بی تو ناموسم،با نامحرم درگیرن توی بازار برده فروشای شام زینبو رباب از خجالت میمیرن خدا نگهدار ای شهید،خوب بخوابی،ای داداش میبینمت تو بزم یزید،خوب بخوابی،ای داداش (حسین وااای) ➖➖➖➖➖➖➖➖
رزق کاظمین رفتی و بی تو شیعه بلاها کشیده است خیری از این تباهی دنیا ندیده است شیرینی ظهور تو از یاد شیعه رفت حالا همیشه تلخی عالم چشیده است در جمعه های بی تو به تفریح می رویم بنگر که کار ما به کجاها رسیده است دارم سوال از تو که آیا غریب عصر چشمی برای غربت تو خون چکیده است؟ دیگر بیا که منتظرت جان به لب شده از بس ز منکران تو طعنه شنیده است گفتی که بین روضه ی عباس حاضری آقا بیا که روضه ی دست بریده است آقا ببین که جدّ تو در بین هلهله با گریه از دودست جدا بوسه چیده است جانش به لب رسیده زمانی که با دو دست تیر از میان چشم برادر کشیده است ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در کجایی ای تمام هست ما یابن الحسن ای امید شیعیان ،ذُخر ِخدا یابن الحسن ای که عمری بی کس و تنها درون خیمه ات می کنی خون گریه هر صبح و مسا یابن الحسن دیده ی آلوده ام،یک لحظه رویت را ندید لایق دیدار خود کن دیده را یابن الحسن من گنه کردم ولی توبه نمودی جای من چشم پوشیدی همیشه از خطا یابن الحسن با نگاه تو رود بالا دعای نوکرت بر ظهور خود تو هم بنما دعا یابن الحسن گفته ای هر جا شود حرف از عمویت حاضری پس به بزم روضه ی سقّا بیا یابن الحسن بر زمین خورده به صورت در کنار علقمه چون که دست او شده ازتن جدا یابن الحسن تیرباران شد عمویت در میان علقمه در یم خون زد ز کینه دست و پا یابن الحسن تیر از چشمش کشیده،جدّ تنهایت حسین شد قدش در علقمه از غُصه تا، یابن الحسن رأس او از تن جدا و بر روی سرنیزه رفت پیکرش در بین صحرا شد رها یابن الحسن ✍علی مهدوی نسب
ای که نامت پناهِ عِلّیین پاشو از جا سپاهِ عِلّیین پاشو ای ماه، جلوه ی شب باش پاشو از جا، کفیل زینب باش پاشو تا سایه ی سرم باشی تا نگهبانِ معجرم باشی خواهرت آمده نگاهش کن تکیه بر چادرِ سیاهش کن آه... ای کُشته ی امان نامه سر فرو بردی از چه در جامه؟! زانویت را چرا بغل کردی؟! تو که بر قول خود عمل کردی خاطرت جمع، مردِ با احساس هیچ کس باورش نشد، عباس پاشو دلگرمی دلِ همه باش قوّتِ قلب آل فاطمه باش ماه من، بر رخت نقاب بزن حرز انداز زود، بر گردن کوفیان، چشمْ شور و نامردند تیرهای سه شعبه آوردند چشم هایت چقدر زیبایند بازوانت مرا تسلایند بوسه ی مرتضی بر آن خورده چشم هایت دل خدا برده من همین گونه هم پریشانم تو نباشی دگر چه می دانم... ... شاید از گریه غرقِ غم بشوم شاید اصلا اسیر هم بشوم شاید اصلا سرم شکسته شود دست من با طناب بسته شود شاید از روی تل نگاه کنم گریه، بالای قتلگاه کنم چه کنم گر حسین تنها شد؟! چه کنم قتلگاه غوغا شد؟! شاید اصلا مرا زمین بزنند کعب نی بر منِ حزین بزنند پاسبانِ نمازم، ای عباس تو نباشی چه سازم، ای عباس؟! محمد جواد شیرازی
