eitaa logo
کانال متن روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
48.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
389 فایل
﷽ 💚مقدمتان را به کانال ✅ پرمحتوا ✅ و ارزشمند مجمع الذاکرین گرامی میداریم💚 @majmazakerinee مدیریت👇 @khadeemeh110 تبلیغات پزشکی نداریم❌ https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 لینک گروه 👆 https://rubika.ir/maajmaozakerine کانال ما درروبیکا👆
مشاهده در ایتا
دانلود
❁﷽❁ (علیه السلام ) ●━━━━━━─────── السلام علی المعذب فی قعر السجون روز شهادت آقامون ،موسی بن جعفر ،باید به دخترش بی بی فاطمه ی معصومه تسلیت بگیم، ما ایرانی‌ها مدیون آقا موسی بن جعفریم ، تو هر روستا که میری تو هر شهری که میری یکی از امامزاده ها از نوادگان آقا موسی بن جعفر مهمانه، در صدر همه ی امامزاده ها خود امام رضا و دخترش بی بی فاطمه ی معصومه ما سائلان محضر موسی بن جعفریم در سایه سار دختر موسی بن جعفریم ایران بدون مشهد و قم ارزشی نداشت ما ساکنان کشور موسی بن جعفریم شاگردهای مکتب قرآن و عترتیم حلقه به گوش محضر موسی بن جعفریم عمری مدافعان حریم ولایتیم سربازهای سنگر موسی بن جعفریم ما اهل قم رها نکنیم انقلاب را تا در پناه دختر موسی بن جعفریم زهرا قبول کرده که ما گریه کن شویم مدیون لطف مادر موسی بن جعفریم اما امروز که روز شهادت آقا موسی بن جعفره، پر می کشیم رو به سوی شهر کاظمین محو ضریح انور موسی بن جعفریم چقدر دلمون میخاست یه همچین روزی کاظمین بودیم، به زیارت حرم نورانی آقا موسی بن جعفر می رفتیم روز عزای حضرت موسی بن جعفر است بی تابِ شورِ محشر موسی بن جعفریم اما دلتون آماده شده میخام وارد روضه بشم گفتند آب شد بدنش در سیاهچال گریانِ زخم پیکر موسی بن جعفریم یکی از شیعیان آقا موسی بن جعفره، میگه هر طوری که بود اجازه گرفتم اومدم به ملاقات آقا موسی بن جعفر، منو بردن داخل یه سیاهچال، چندین متر زیر زمین، تاریک، نمور، از یه سوراخ تنگ، گفتن از همینجا داخلو نگاه کن ، هر چی نگاه کردم گفتم چیزی پیدا نیست، زندانبان ملعون گفت باید بیشتر نگاه کنی، خوب که نگاه کردم دیدم یه عبای نازنین ، میانه ی زندان، گفتم من غیر این عبا چیزی رو نمیبینم، گفت نه بیشتر نگاه کن، خوب که نگاه کردم دیدم بدن نازنین آقا موسی بن جعفر آنقدر نحیف شده ، از زیر عبا چیزی پیدا نیست مثل مادرش فاطمه ی زهرا، بدن نازنینش، آنقدر نحیف و لاغر بود این روزای آخر تو زندان ، سر به سجده ناله میزد خدایا دیگه خلاصم کن، دیگه خسته شدم، خدا لعنت کنه سندی بن شاهک، اون زندانبان یهودی، میگن آقا موسی بن جعفر روزها روزه میگرفت دم افطار که می‌شد این زندانبان ملعون با تازیانه میومد آنقدر بر بدن امام کاظم میزد، ای کاش فقط همین بود صدای ناله ی آقا بلند میشد هر چقدر میخای منو بزن اما دیگه به مادرم جسارت نکن قربونت برم آقاجان...قربونت برم یا موسی بن جعفر..... خدایا آرزو دارم ببینم بچه هایم را در این خلوت اجابت کن دوباره ربنایم را آرزوی هر پدریه، لحظه های آخر بچه هاش کنارش باشن، اما آقا موسی بن جعفر، چی میگه دلم تنگ است میخاهم کنار دخترم باشم چه می شد باز بر دوشم بیاندازد عبایم را خیلی بی بی فاطمه ی معصومه به انتظار بابا نشست ، میگن هر کاروانی که از سمت بغداد میومد تو مدینه، بی بی فاطمه ی معصومه می‌رفت به استقبالش، هی سراغ می گرفت شما از بغداد میاید آیا از بابای من موسی بن جعفر خبر دارید یا نه؟ از اینجا یه گریز بزنم ، یا فاطمه ی معصومه، شما یه عمری چشم انتظار باباجانتون بودید اما یه روز خبر آوردن آقا موسی بن جعفر به شهادت رسید شاید بی بی فاطمه ی معصومه هم اولین سوالی کنه این باشه، بابام چی شد؟؟ حالا که بابام ب شهادت رسید بگید ببینم بدن بابامو به خاک سپردن یانه؟ آیا تشییع جنازه ای برا بابام گرفتن یا نه؟؟ شاید امام رضا دلداری بده خواهرو، غصه نخور معصومه جان، اره، مردم شیعه ی بغداد جمع شدن آنقدر به بابای ما احترام کردن، چه تشییع جنازه ی با شکوهی برپا شد، این یه دختر امام، منتظره باباش بود اما من یه دختر سه ساله سراغ دارم تو خرابه ی شام، میگن روزها میومد جلو در خرابه می‌نشست هی به خواهرش سکینه میگفت خواهرجان، بگو ببینم این مردمانی که دارن از اینجا رد میشن ، کجا میرن؟ جواب می‌داد خواهر خوبم، اینا دارن میرن خونه هاشون، خواهر جان، پس چرا ما خونه نداریم، بعضی وقتا بچه ها رو می دید دستشون تو دست باباهاشون بود یه طوری با حسرت نگاه می کرد صدا می زد خواهرم سکینه، بگو ببینم بابای من کی بر می گرده؟؟عاقبت یه نیمه شب سر بابا رو براش آوردن، سر بابا رو بلند کرد فرفعته من الطشت از تو تشت بلند کرد هاضمت الیل یعنی سر رو در آغوش گرفت هی سوال می کرد ابتا ابتا...من ذا الذی ایتمنی علی صغر سنی، کی منو در این کودکی یتیم کرد، هر جا نشستید ناله بزنید یا حسین.... ●━━━━━━─────── ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❁﷽❁ (علیه السلام ) ●━━━━━━─────── اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا ●━━━━━━─────── هر کجا مرغ اسیری است، ز خود شاد کنید تا نمرده است، ز کنج قفس آزاد کنید مُرد اگر کنج قفس،طایر بشکسته پری یاد از مردن زندانی بغداد کنید شب شهادت آقا، باب الحوائج، حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام ) امشب به آقامون، ولی نعمتمون، تسلیت بگیم به بی بی فاطمه ی معصومه، تسلیت بگیم چون به زندان به ملاقاتی محبوس روید از عزیز دل زهرا و علی یاد کنید خدا لعنت کنه هارون الرشیدو، سالیان سال، دستور داد آقا رو از این زندان به اون زندان، خیلی آقا رو شکنجه کردند هر زندانبانی که میومد یه مدتی که می گذشت حرکات و سکنات آقا رو که می دید منقلب می شد سرشو پایین مینداخت زندانبان رو عوض می کردند کُند و زنجیر گشائید،زپایش دم مرگ زین ستمکاری هارون،همه فریاد کنید امان از دست اون زندانبان یهودی، سندی بن شاهک، لعنت الله علیه، اینقدر آقا رو شکنجه می داد آنقدر آقا رو آزار و اذیت می کرد آقایی که روزای اولی که زندانی شده بود صبح تا شب خدا رو عبادت می کرد می فرمود خدایا شکر، برا من فرصتی فراهم کردی تو رو بیشتر و بهتر عبادت کنم ، اما این زندانبان آخری انقدر آقا رو شکنجه میداد کاری کرده بود آقا موسی بن جعفر می فرمود خدایا، دیگه خسته شدم منو از این زندان ‌و زندانبان خلاصم کن ، عاقبت آقا رو به دستور هارون الرشید ملعون ، با زهر، مسموم کردند آقا رو به شهادت رسوندند قربونت برم یا باب الحوائج ، یا موسی بن جعفر، کنج زندان بغداد مظلومانه، غریبانه ، جان دادی ، مردم بغدادو خبر دادن گفتن قراره آقاتون از زندان آزاد بشه ، مردم نمیدونن چه خبره، شیعه ها جمع شدن مقابل زندان، یه مرتبه دیدن در