‍ ❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨                                                                            🔹 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ 🔹 از ازل مهرتو درطینت ما بود حسین ما ومهر تو ،فقط لطف خدابود حسین غم جانسوز تو مشروط به ما داده شده شرط این نعمت پُرسود وفابود حسین مادرت فاطمه درسی به ولایی هاداد که در آن رازِ تمام شهدا بود حسین تو خود آقای شهیدانی و سرچشمه نور جلوه ی عشقِ خدا کرببلا بود حسین ساقی تشنه لب از آب ، لبِ آب گذشت زانکه او تشنه لبِ آب بقابود حسین علقمه شاهد پیکار وفا بود و جفا شاهدم خون دلِ دستْ جدابود حسین چیزی از قامت رعنای علمدار نماند دشت یکپارچه فریاد وصدابود حسین گریه می کرد ابالفضل به مظلومی تو سند روضه من قامتِ تا بود حسین مشک هم اشک به احوال امامش می ریخت روضه خوان تو درآن لحظه خدابود حسین علی ساعدی علیه السلام علیه السلام علیه السلام
زمان: حجم: 585.2K
شاعر:مجتبی محبی، کرمان بند اول: یل کربوبلایی، امید خیمه های، آقای لوتی هایی _عباس عباس قمر خوشکل جبینی، یل ام البنیی،چ خو‌ش سیما طنینی_عباس عباس شدم من بی قرارت و عمری در مدارت، همیشه پای کارت_عباس عباس همه ی عزتم تو، همه ی ثروتم تو، همه ی قوتم تو_عباس عباس الله، علمداری تو سقا(3) عباس عباس (علمدار ای ابوالفضل (3) عباس عباس) بند دوم: ابوالقربه ابوالفضل، تو بی حربه ابوالفضل، شدی ضربه ابوالفضل _عباس عباس شده میدان هیاهو، و خورده ضربه بازو،ورق برگشته از رو_ عباس عباس تو نقش رو زمینی، میشه من رو ببینی، چرا داداش حزینی_ عباس عباس عموی خیمه عباس، رقیه بی تو تنهاس، برادر اشجع الناس_ عباس عباس علمدار غرق خونی(3)عباس عباس الله (علمدار ای ابوالفضل (3) عباس عباس) مجتبی محبی، کرمان
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در کجایی ای تمام هست ما یابن الحسن ای امید شیعیان ،ذُخر ِخدا یابن الحسن ای که عمری بی کس و تنها درون خیمه ات می کنی خون گریه هر صبح و مسا یابن الحسن دیده ی آلوده ام،یک لحظه رویت را ندید لایق دیدار خود کن دیده را یابن الحسن من گنه کردم ولی توبه نمودی جای من چشم پوشیدی همیشه از خطا یابن الحسن با نگاه تو رود بالا دعای نوکرت بر ظهور خود تو هم بنما دعا یابن الحسن گفته ای هر جا شود حرف از عمویت حاضری پس به بزم روضه ی سقّا بیا یابن الحسن بر زمین خورده به صورت در کنار علقمه چون که دست او شده ازتن جدا یابن الحسن تیرباران شد عمویت در میان علقمه در یم خون زد ز کینه دست و پا یابن الحسن تیر از چشمش کشیده،جدّ تنهایت حسین شد قدش در علقمه از غُصه تا، یابن الحسن رأس او از تن جدا و بر روی سرنیزه رفت پیکرش در بین صحرا شد رها یابن الحسن ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
رزق کاظمین رفتی و بی تو شیعه بلاها کشیده است خیری از این تباهی دنیا ندیده است شیرینی ظهور تو از یاد شیعه رفت حالا همیشه تلخی عالم چشیده است در جمعه های بی تو به تفریح می رویم بنگر که کار ما به کجاها رسیده است دارم سوال از تو که آیا غریب عصر چشمی برای غربت تو خون چکیده است؟ دیگر بیا که منتظرت جان به لب شده از بس ز منکران تو طعنه شنیده است گفتی که بین روضه ی عباس حاضری آقا بیا که روضه ی دست بریده است آقا ببین که جدّ تو در بین هلهله با گریه از دودست جدا بوسه چیده است جانش به لب رسیده زمانی که با دو دست تیر از میان چشم برادر کشیده است ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