زندان باز شد چهار تا غلام زیر یه تخته پاره رو گرفتن ، یه نفر صدا میزنه هذا امام الرفضه، این امام شیعیانه، مردم بیاید. چار حمال، اگر نعش غریبی ببرند خاطر موسی جعفر، همه امداد کنید(۱) مردم جمع شدن، اما نگاه کردن دیدن هنوز غل و زنجیر به دست و پای مبارک آقا ست، بدن آقا رو با احترام کفن کردند، بهترین کفنها رو آوردند با چه شکوهی مردم هی میگفتن این آقا ، بچه هاش مدینه ند، دختراش مدینه ند، کسی رو نداره، بیاید بدنش رو با شکوه تشییع کنید ، اما لا یوم کیومک یا اباعبدالله اینجا مردم اومدن بهترین کفنها رو برا موسی بن جعفر آوردن، اما بدن عزیز فاطمه، سه روز و سه شب بدون غسل ، بدون کفن، تو بیابونهای کربلا..... هر جا نشستی ناله بزن یا حسین.... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱)✍خوشدل تهرانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام الله علیها (صوت اجرای متن ) السلام علیک یا زوجة سید المرسلین *شکر خدا که عبد خدای خدیجه ایم ما بنده‌ای و زیر لوای خدیجه ایم *ما عاقبت به خیر دعای خدیجه ایم سینه کبود های عزای خدیجه ایم *از لطف فاطمه است است که ما مادری شدیم با یک دعای فاطمه است که ما مادری شدیم *وقتی خدیجه مادر ما شیعه ها بُود دیگر چه غم که جای من و تو کجا بُود باید بی‌بی خدیجه رو بهتر بشناسیم، بانویی که تمام ثروتش رو، تمام دار و ندارش رو، برا دین پیغمبر خرج کرده... بانویی که اونقدر مقام داره، وقتی پیغمبر می‌خواد از معراج برگرده، جبرئیل به پیغمبر می‌گه از طرف خدا و از طرف من، به خدیجه سلام برسان و لذا تو زیارتنامه ش این‌جوری می‌خونیم  اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ *با یک دعاش حاجت ما هم روا بود دل‌هاتون آماده ست با همین یه بیت می‌خوام روضه بخونم با یک دعاش حجت ما هم روا بود از چه پی عبای رسول خدا بود اون لحظات آخر دخترش فاطمه زهرا را صدا زد، گفت فاطمه جان من دارم از دنیا می‌روم ولی کفن ندارم، دلم می‌خواد همون عبایی که بابات پیغمبر باهاش نماز می خونه و وحی برش نازل می‌شه رو، برا من کفن کنه خودم خجالت کشیدم به بابات پیغمبر بگم حالا بی‌بی خدیجه از دنیا رفت پیغمبر بدن نازنینش رو غسل داد همین‌که خواست عبای مبارک را کفن کنه جبرئیل نازل شد صدا زد یا رسول‌الله این کفن از بهشت برای خدیجه فرستاده شد... لذا آقا رسول‌الله، هم با عبای مبارک، هم با کفن بهشتی خدیجه را کفن کرد الحمدلله بدن خدیجه بدون کفن نموند اما دل‌ها بسوزه برا غریب کربلا حسین افتاده بود روی زمین و کفن نداشت آن یوسف شهید بتن پیراهن نداشت پیکر بدون سر به روی خاک مانده بود سر روی نیزه بود و اثر از بدن نداشت بعد سه روز، وقتی بنی‌اسد اومدن این بدن‌های مطهر و به خاک بسپارند، هر چی نگاه کردن، دیدن هیچ کدومه از این بدن ها سر ندارن، خدا ! چجوری این بدن ها رو شناسایی کنیم... یه مرتبه دیدن یه سواری داره از دور میاد، فرمود بنی اسد : من این بدن ها رو می شناسم یکی یکی بدن ها رو معرفی کرد، این بدن برادرم علی اکبره، این بدن عموجانم ابالفضله، یه مرتبه دیدن اومد تو گودال قتلگاه، بدن نازنین پدر را در آغوش گرفت، بدنی که همه چیزش رو به غارت بردند، یه وقت صدا زد بنی اسد، بوریا بیارید بعد از سه روز آن گل بی غسل و بی کفن جز بوریا برای تن خود کفن من نداشت ناله بزن یا حسین 📝حاج اسماعیلی