تا که بی دست شدی اهل شجاعت شده اند گرگ ها منتظر لحظه ی غارت شده اند حرمله ها پس از این خاطرشان آسوده ست خولی و شمر پس از دست تو راحت شده اند چه عمودی به سرت خورد که شق القمری هر دو ابروی تو با فاصله قسمت شده اند چشم پر خون تو سهم من دلخون شده است علم و دست تو این بین غنیمت شده اند بروم،با تن بی دست تو دشمن تنهاست نیزه ها شان همه خونخوار به شدت شده اند یک دلم پیش تو و آن دل من در حرم است پیش آنها که محیای اسارت شده اند چشم و ابروی تو از ضربه بهم ریخته است پیکر تا شده ات دور و برم ریخته است تیرها روی هم افتاده به هم چسبیدند کندنی نیست ز بس بر بدنت پیچیدند بسکه از ضربه شکسته رخ نورانی تو جای یک بوسه نمانده ست به پیشانی تو ساقی من لب تو سوخته از بی آبی باورم نیست که در محضر من می خوابی این تو هستی که چنین نقش زمینی پیشم؟ تا به امروز ندیدم بنشینی پیشم یک نفر با علمت دور و برم می رقصد یک نفر دست تو بر نیزه ی خود می بندد فکر بی دستی تو سخت مرا آزرده بیش از نیزه و شمشیر تنت پا خورده
  حرم تشنه‌ی آبشاری که داری و زینب اسیرِ و قاری که داری دلِ اهلبیت از حضورِ تو قرص است از این جذبه‌ی اقتداری که داری تو هرجا که هستی حرم هم همانجاست همه گِردِ تو در مداری که داری علی هستی از اَلفَراری که دارند علی هستی از تار و ماری که داری  پُر از صولتی تو/پُر از غیرتی تو/پُر از همتی تو/همه ماتِ این ذوالفقاری که داری/همه بنده‌ی اعتباری که داری/ دیاری که داری/بهاری که داری/ دلِ استواری که داری/و دیوانه‌یِ بیشماری که داری/بس است این غباری که داری/ که صاحب نسب تو/امیرِ ادب تو/یل منتجب تو/و واجب تو و مستحب تو/فقط روی لب تو بگو با دل بی قراری که داری امیری حسین فنعم الامیری اگر رویِ دوشش عَلَم را بگیرد دعاهای زینب حرم را بگیرد برای سرودن از آقاییِ تو خدا باید اینجا قلم را بگیرد زمین تا که چیزی بگیرد زِ دستت کفِ خاکی از این قدم را بگیرد گره‌های کور مرا می‌گشاید اگر چشم اهل کَرَم را بگیرد به دل جا بگیرد/نفسها بگیرد/و بالِ  مرا لطفِ آقا بگیرد/و دستِ مرا پیش زهرا بگیرد/سه ساله به دوشش چه خوش جا بگیرد/نشد در حرم سر به بالا بگیرد/از این سینه‌ها هرچه غم را بگیرد/غبارِ پَرِ چادری محترم را بگیرد/غرورِ حسین است و نورِ حسین / به کف ذوالفقارِ دودَم را بگیرد/و دم را بگیرد امیری حسین فنعم الامیری  کسی پیش امواج دریا نماند به پیش تو طوفان صحرا نماند به لشکر بگویید اگر می‌تواند که حیرانِ آن قد و بالا نماند به جبریل گویید اگر می‌تواند که مبهوت آن چشم زیبا نماند چه خوش میدهی جان به تیغت به میدان چنان میزند سر سری جا نماند چنان میزند سر/چنان میزند پَر/چنان میزنی تو به لشکر مکرر/چو حیدر/از این سر به آن سر/از اول به آخر/که یک تَن در آنجا نماند برای تماشا نماند/و آنکه به ترسی دچار است به فکر فرار است/و زار است بگو زیر این دست و پاها نماند به رویِ لبت غیرِ این بیتِ غَرا نماند امیری حسین فنعم الامیری  دگر این برادر برادر ندارد چرا پیکرِ تو بجز پَر ندارد تو خوردی زمین خواهرت هم زمین خورد دعا کُن تَرَک آیِنه بر ندارد دلت آمد این خیمه‌ها را نبینی مگر این حرم چند دختر ندارد؟ گرفته است زهرا به دامن سرت را کسی تا نگوید که مادر ندارد نفسها پریشان/همه زار و گریان/به فکر عمو جان/رباب است حیران/فقط فکرِ باران/علی تشنه بی جان شده وقت غارت/اسارت /جسارت/نه جانی توانی/بجز خنده آن جمعِ لشکر ندارد/پدر دست بر سر زمین خورده دیگر/و خواهر که می گفت با نوامیس خیمه/کسی با خودش چند معجر ندارد حسن لطفی